ID : 30526267
یک عمر تعهد خالصانه به کار به سبک پزشک یزد؛

قدیمی ترین پزشک یزد که سال‌ها پزشک شهید آیت الله صدوقی بود/هنر نفوذ در دل مردم حتی پسرخاله شاه! +تصاویر


قدیمی ترین پزشک یزد گفت: پزشک علاوه بر این که دانشگاه رفته و درس پزشکی را خوانده است باید نسبت به مریض مهربان باشد و او را به آینده امیدوار کند.

یزدرسا؛ اشاره؛ دکتر محمد عرب خردمند در سال 1305 خورشیدی در محله شاه ابوالقاسم به دنیا آمد. وی دوران ابتدایی خود را در مدرسه ملی همان محل به مدت 6 سال گذراند و بعد در مدرسه ایرانشهر به ادامه تحصیل پرداخت.

وی در نظام قدیم تحصیلی سه رشته موجود، علاقه زیادی به رشته ادبی داشت، و به گفته خود قصد داشت در آینده قاضی شود اما چون در آن زمان رشته ادبی در یزد وجود نداشت  مجبور شد در رشته طبیعی یا همان علوم تجربی امروزی ادامه تحصیل دهد.

بعد دریافت مدرک دیپلم وی بخاطر نگهداری از مادر مسنی به طور موقت از دانشگاه محروم شد اما بعد از یک سال در آزمون ورودی آموزشگاه عالی بهداری اصفهان شرکت کرد و وارد آموزشگاه شد. در این آموزشگاه حدود چهار سال مشغول به تحصیل شدم و موفق به گرفتن مدرک لیسانس (بهداری) شد.

یزد رسا: جناب دکتر خردمند لطفا بفرمایید مقطع دکتری خود را چگونه گذراندید؟

بعد از برگشت از اصفهان به نیر رفتم و هفت سال به طبابت مشغول شدم و بعد بدون کنکور به دانشگاه شیراز رفتم تا تحصیلاتم را تکمیل کنم. در دانشگاه شیراز به مشکلاتی برخوردم که از آنجا به دانشگاه اصفهان انتقالی گرفتم و در همان جا تحصیلات خود را تکمیل کردم ودکترا را در دانشگاه اصفهان دریافت کردم.

30سال در بهداری و دانشگاه و بهداری خدمت کردم و بعد از 30سال بازنشسته شدم و بعد از بازنشستگی،  پزشک آیت الله صدوقی بودم و بعد به طبابت در مطب پرداختم. به مدت 60سال تا سال 93در مطب به طبابت مشغول بودم و الان 3 سال است که به علت حمله قلبی از طبابت معاف هستم و در حال حاضر در خانه به مطالعه مشغولم.

یزد رسا: به نظر شد اصلی ترین موضوعی که یک پزشک باید در نظر داشته باشد چیست؟

اگر کسی به خاطر کسب ثروت ،شهرت، به دنبال پزشکی باشد فایده ای ندارد. پزشکی وقتی فایده ای دارد که فکر و ذکر پزشک این باشد که کاری برای مریض خود انجام بدهد و در هر شرایطی بتواند به کار خود بپردازد. اگر دکتری با این ایده به کار خود ادامه بدهد واقعا می تواند در کارش موفق باشد.

یزد رسا: از دوران تحصیل خود خاطره ای دارید؟

روز اولی که وارد آموزشگاه عالی شدم اولین روزی که کلاس تشکیل شد، چهار دانشجوی دختر در ردیف جلو نشستند و ما پسر ها که سی و شش نفر بودیم در صندلی های عقب نشستیم. استادی که وارد کلاس شد، سرهنگ دکتر محمد ریاحی متخصص جراحی عمومی بود. استادی مسن موقر و متین که پنجاه ساله نشان می داد.همه به احترامش بلند شدیم. به سرعت پشت میز خود رفت و ایستاد و با صدایی بلند گفت: برای چه به اینجا آمدید؟ هیچ کس جوابی نداشت.

با اینکه آرامترین صدا ها هم به گوشمان می رسید اما استاد با صدای بلند حرف می زد: اگر به خاطر پول آمدید پزشک شوید سخت در اشتباه هستید! در پزشکی، پول آنچنانی که فکر می کنید نیست و از خیلی از شغل های دیگر می توان پول بیشتری به دست آورید.پزشک تا زنده است، زحمت زیادی را باید تحمل کند تا نان بخور و نمیری به دست آورد.

برای کسب پول ،توصیه می کنم دخترانی که زیبا هستند، بروند ستاره سینما شوند و پسرانی که پدران پولداری دارند، بروند دنبال کار تجارت ولی اگر برای خدمت به مردم و جامعه این شغل را انتخاب کرده اید مرحبا به احوالتان. بدانید خداوند متعال شفا را درقدم و قلم شما قرار داده است.

