ماجرای دیدار «سید حسن نصرالله و شیخ زکزاکی» با آیت الله اعرافی/گفته تاریخی نصرالله درخصوص رهبر انقلاب
به گزارش یزد رسا به نقل از نشریه رمزعبور، وظیفه سنگین هدایت حوزههای علمیه خارج از کشور و تعلیم طلاب خارجی در کشور موجب شد تا گفتوگو با آیتالله اعرافی را از ابعاد بینالمللی انقلاب اسلامی شروع کنیم.
یکی از مهمترین ابعاد انقلاب اسلامی، بُعد بینالمللی آن است که پس از گذشت ۳۷ سال موفقیتها و دستاوردهای بینالمللی انقلاب اسلامی غیرقابلانکار است. گفتوگویمان را از این نقطه شروع کنیم.
بسمالله الرحمن الرحیم. بدون تردید از مهمترین ابعاد انقلاب اسلامی همانطور که اشاره شد بُعد بینالمللی انقلاب است. بینالمللی بودن انقلاب ریشه در ذات تفکر اسلامی دارد و اسلام در ذاتش بینالمللی است. بعثت و رسالت پیامبر ذاتاً هویت فرانژادی، فراقومی، فرازبانی و فرامنطقهای دارد. زمان ارتحالشان هم قبل از ربع قرن پرچم اسلام در دروازههای اروپا، افریقا و همه قارههای عالم به اهتزاز درآمده بود. انقلاب اسلامی ریشه در هویت بعثت، عاشورا و غدیر دارد، پیش از اینکه در نهضتهای ملی و امثال آن ها ریشه داشته باشد. به همین دلیل ذات اسلامیت هویت بینالمللی دارد؛ بنابراین باید توجه کنیم بینالمللی بودن انقلاب اسلامی یک پیوست یا برچسب نیست. یک معادله تساوی بین بینالمللی بودن و انقلاب برقرار است و این نکته در ذات انقلاب هست. به همین دلیل به سخنان امام (ره) از سال ۱۳۴۲ که مراجعه کنید، درمییابید خط بینالمللی بودن انقلاب، صدور اندیشه انقلاب و به همپیوستگی جریانهای انقلابی در جهان خط ثابت و از محکمات انقلاب اسلامی است.
در اینجا تأکید میکنم در شناخت اندیشه امام (ره) و محکمات انقلاب اسلامی اصولی وجود دارد که یک اصلش همین است. معنی محکمات این است که اگر کسی بگوید در اندیشه امام (ره) بینالمللی بودن مطرح نیست و اظهار کند: «نه غزه، نه لبنان»، از اندیشه امام (ره) فاصله دارد. اندیشه امام (ره) که برخاسته از اندیشه اسلامی و انقلاب اسلامی است ذاتاً بینالمللی و از اصول محکمات است. اگر این خط را از خرداد سال ۱۳۴۲ بگیرید تا الان که در سال ۱۳۹۴ و در آستانه انتخابات هستیم، هیچگاه نمیبینیم این خط قطع شده باشد.
مطلب دیگر اینکه درخشش انوار انقلاب اسلامی در جهان، چه در منطقه و چه در مناطق دوردست از کشور ما از زمان امام (ره) شروع شد. اصلاً پیام انقلاب اسلامی این بود که همه جهان را به یک نگاه جدید دعوت میکرد. همین ترس بود که موجب شد جنگ را بر ما تحمیل کنند، ولی جنگ مبدل به ضد خودش شد. آنها تحمیل کردند تا در درون محاصره شویم، برعکس جنگ بهرغم همه سختیهایی که داشت سکویی شد برای اینکه مقاومت ایران الگو پیدا کند و این الگو بتواند به جهان منعکس شود؛ بنابراین بینالمللی بودن انقلاب اسلامی در طول حیات امام (ره) و پس از زندگی ایشان ادامه یافت.
