مروری بر زندگی شهید امیر فلاح زاده شکارچی تانک در جبهه ها
به گزارش یزدرسا، دهمین روز اردیبهشت ماه سال ۱۳۳۲ بود که جوانه وجودش در محله نبادان ابرکوه، شکوفه زد. او گام به عرصه حیات نهاد و با وجود اینکه چهارمین فرزند خانواده بود چنان شور و شوقی با خود آورد که شور و شوق بهار در برابرش رنگ باخت.
حاجیه صغری رجبی مادر شهید حسین(امیر) فلاح زاده در گفتگوی اختصاصی با سرو ابرکوه، از داستان شهادت طلبی، ایثار، مردانگی و غیرت فرزند شهیدش چنین می گوید: حسین در روز ۱۰ اردیبهشت سال ۳۲ به دنیا آمد؛ اسمش در شناسنامه، حسین ولی به امیر معروف بود. او بسیار مهربان و رئوف بود و در برابر والدین و خانواده اش حس مسئولیت داشت به همین خاطر وقتی کلاس ششم را تمام کرد برای کار در راه سازی به اصفهان رفت تا کمک خرجی برای خانواه باشد.
خانم رجبی چنین ادامه داد: در سال ۵۵ امیر به تهران رفت تا وارد ارتش شود. بعد از اینکه در ارتش استخدام شد ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد. ۴ سال از خدمت او در ارتش گذشت که جنگ آغاز شد و امیر در حالی که دخترش قریب به ۳ سال داشت برای دفاع از کشورش عازم جبهه جنگ شد.
وی عنوان کرد: در آن زمان در ابرکوه تعداد کمی از مردم تلفن داشتند و چون ما تلفن نداشتیم هر وقت امیر می خواست با ما صحبت کند، با تلفن مغازه همسایه مان مرحوم حاج علی بابا اکرمی تماس می گرفت و آنها به ما خبر می دادند، تا با او صحبت کنیم. یکی از روزهای خرداد ۶۱ بود که از تهران، به تلفن همسایه زنگ زدند و برای ما پیغام فرستاند که امیر زخمی شده و در بیمارستان بستری است. من و پدر مرحومش حاج رضا به امید دیدار دوباره پسرمان به تهران رفتیم اما با جنازه غرق خونش به ابرکوه برگشتیم.
تردیدی وجود ندارد که شهادت امیر، فخری عظیم برای ابرکوه و به خصوص خانواده فلاح زاده بود، اما اندوه فراغ فرزند چنان سخت بود که حاج رضا پدر این شهید بزرگوار دوریش را طاقت نیاورد و پس از ۲ سال، سنگینی غم از دست دادن جگر گوشه اش را، بر دوش همسرش نهاد. اما این پایان سختی ها نبود؛ مادر شهید امیر در حالی که هنوز داغ از دست دادن فرزند و شوهر در قلبش زبانه می کشید و وجودش را آنش می زد، بار دیگر غبار اندوه بر زندگیش نشست و مصیبتی دیگر بر زندگیش سایه افکند
محمود، برادر کوچکتر شهید، بر اثر عارضه قلبی به ابدیت شتافت و سرنوشت برای این مادر غم دیده چنان رقم خورده بود که یک عمر در غم دوری از عزیزانش اشک بریزد و به سوگ نشیند.
در ادامه علی فلاح زاده برادر شهید امیر می گوید: امیر قبل از انقلاب در لشکر گارد خدمت می کرد. در زمان جنگ در حالی که دارای درجه استوار دومی بود، وارد حلقه عاشقان لشکر ۲۱ حمزه شد. بعد از شهادت امیر از همرزمانش شنیدم که می گفتند: امیر در جبهه جنگ به شکارچی تانک معروف بود و با موشک تاو بسیاری از تانک های دشمن را منهدم کرد.
علی اضافه کرد: امیر قبل از شهادتش از ناحیه دست مجروح می شود و علی رغم اصرار همرزمان برای بازگشت به عقب، در خط مقدم می ماند و تا آخرین نفس دلیرانه از مرزهای کشورش دفاع می کند؛ هیچ کس نمی داند شاید شهید امیر در آن لحظات با خدای خود چنین می گفت که حاضر به بازگشت از جبهه نشد: "محبوب من! وقتی به تو فکر می کنم شور و شوق سراسر وجودم را فرا می گیرد، شعله های وصل و حضور در وجودم زبانه می کشد…"
عاقبت استوار دوم شهید امیر فلاح زاده در تاریخ سوم خرداد ماه ۶۱ در مشهد شلمچه ندای حق را لبیک گفت و خون او و دیگر شهیدان عملیات بیت المقدس قطره قطره به هم پیوست تا همچون سیلی خروشان دشمن را غرق و خرمشهر را آزاد کرد.
و امروز این منم که با شرمندگی دلم را به آسمان ها می سپارم تا نوشته هایش را به تو نشان دهد تا شاید دفتر قلبم را ورق بزنی و گوشه ای از آن را بخوانی پس برایت می نویسم، از دل غریب خود برایت می نویسم، آری خیلی دلم می خواست با تو بودم در میان ابرها، پیش خدا بودم نمی دانی که چقدر برایت دلتنگم، اشک هایم سرازیر است ای شهیدم، می خواهم با تو صحبت کنم اما با چه زبانی ؟!… با زبان گناه که نمی توانم….