ID : 29480093
نمونه یک اقدام «آتش به اختیار» در حوزه کتاب؛

معرفی «عمار حلب» برای شب زنده‌داران یزدی


کتاب «عمار حلب» در یک اقدام خودجوش فرهنگی در هیات انصار ولایت یزد به عزاداران معرفی شد.

به گزارش یزدرسا، یکی از هیات‌های عزاداری در شب‌های قدر در یک حرکت فرهنگی و خودجوش اقدام به معرفی و تبلیغ کتاب کرده است.

هیات انصار ولایت شهر یزد در اقدامی خودجوش و آتش به اختیار اقدام به معرفی کتاب «عمار حلب» کرد و در ورودی محل هیات نیز اقدام به فروش کتاب به عزاداران و شب‌زنده‌داران کرد.

 

پخش تیزر معرفی کتاب برای عزاداران

در شب‌های قدر این هیات علاوه بر ترویج کتاب تیزری با محوریت کتاب برای حاضران پخش می‌کرد تا نسبت به محتوای آن توجیه شوند.

کتاب «عمار حلب» به قلم محمدعلی جعفری، قرار است ما را با شخصیت ناب یک شهید مدافع حرم به نام محمدحسین محمدخانی آشنا کند. این کتاب هفتمین کتاب از مجموعه مدافعان حرم است که انتشارات روایت فتح آنها را منتشر کرده است.


ارائه کتاب در ورودی هیات انصار ولایت یزد

در بخشی از این کتاب آمده: «صبح بین ساعت شش و هفت بود که آن مکالمات پشت بی‌سیم را می‌شنیدیم، فرماندهی ایشان را صدا کرد و گفت اتفاقی در محور کناری ما افتاده، الان مسلحین از نقطه‌ای می‌خواهند به این محور نفوذ کنند، اگر آنجا سقوط کند محور ما هم آسیب می‌بیند. او با این که شناختی از آن زمین و آن منطقه و آن محور کنار دستی نداشت، قبول کرد. شب قبلش می‌گفت: «متنفرم از این که توی زمینی که نمی‌شناسم عملیات کنم.» این بار را به دوش کشید به خاطر این که زحمات چند روز گذشته بچه‌ها هدر نرود و خط شکسته نشود. آنجا نقطه مسئولیت او نبود.

چهار، پنج نفری راه افتادند. شبانه رفتند برای شناسایی. صبح عملیات درگیر شدند. به روشنایی خورده بودیم. یک مقدار کار گره خورد. شش، هفت صبح بود که حاج عمار شهید شد. نیروهای غیر ایرانی پشت بی‌سیم می‌گفتند «حاج عمار استشهد.» سریع از اتاق عملیات گفتیم «حاج عمار شهید نشده، حالش خوبه، فقط کمی جراحت داره.» گفتیم مجروح شده که شیرازه کار از هم نپاشد. این نیروها دو، سه سال بود که با حاج عمار کار می‌کردند. نمی‌خواستیم نگرانی در دلشان ایجاد شود. پشت بی سیم گفتیم «فلانی! نگو حاج عمار شهید شده، نگذار همه نیروها متوجه شوند و روحیه‌شان را از دست بدهند.» از این طرف در اتاق عملیات غوغایی بود. یکی از دوستان از پشت میزش افتاد کف اتاق. از حال رفت. پاهایش را دراز کردیم. به هوشش آوردیم و آب قند دادیم بهش، به فکر این بودیم چه کسی را جایگزین حاج عمار کنیم. کسی که جنگنده، خستگی ناپذیر، شجاع و مدیر باشد و با نیروها بجوشد. واقعا کسی را نداشتیم. حاج قاسم بعد از شهادت حاج عمار گفت «کمرم شکست.» دوستانی که جنازه عمار را دیده بودند می‌گفتند «مثل کسی بوده که روزها و شب‌های متمادی عملیات کرده و حالا از فرط خستگی خیلی راحت خوابش برده.»

انتهای پیام/




summary-address :
Your Rating
Average (0 Votes)
The average rating is 0.0 stars out of 5.