در اینجا باید تأکید کنم در دوره زعامت مقام معظم رهبری بر پایههایی که در زمان امام (ره) ریخته شده بود شاهد گامهای بلند و به سمت جلو در انتقال این پیام به فراسوی مرزها بودهایم و هستیم و به همین دلیل نقش رهبری معظم انقلاب را باید بسیار ممتاز و بیبدیل بدانیم. در طول بیش از سه دههای که از پیروزی انقلاب اسلامی میگذرد، دهها فرازوفرود داشتیم، ولی در همه اینها نگاه بینالمللی و فراسوی مرزهایشان را کاملاً حفظ و مدیریت کلان راهبردی کردهاند تا بتوانیم در فراسوی مرزها حضور داشته باشیم.
نکته اول اینکه هویت انقلاب اسلامی ایران بینالمللی است؛ نکته دوم اینکه پایههای آن در اندیشه امام (ره) و از اصول محکمات انقلاب اسلامی است، نکته سوم اینکه در مدیریت کلان و راهبردی در صدور انقلاب اسلامی و اندیشه آن مقام معظم رهبری نقش بیبدیلی داشته و در عصر زعامت ایشان واقعاً گامهای بیبدیلی برداشته شده است که بعداً نمونههایش را عرض خواهم کرد.
نکته چهارم اینکه کسانی تلاش میکنند رابطه معکوسی بین بُعد بینالمللی انقلاب اسلامی و منافع ملی ما تعریف کنند. درحالیکه معتقدیم درخشش انقلاب و حضور سنجیده و حکیمانه در فراسوی مرزها و صدور اندیشه انقلاب اسلامی دقیقاً در راستای منافع ملی با نگاه ملی است؛ بنابراین عقیدهمان این است که منافع اسلامی و انقلاب و منافع پیام اهلبیتی و منافع ملی ما و ایران همگی با صدور سنجیده و حکیمانه انقلاب اسلامی گرهخورده است.
چند هفته قبل نماز در محضر مقام معظم رهبری بودیم. جمعی از خانوادههای شهدای مدافع حرم آمده بودند. در آنجا حضرت آقا روی این نکته انگشت گذاشتند که اگر شهیدانتان در آن منطقه حضور نیافته بودند الان داخل مرزها در حصار و مورد هجوم بودیم. ضمن اینکه اگر حضور نداشتیم مقدساتمان در معرض تهاجم قرار میگرفت که نمونههایش را در طول تاریخ وهابیت آلسعود وابسته به امریکا دیدهایم؛ بنابراین منافع ملی، تاریخی، تمدنی و انقلابی ما با حضور بینالمللیمان گرهخورده است و ملت ما این نکته را بهخوبی میفهمد و باید دائم به این نکته متذکر و متوجه باشیم. نکته دیگر در حضور بینالمللی ما این است که مبنای بینالمللی بودن ما فکر و اندیشه است. امروز در نیجریه میبینیم جمعیت چندین میلیون نفری به گفتمان ما روی آوردهاند. آیا در آنجا سلاح بردیم؟ کار نظامی یا امنیتی کردیم؟ خیر، عشق امام (ره) آن جامعه را متحول کرد.
آقای شیخ ابراهیم زکزاکی هشت نه سال در ایران درس خواند. در اینجا که زور و تحمیلی نبود و کسی کار نظامی نکرد؛ بنابراین پایه صدور انقلاب اسلامی یک فکر تمدنی و اندیشهای است که در جهان امروز میتواند نقش ایفا کند. موانع که کنار بروند این کالا مشتریان زیادی دارد و کالای پرطرفداری است.
آنچه الان دارم عرض میکنم از زبان کارشناس ده ۲۰ ساله عرصه بینالمللی است و در حال حاضر هم با بیش از ۱۰۰ کشور ارتباط دارد و با هزاران نقطه فرهنگی و هزاران نفر که در جهان در گفتمان انقلاب اسلامی تحصیل کردهاند و کار میکنند ارتباط دارد. با قاطعیت میگویم علیرغم همه هجمهها و مشکلاتی که بوده است کالای معرفتیمان مشتری دارد و صدور انقلاب اسلامی هم بر پایههای فکر، منطق، معرفت و عقلانیت استوار و مبنا هم همین است، اما نباید از این نکته چشم بپوشیم که حضور انقلاب اسلامی در مواردی بهعنوان دفاع است، یعنی در قالبهای مستشاری و ارائه فکر و سیاسی حضور داریم که حتماً لازم است، ولی مبنای صدور انقلاب اسلامی در بعد بینالمللی فکر، منطق و گفتمان انقلاب اسلامی است.
