قهرمان دوم شد
به گزارش یزدرسا، عقل محاسبهگر و منطق استدلالپذیر میگوید پرسپولیس نباید دو هفته قبل قهرمان غرب آسیا میشد و دیشب نایبقهرمان قاره کهن اما شد؛ شد تا شاید دیگر بچهرئیس وقتی میخواهد بگوید: «آخرین باری که شما ایرانیها در آسیا مقام آوردید، من به دنیا نیامده بودم»، قبلش کمی حرف را در دهانش مزهمزه کند.
آن هم این پرسپولیس؛ پرسپولیس تحریمزده، پرسپولیسی که تراژدی خیریت فیلمنامه دستهای خالی را برایش نوشته بود، پرسپولیسی که همه بازیکنان روی نیمکتش در شب فینال روی هم 400 دقیقه بازی رسمی هم انجام نداده بودند، پرسپولیسی که کدخدای تیمملی رسما علیهاش اعلام جنگ کرده بود و گفته بود مربیاش باید برود، پرسپولیسی که پنج بازیکنش اول فصل در آزمون معرفت و مرام رفوزه شدند و وسط جنگ ناجوانمردانه در اشتباهی بزرگ تیم رده دهمی لیگ لهستان و نیمکتنشینی در زاگرب و ترابوزان را به فینال آسیا ترجیح دادند، پرسپولیسی که شاید اگر برانکو بالای سرش نبود و این سربازان زخمی بازیکنانش نبودند، مدتها قبل از آسیا حذف شده بود و در نیمه دوم جدول لیگ برتر جا خوش کرده بود، پرسپولیسی که نیمکتش اینقدر خراب بود که وقتی نیمه دوم فینال دوم محمد انصاری رباط پاره کرد حتی برانکو هم هنگ کرده بود که باید چه کار کند؟
آدام همتی، احسان علوانزاده، محسن ربیعخواه باید خیلی خوشحال باشند که برانکو بالای سرشان است؛ باید خوشحال باشند که با معجزه برانکو در فینال آسیا بازی کردهاند، افتخاری که نصیب علی پروین، همایون بهزادی، علی دایی، علی کریمی، مهدی مهدویکیا و خیلیهای دیگر نشده.
سالها قبل همه بودند اما برانکو نبود، جای یک مرد با طمأنینه روی نیمکت خالی بود، یک نفر که با همه تحریمها بجنگد و غر نزند، یک نفر که حتی وقتی اطرافیانش تحریکش کردند هم فریاد نزند که «خزانه نیمکت خالی است»، یک نفر که وسط همه تحریمها و کمبودها و ناجوانمردیهای داخلی و خارجی وسط همه پنجرههای بسته و نرسیدن دلار جهانگیری از اصولش کوتاه نیامد و وسط این تحریم ناجوانمردانه با مهندس تیمش هم برخورد کرد. او که همزمان با همه این اصولگراییها روحیه جنگندگی و اعتمادبهنفس را هم در تیمش تزریق کرد و شد آنچه شد.
پرسپولیس برانکو در یک درام پرکشش و پرقصه با زد و خورد بسیار با افتادنها و ایستادنها، با کامبکهای معجزهآسای آزادی که نفس الجزیره و الدحیل و السد را گرفت بر قله غرب آسیا ایستاد و حسرت فینال آسیا را به دل ژاوی و گابی و بغداد بونجاح و ادمیلسون و بقیه ستارههای میلیاردی غولهای قطری و اماراتی و عربستانی گذاشت.
تابلوی اسکوربورد ورزشگاه و جام در دست ژاپنیها را فراموش کنید، اعداد همیشه درست نمیگویند، گاهی سعی میکنند ما را فریب بدهند. قهرمانها هم گاهی اوقات دوم میشوند. قهرمانهای داستان ما از دروازه داستان رد شدهاند، شدهاند الگو؛ الگوی ایستادن، الگوی سختکوشی، الگوی تسلیم نشدن، الگوی عبور از رنجها و من از امروز از ورای این قصه، غصه آن روزی را میخورم که دوره این تیم تمام شود.
متاسفانه دوره این تیمها تمام میشود، همانطور که دوره منچستر فرگوسن تمام شد یا دوره بارسلون پپ یا حتی میلان با سهقلوهای هلندیاش؛ و آن روز غصه میخوریم، غصه همین تیم را، غصه نبودن برانکو را، بیرانوند را که با غیرت لری، ژاوی را بر بردن جام در آسیا ناکام گذاشت، سیدجلال را که انگار از مادر کاپیتان زاییده شده، حاجمحمد انصاری را که تندیس اخلاق و ادب است، شجاع خلیلزاده را که دوست دارد شبیه راموس باشد، بشار را که نشان داد فوتبالیستهای عراقی همه جاسم کرار نیستند، زوج اجباری علیپور- منشا را که در ناامیدی هم امیدوارت میکردند، حتی دلت برای کتف دررفته کمال هم تنگ میشود.
فرهیختگان