یزد رسا: اگر قرار باشد به پزشکان نسل امروز توصیه ای داشته باشید چه می گویید؟

اولین توصیه این است که پزشکان جوان در اول  کار خود شم طبابت داشته باشند به گفته مرحوم دکتر نفیسی: پزشک علاوه بر این که دانشگاه رفته است و درس پزشکی را خوانده است باید نسبت به مریض مهربان باشد و باید او رادوست داشته باشد و او را به آینده امیدوار کند . توصیه دوم این است که از روزی که دکتر شدند باید مطالعه را تا آخر عمر خود ادامه بدهندومطالعه را هیچ وقت از دست ندهند.

یزد رسا: خاطره ای از دوران فعالیت پزشکی خود دارید که برایمان آموزنده باشد؟

اوایل شب بود که از زندان به بیمارستان تلفن زدند و گفتند: یک بیمار بد حال داریم. گفتم هرساعتی بیایید در خدمتم. نیم ساعت بعد یک جوان ترو تمیز بالباسی خوب و شیک در حالی که اصلا شباهتی به زندانیان نداشت همراه دو پلیس وارد بخش سوانح شدند. به دو دست جوان دست بند زده بودند. بیمار را که در اتاق بستری کردم، دو مامور در دو طرف او قرار گرفتند. جوان زندانی اشاره کرد که با من حرف خصوصی دارد. از پلیس ها در خواست کردم چند دقیقه مارا تنها بگذارند. درخواست مرا اجابت کردند. تنها شدم. جوان، یک مشت اسکناس از جیبش بیرون آورد و گفت، اینها برای تو ، فقط هر طوری هست برایم کمی هروئین تهیه کن؛ چند روزی است هروئین مصرف نکردم .گفتم برادر من! اینجا مکان مقدسی است؛ اینجا بیمارستان سوانح است نه مغازه هروئین فروشی! ناراحتی داری قبول؛ ترتیبی میدهم تا صبح را راحت بخوابی.

یکی دو آمپول برایش تزریق کردم بعد از دقایقی ارام گرفت.پهلویش نشستم .گفتم به سوالاتم درست جواب بده.

نامت چیست؟گفت سیامک محوی هستم حدود سی و پنج سال سن دارم اهل تهران هستم و پسر خاله شاه و پدرم سپهبد محوی است. با شنیدن پاسخ هایش، کمی یکه خوردم اما بعد با خودم گفتم صد در صد هذیان می گوید. بیشتر که فکر کردم دیدم ممکن است هذیان هم نگفته باشد. زندانی بدون لباس زندان، خوش پوش و خوش تیپ و با جیب هایی پر از پول ندیده بودم. برای پایان دادن به تردیدم، آن موقع شب با مدیر کل  بهداری تماس گرفته و موضوع راگفتم او هم گفت هرچه گفته درست گفته است.

صبح روز بعد سیامک محوی را که از زندان آمده بود ، در بهترین بخش بیمارستان بستری کردند. مدیر کادر بهداری ، از من خواهش کرد که پزشک معالجش باشم من هم قبول کردم . به هر حال در بیمارستان بود و روز به روز حالش بهتر می شد. گاهی به او می گفتم قول بده حالا که داری بهتر می شوی ، دست از این کار برداری صریحا می گفت: به هیچ وجه نمی توانم قول بدهم.

یک بار پرسیدم:به نظرت اگر یک معتاد مواد مخدر به موادش دسترسی پیدا نکند چه می کند؟

گفت: هرکاری! کمترینش دزدی بود که من کردم!

بعد از مدتی وقتی حالش خوب شد دلسوزانه گفتم حالا که ترک کردی و حالت بهتر شده است جان من بیا و دیگر به این راه برنگرد.

عصبانی شد به خاطر علاقه ای که به من پیدا کرده بود دوست نداشت کسی به جان من قسم بخورد حتی خودم!

گفت: دکتر جان خودت را برای مثل من مایه نگذار...

دست نوشته دکتر خردمند به مناسبت روز پزشک

ساحت مقدس دانشگاه را گرامی می دارم.به روح پر فتوح استاد بزرگوار شیخ الرئیس بوعلی سینا درود می فرستم.

به مناسبت این روز بزرگ در مقابل همه پیشکسوتان، استادان، همکاران گرامی و کلیه کادر پزشکی اعم از درمانی و بهداشتی بویژه اداری و پرستاری سر تعظیم فرود آورده و تبریک عرض مینمایم. در خاتمه برای کلیه بیماران از خداوند متعال شفای عاجل طلب می کنم.

دکتر محمد عرب خردمند

پایان پیام/ط




summary-address :
Your Rating
Average (0 Votes)
The average rating is 0.0 stars out of 5.