نکته دیگری که در بعد بینالمللی انقلاب اسلامی میتوان بدان توجه کرد این است که وقتی میگوییم انقلاب اسلامی بینالمللی است، یعنی تمدنی است. ما داعیه پایهریزی یک نگاه نو به انسان، جهان و همه ابعاد وجودی بشر داریم و این نگاه نوی تمدنی در دنیا قابل بازسازی و تولید است. البته هیچگاه نباید فراموش کنیم دژ اصلی این نگاه تمدنی بینالمللی ایران است. میخواهند این دژ را بشکنند. هرقدر این دژ را استوارتر، ثابتتر و مقاومتر نگاه داریم طبعاً انتشار این نگاه تمدنی بینالمللی در جهان بهآسانی انجام خواهد گرفت. اینها نکات مهمی در حوزه بینالملل هستند. فکر میکنم حضور بینالمللی ما امواجی را پشت سر گذاشته است. موج اول آن فکری، فرهنگی و سیاسی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بود.
پیش از انقلاب اسلامی جهان با فرمولی مواجه شد که دیگر دین تمام شده است. این فرمول در فلسفهها و علوم انسانی و علوم سیاسی غربی و تحلیلهای جامعهشناختی بود. با وقوع انقلاب اسلامی ایران جهان مشاهده کرد همه پیشبینیهای علمیشان در هم ریخت. با انقلاب اسلامی واقعاً فروریزی تئوریهای فلسفی و علمی در جهان رخ داد.
مکرراً در سخنرانیها میگویم که انقلاب اسلامی قبل از هر چیزی تکانهای در زیرساخت فلسفی ـ علمی تمدن غرب ایجاد کرد. یکباره متفکران دیدند حرفهایی که راجع به دین یا ایسمهایی نظیر مارکسیسم میزدند همگی تمام شدند. دین و اسلام میآید و بنیانهای اجتماعی و سیاسی حکومتی را ساقط میکند و در مقابل استکبار میایستد و پیام جدیدی منتقل میسازد.
این موج اول بعد از انقلاب اسلامی در شرایطی بود که لذتها و جریانهای انقلابی در جهان با دین قهر بودند. دین برایشان در حاشیه و زاویه بود، حتی در فلسطین. موج اول آمد و همه آنها را امیدوار به دین یا لااقل برایشان سؤال طرح کرد که مثل اینکه این طرف هم خبرهایی هست. موجهای بعدی آن با جنگ مواجه شد. جنگ را طراحی کردند تا ما را محصور کنند، برعکس جنگ تبدیل به عاملی برای نظریهسازی مقاومت شد. نظریه مقاومت در جنگ ما سامان یافت.
موج بعدی تولید این نظریه و در ادامه این موج پیروزیهای حزبالله لبنان بود که همه را غافلگیر کرد و برای اولین بار اسرائیل توسط جمعیت محدودی از مقاومت ـ در قالب حماس که شکلهای قبلیاش انقلابیتر بود ـ به عقب رانده شد. اولین تجربههای ما نه در عرصه تئوری بلکه در عمل خود را نشان داد. موج دیگر آن در فروپاشی مارکسیسم بود. حتماً انقلاب اسلامی در آن فروپاشی نقش داشت.
نمیگویم چند درصد، ولی نقش داشته است. موجهای بعدی در منطقه به دوره بیداری اسلامی رسید و موجهایی هم هستند که در زمان رهبری مقام معظم رهبری رخ دادند. آنچه الان داریم میبینیم حضور گفتمان انقلاب اسلامی در منطقه نظیر افغانستان، عراق، لبنان، سوریه و یمن تعریفشده، منطقی و در عین حال قوی است. این امواج همچنان ادامه دارند.
آنچه در آخر میخواهم بدان اشاره کنم موج معرفتی انقلاب اسلامی در عرصه بینالمللی است که به برکت فعالیتهای شخصیتهای گوناگون ایرانی و غیر ایرانی انجام میشود. بهعنوان مسئول جامعهالمصطفی باید عرض کنم این نهاد در جایگاه یک نهاد حوزهای و تحت نظارت و هدایت رهبری قطعاً نقش مهمی در انتقال این پیام در حوزههای معرفتی به جهان داشته است.
ریشه تحولاتی که در چهار پنج سال اخیر در منطقه رخ داد که برخی اسمش را «بهار عربی» و عدهای «بیداری اسلامی» میگذارند چه بود؟ چرا در بعضی از کشورها منحرف و در برخی کشورها سرکوب شد؟
در تحلیل «بهار عربی» یا «بیداری اسلامی» تئوریهای مختلفی دادهاند، ولی یک تئوری که در غرب و گروههای سکولار و غیر اسلامی منطقه بیان میشود این است که این تحولات در اثر مجموعهای از ظلم و ستمها بود و اهداف رهایی از استبداد و فشارهای اقتصادی به وقوع پیوست.
اختلاف صاحبان این تحلیل در این است که آیا این تحولات مهندسی شده بود یا نه؟ آیا از درون جامعه جوشید یا از بیرون مدیریت شد؟ اما آنچه ما بدان معتقدیم این است که عوامل گوناگون را نفی نمیکنیم، مثلاً در انقلاب اسلامی عوامل مختلفی را که در انقلاب مؤثر بودند نفی نمیکنیم، اما فکر میکنیم امت اسلام یک ذات و هویت پنهان و نهفته سرکوبشده اسلامی دارد و میخواهد از حقارت تاریخی با قدمت چند قرن بیرون بیاید و راههایی برای سعادت و پیشرفت خود در زیر سایه اسلام پیدا کند. اینها درونمایه، خمیرمایه و ذات انقلاب اسلامی است و نفی استبداد، مسائل اقتصادی و اجتماعی در سایه آن قرار میگیرند. تحلیلمان این است و رهبری هم به این مهم تأکید دارند. نشانههای فراوانی هم وجود دارد که با این ذات بیدار شد و میخواست خودش را رهایی ببخشد، اما همزمان با این قضیه و با توجه به تجربه ایران خیلی کار خواهند کرد و مهندسی میکنند تا این جریان را متوقف و مصادره کنند که تا حدودی انجام هم شد. دو سه عامل بود که نگذاشتند این جریانها به ثمر برسند.
امید داریم مقاطع دیگری بیایند و به نتیجه برسند. دو سه نکته موجب کندی حرکت و احیاناً انحرافش شد. یکی درونی بود و رهبریای که ریشه در این ذات داشته باشد وجود نداشت. این همان موردی است که در ایران وجود داشت و انقلاب اسلامی ایران به همین دلیل به ثمر نشست. دوم اینکه گروههای انقلابی آگاهی را که تا آخر خط پیش بروند نداشتند؛ سوم اینکه از بیرون مدیریت شد تا اینها به مسیرهای انحرافی بروند، عامل چهارمی که این حرکت را متوقف یا احیاناً منحرف کرد پیدایش بسیار مشکوک اسلام متحجرانه داعشی بود.
این گروه را ساختند برای اینکه اصولاً بازگشت به اسلام را رجوع به تحجر معرفی کنند. خیلیها را با این ترساندند و نگذاشتند بیداری اسلامی در مسیر مردمسالاری دینی و با منطق درست حرکت کند.
اینها عواملی بودند که موجب شدند بیداری اسلامی به سمتهای دیگری برود، ولی به فضل خدا به مسیر خودش باز خواهد گشت.
شما از عامل متحجر داعش و اسلام تکفیری با تعبیر «مشکوک» یاد کردید. قدری در این باره توضیح بدهید.
درباره تعبیر «مشکوک» قاطعانه و بدون هیچ شکی میگویم این پدیده تحمیلی از بیرون جهان اسلام است.
آیا داعش را یک پدیده اجتماعی نمیدانید؟
چرا، عرض میکنم. پدیده تکفیر چند وجه دارد. یک وجه آن این است که اندیشه تکفیری در عالم اسلام بوده و از قبل از ابنتیمیّه و پس از آن وجود داشته است و شاخصهای مذهبی را مبنای خروج از دین قرار میداد.
در پارهای از مذاهب برجستهتر بوده و در مذهب شیعه نبوده، ولی فکر بسیار حاشیهای و در انزوا بوده و هیچگاه در جایگاه اکثریت و نشان دادن خودش در صحنه قرار نگرفته است. متأسفانه در بعضی از مذاهب در این جایگاهها قرار گرفته بود و اوج آن هم به وهابیت و جریانهایی که در سعودی بوده رسیده است؛ بنابراین یک ریشه فکری ـ معرفتی برای آن وجود دارد. این ریشه و زمینه همواره وجود داشته است.
کسانی آمدند و این گسل را فعال کردند. اگر اراده سیاسی قدرتهای استکباری همراه نبود و درصدد فعال کردن این گسل نبودند این تبدیل به یک پدیده اجتماعی نمیشد؛ بنابراین زمینه آن وجود دارد و در فعال شدن این گسل تحریک بیرونی نقش داشته است.
نکته دوم این بود که احساس رقابت اشتباهی در بعضی از جریانهای مذاهب اسلامی پیدا شد، چون دیدند مقابل انقلاب اسلامی کم دارند و برای جبران این کمبود مشاهده کردند انقلاب اسلامی روی دین تکیه میکند، اینها هم خواستند تکیهبر دین کنند، ولی تکیه و بازگشتشان به دین غیرمنطقی بود. زمینهاش در داخل وجود داشت، اما عنصر سیاسی که آن را مدیریت و هدایت کرد خارجی است. تحلیلمان این است که زمینه داخلی دارد، ولی بالقوه است. به فعلیت رسیدن اینها همیشه با عامل بیرونی بوده است.
آینده این جریانهای تکفیری را چگونه میبینید؟
سه دیدگاه وجود دارد. یک دیدگاه خوشبینانه در مورد محو اینهاست، یک دیدگاه بدبینانه هم هست که میگوید اینها قدرتمند باقی خواهند ماند. البته دیدگاهم دیدگاه سوم است که معتقدم بهسادگی و سرعت این جریانات تکفیری از بین نخواهند رفت، چون دو عامل داخلی و خارجی وجود دارد، ازیکطرف زمینه داخلی را دارند و از طرف دیگر هم از بیرون گسل را فعال کردند و نمیشود آن را دستکم گرفت، اما به نظر من چون تئوری مناسب ندارند نمیتوانند قدرتمند باقی بمانند. بیشتر مثل خوارج هستند.
خوارج هیچوقت نمیتوانستند حکومت مقتدری داشته باشند، به خاطر اینکه ذات تئوریشان با امارت و حکومت نمیخواند. اینها هم همینطورند، مگر اینکه استحاله شوند. چرا جمهوری اسلامی باقی ماند؟ چون امام (ره) مردمسالاری دینی را طراحی کرد که هیچکس نمیتواند کاریاش کند. آنها در این ماندهاند و تئوری فلسفه سیاسی و فقه سیاسی مناسب با دنیای جدید را ندارند. لذا نمیتوانند بمانند و عملاً همه را علیه خودشان بسیج خواهند کرد، اما در عین حال رگهها باقی خواهند ماند. آنچه عرض کردم پیشبینی کلی است.
اما به لحاظ توصیه به نکاتی چند اشاره میکنم. از مهمترین نکات مدیریت درست میانمذهبی و شیعه و سنی آنهاست. انقلاب اسلامی در جهان مسئولیت بسیار حساسی دارد. مهمترین کارمان در سطح بینالمللی این است که در قضیه شیعه و سنی و اختلافات میانمذهبی ضمن اینکه کسی از مذهبش دست برنمیدارد، یک تئوری درست تعامل همگرایی و همافزایی را دنبال کنیم. این تئوری در انقلاب اسلامی وجود دارد. شرطش این است که بتوانیم این تئوری را در میان نخبگان جهان اسلام جا بیندازیم.
بعضیها میگویند اسلام سیاسی اهل سنت الا و لابد منتج به تکفیر میشود. آیا این را قبول دارید؟
ببینید فلسفه و فقه سیاسی شیعه و سنی متفاوت است. فلسفه و فقه سیاسی شیعه در قالب انقلاب اسلامی خود را نشان داده است که ظرفیت دارد تبدیل به حکومت و حکومت هم مستحکم شود و بتواند با دنیای تحولات زمانه دستوپنجه نرم کند. این ظرفیت فوقالعادهای بود که از خودش نشان داد و معمار انقلاب اسلامی، امام (ره) و سپس رهبری آن را بنا نهادند. در تئوریها و فلسفه و فقه سیاسی اهل سنت خلأهایی وجود دارند که باید پر شوند. اگر آن خلأها پر نشود میشود گفت در ذاتش زمینهای برای این مسائل هست. خلأها در این است که بیعت و رأی مردم چه جایگاهی پیدا میکنند.
اوصاف و ویژگیهای حاکم چیست؟ چون خوشبینم میشود بخش فلسفی، کلامی و فقهیشان را روی مبانی خودشان ـ نه مبانی ما ـ بازسازی کرد، به نظرم معادله تساوی با این قضیه برقرار نیست، ولی نیاز به کار دارد. امیدواریم نخبگان علمای اهل سنت در جهان به این چالشها بیندیشند و راههای جدیدی را اتخاذ کنند و ضمن اینکه هویت اسلامی، تمدن اسلامی و انقلابی بودن را حفظ میکنند، در چالهها نیفتند و در مسیر تکفیر قرار نگیرند.
اگر اصلش را بخواهید در نظر بگیرید، این قضیه واقعاً سخت است.
قدری راجع به جامعهالمصطفی صحبت کنید که اصلاً چه شد که راهاندازی شد؟
از صبحگاه پیروزی انقلاب مشتاقان زیادی قصد داشتند به قم بیایند و در علوم اسلامی تحصیل کنند. اصلاً چهره امام بهعنوان یک عالم دینی برخاسته از قم جاذبهای برای تحصیل در این شهر ایجاد کرد. از همان اوایل انقلاب با توجه به حساسیتی که غیر ایرانیها داشتند نهاد خاصی در مجموعه قم به نام «شورای سرپرستی طلاب غیر ایرانی» پایهریزی شد که زیر نظر بزرگان و علمایی همچون آقایان منتظری، مشکینی و فاضل بود و شورایی داشت. سپس آن شورا مبدل به «مرکز جهانی علوم اسلامی» شد.
در فاز بعدی «مرکز جهانی علوم اسلامی» به دو نهاد مرکز و سازمان مدارس خارج کشور جدا شد. امور خارجیهایی که به ایران میآیند با یکی از این دو نهاد و حوزههای خارج از کشور با دیگری بود. در سال ۱۳۸۷ و اوایل سال ۱۳۸۸ بعد از مطالعات مفصلی که انجام شد، رهبری معظم انقلاب تصمیم گرفتند مجموعه این مؤسسات را در قالب جامعهالمصطفی جمع کنند و بهصورت یک نهاد حوزهای به این شکل درآورند. چهار پنج سال قبل از تشکیل جامعهالمصطفی در دورهای که آنجا بودم طراحیهای جدیدی در حوزه مرکز جهانی با هدایت رهبری و طرحی که خدمت ایشان ارائه شد، انجام گرفت. در واقع همان تحولات منشأ این شد که طرح جدیدی برای تجمیع و ساماندهی نو بیاید؛ بنابراین ریشههای جامعهالمصطفی حوزههای دیگر است.
عمرش همعمر انقلاب، ولی با نام و طراحیهای جدید از سال ۱۳۸۸ است. مقام معظم رهبری فرمان تأسیس آن را دادند و هیئتامنا را نصب و مسئول آنجا را تعیین کردند. این نهاد حدود ۴۵ هزار فارغالتحصیل از ۱۲۶ کشور دارد و در حال حاضر ۲۵ هزار طلبه از قریب ۱۳۰ ملیت در حال تحصیلاند.
درباره سفارشهای حضرت آقا به شما درباره راهاندازی و فعالیتهای جامعه المصطفی هم توضیح دهید.
مهمترین کار علمی بینالمللی ایران در حوزه علوم اسلامی کار جامعهالمصطفی است. این امر در پرتو هدایتهای رهبری انجام گرفته است. به یاد دارم قبل از تشکیل جامعهالمصطفی حضرت آقا در مرکز جهانی مرا برای شروع کار خواستند و به من فرمودند این کار در قم و با کارهای علمیات هم سازگار است. من هم گفتم: «چشم!» از ایشان تقاضا کردم اجازه بدهند یک ماه مطالعه کنم و منشوری به ایشان بدهم.
۱۲ هزار صفحه مطالعه و منشوری تدوین شد و تقدیم حضرت آقا کردیم. ایشان بهدقت ملاحظه و نکاتش را کموزیاد کردند و همان مبنای کار شد. خاطره روزی که با ایشان بودیم و در آنجا قدم میزدیم و منشور را تأیید کردند هیچوقت فراموش نمیکنم.
این شد مبنای حرکت جدیدی در بازسازی، تکمیل و توسعه و جامعهالمصطفی بر اساس آن پایهریزی شد. هر از چند گاهی گزارشهایی از ابعاد کار به ایشان ارائه میشود. نکتهای که همیشه بدان تأکید میکنند این است که این کار میتواند پایههای صدور انقلاب را به معنای درست و دقیقش بریزد. تأکید ایشان بر تربیت معنوی، اخلاقی و انقلابی است. هر بار که گزارشی میدهیم راهنماییهای لازم و نکات و مسائلی را گوشزد میکنند که بر مبنای آن کار را پیش میبریم.
درباره دیدارتان بهعنوان رئیس جامعهالمصطفی با سید حسن نصرالله هم توضیحاتی بدهید.
در سوریه و لبنان با مراکز علمی حوزوی ارتباط داریم و هر از چند گاهی سفرهایی صورت میگیرد. همینجا عرض میکنم در طول سالهایی که حوادث متعددی در سوریه به وقوع میپیوست هیچگاه حوزه امام خمینی (ره) در آنجا با اینکه در معرض خمپاره بود یک روز هم تعطیل نشد، حتی افرادی در آنجا ترور شدند، ولی آن حوزه همچنان سر جایش باقی ماند. بنده هم رفتوآمد داشتم. غالباً هر بار که به لبنان میروم جلسه پنج الی نه ساعتهای با سید حسن نصرالله دارم. یادم هست بعد از نماز مغرب و عشا با ایشان جلسهای را شروع کردیم و وقتی به خانه آمدم نماز صبح را خواندم و خوابیدم! جلسه هفت هشت ساعتی طول کشید. از جلساتی که با سید حسن نصرالله داشتم خاطرات زیادی دارم. یکی دو موردش را عرض میکنم.
سالها قبل اوایل دولت بوش، یادم هست سید حسن نصرالله گفت مطلعم چگونه با اشغال دو کشور در زمان بوش و حوادثی که در منطقه رخ داد همه رهبران و بزرگان منطقه ترسیده و قالب تهی کرده بودند و در کل منطقه یک نفر پیدا شد که نترسید؛ خم به ابرو نیاورد، با شجاعت ایستاد و یک کلمه هم عقبنشینی نکرد و او رهبر عظیمالشأن انقلاب اسلامی بود. ایشان میگفت با همه وجودم حس میکردم که چگونه همه عقب نشستند و درجا زدند و فقط یک نفر هیچ ضعفی از خود نشان نداد و باکمال شجاعت ایستاد. علناً گفت که اگر ما شجاعتی داریم از شجاعت ایشان و این مطلب مهمی است. کسی که در سختترین عرصههای مقاومت حضور دارد و مقابل ارتشی با آن قدرت قرار گرفته است، میگوید هر چه دارم از رهبری است. این جمله ما را به یاد فرمایش حضرت امیرالمؤمنین (ع)، مظهر شجاعت میاندازد که در نهجالبلاغه میفرمایند در جنگ وقتی خیلی شرایط برایمان سخت میشد به پیامبر (ص) پناه میبردیم. حالا تصور کنید شجاعت پیامبر (ص) چقدر بوده است. سید حسن نصرالله هم میگوید نقطه اتکا و الهامبخش شجاعتمان مقام معظم رهبری است.
موارد زیادی در خاطرم هست. درباره جنگ ۳۳ روزه چند داستان راجع به امدادهای غیبی گفت که بعداً منتشر شد و نمیخواهم به آنها بپردازم. ایشان میگفت امدادهای غیبی را خیلی بیش از اینها در جنگ حس کردهایم و جرئت نمیکنیم همهاش را بگوییم، چون کسی باور نمیکند. میگفت در طول جنگ و حوادث مختلف چند بار نامه خدمت مقام معظم رهبری دادم و هر بار که جواب میآمد میدیدیم جوابها منطبق با واقعیت است. تعجب میکردیم علیرغم این فاصله و عدم حضورشان در متن حوادث چقدر دقیق و بهجا راهنمایی میکنند.
در ملاقات چند ماه قبل راجع به بحث شیعه و سنی گفتوگوهای زیادی انجام شد. ایشان تأکید داشت که همین الان با اهل سنت روابط خوب و هزاران بسیجی سنی داریم که در حزبالله همکاری میکنند. رقم دقیقش را نمیگویم.
در انتها چند جملهای درباره کارکرد مجلس خبرگان بگویید که تکمله بحثمان باشد.
بر اساس آنچه گفتم، از هنرهای انقلاب اسلامی این بود که بهصورت ناب تکیهبر مبانی و اندیشه اسلامی داشت و در آن اندیشه جایگاه مردمسالاری را بهدرستی پیدا کرد. مردمسالاری در چهارچوب منطق و ارزشهای دینی تعریف میشود. این از هنرهای بزرگ امام (ره) بود. اگر امام (ره) این تئوری را درست تبیین نمیکرد و بدان نمیپرداخت، حتماً ساقط میشدیم. ولایتفقیه را در این منطق مردمسالاری متن و محور میدانیم و معتقدیم ولایتفقیه هم برآمده از مردمسالاری و هم حافظ مردمسالاری است. این همان فرمایش امام (ره) است که فرمودند: «پشتیبان ولایتفقیه باشید تا شکست نخورید.» فقیه زمانشناس عادل حتماً حافظ منافع و مصالح مردم و مردمسالاری است. به دلیل اینکه ولایتفقیه را در مشروطه و حوادث دیگر نداشتیم، مردمسالاری را هم از دست دادیم و دینمان هم از دست رفت؛ بنابراین باید با همه وجود آن را باور کنیم. باوری که تعبدی نیست، بلکه باوری است که ریشه در تاریخ دارد که اگر دین و مردمسالاری را میخواهیم، اینها دو وجه منفک نیستند. دوگانهسازی اینها یک مسیر انحرافی و غلط است. در کشور و فرهنگ ما این دو یکی هستند و ولایتفقیه جایگاه مهمی دارد که هم برآمده از اسلام و مردمسالاری دینی و هم حافظ و پشتیبان مردمسالاری دینی است. ولایتفقیه با این جایگاه رفیع و نقش مهم طبعاً بر اساس خبرگان شکل میگیرد و خبرگان در پایهریزی این رکن رکین انقلاب اسلامی نقش مهمی دارند. باید بدانیم خبرگانی که میخواهند فقیه را برگزینند، انتخابات آن مثل انتخابات مجلس و یک انتخابات عادی و معمولی نیست. حتماً باید خبرگانی فاضل، اندیشمند، آگاه به زمانه، شجاع و دارای اندیشه راهبردی باشند. خبرگانی که این ویژگیها را داشته باشند میتوانند نقطه اتکای شکلگیری ولایتفقیه باشند. این نقش اساسی خبرگان است.
مستحضرید در خبرگانی که مرجع را معرفی میکنند یا رهبر را برمیگزینند، وقتی انتخاب کردند و فردی مرجع شد، نظر آن مرجع برای خود آنها و همه معتبر است. در ولایتفقیه هم همینطور است. وقتی خبرگان ولیفقیه را برگزیدند، ولایتفقیه بر خود خبرگان ولایت دارد. این منطق فقهیاش است. در عین حال خبرگان یک نظارت کلانِ راهبردی دارند. تفسیر نظارت ریزِ غیر راهبردی درست نیست، زیرا با اندیشه ولایت بعد از انتخاب سازگار نیست، ولی نظارت کلانِ راهبردی دارند که اگر رهبری ویژگیها را از دست داد، اقدام کنند. در غیر از این مورد ولایت او بر همه حاکم است.