نظریه هاشمی و انقلابی که غیر قابل صدور میشود
به گزارش یزدرسا به نقل از فارس، آقای هاشمی رفسنجانی، هنوز چند ماه بیشتر از بیان این نظر که امام راحل موافق حذف شعار مرگ بر آمریکا بودند! نگذشته، اخیراً در دیدار با مسئولان استان قزوین و در لابه لای سخنان خود، بحث صدور انقلاب را مصداقی برای فهم نادرست افراطیون از شعارهای جامعه دانسته و اظهار داشته اند که منظور، تسخیر کشورها و دخالت در امور داخلی دیگران نبود، بلکه می گفتیم افکار اسلامی را آن قدر تابناک می دانیم که با عملکرد درست، دلها را تسخیر مینماید...
این تفسیر آقای هاشمی از شعار و سخن امام راحل چندان درست به نظر نمیرسد.
به این دلیل که تسخیر دل ها تنها یک شق صدور انقلاب است و عقلا هم از مفهوم صدور انقلاب، برداشت بلشویکی تسخیر سایر کشورها را ندارند.
اما واضح و مبرهن است که شقوق دیگری مثل حمایت عملی از مظلومان عالم، پروریدن جنبش های آزادیبخش، حمایت از شعائر ضد استکباری و حتی حضور مدافعانه در سایر نقاط عالم برای حراست از منافع جمهوری اسلامی ایران و تحقق آرمان های انقلاب نیز بر اساس آنچه که از منش و ممشای حضرت امام(ره) و خلف صالح ایشان، آیتالله خامنهای میشناسیم، از وجوه دیگر بحث صدور انقلاب هستند.
بدیهیست که آیتالله هاشمی به عنوان یکی از ارکان انقلاب اسلامی ما هنوز از یاد نبردهاند که ما در تاریخ ۳۵ ساله انقلاب اسلامی، چه مجاهدتهایی را در راه صدور انقلاب، علاوه بر تلاش برای تسخیر دلها، انجام دادهایم.
مگر جمهوری اسلامی ایران نبود که در زمان حیات امام راحل، در جنگ افغانستان توسط رزمندگانی حضور یافت و نظام اسلامی نیز این مسئله را مورد توجه قرار داد تا آنجا که نمایندگانی نظامی را نیز در امور افغانستان منصوب کرد؟!
مگر ما نبودیم که در دوران حیات امام راحل، بحث حمایتهای عملی از جنبشهای آزادیبخش فلسطینی را پایه گذاری کردیم و این سیاست را علاوه بر تسخیر قلوبِ مورد اشاره آقای هاشمی، تا هنوز هم در حال ادامه دادن هستیم و حتی از ارائه موشک و فشنگ نیز به گروه های فلسطینی دریغ نورزیده ایم؟!
آیا هنوز برای آقای هاشمی نامکشوف مانده است که بحث «تسخیر دلها» همهی ذات صدور انقلاب نیست؟
آقای هاشمی حتماً بهتر از دیگران می دانند که حزب الله لبنان چگونه با کمک های فکری، عقیدتی، تسلیحاتی و حتی تزریق نیرو توسط جمهوری اسلامی ایران و البته در زمان حیات امام راحل بنیان گذاشته شد.
و از آن دوران گذشت و به دوران زعامت حضرت آیتالله خامنهای رسیدیم.
آقای هاشمی حضور و دخالت عملی ما در جنگ های بوسنی و هرزگوین در دهه ۷۰ و در جنگ سوریه در دهه ۹۰ که منجر به تقدیم دهها شهید برای حفظ این کشورها و مردمشان در مقابل هجوم استکبار و افراطیگری و ایضاً صدور مبانی آزادیخواهانه انقلاب اسلامی شد را چگونه تفسیر میکنند؟
آیا حمایتهای تسلیحاتی ایران از حزبالله لبنان در جنگ ۳۳ روزه و از جنبشهای فلسطینی در دو جنگ ۲۲ روزه و ۸ روزه و یا حضور رزمندگان ایرانی در جنگ های بوسنی و سوریه و همینطور فعالیت های سپاه قدس، از نظر آقای هاشمی جملگی از سر برداشتهای افراطگرایانه از نظرات امام و به معنای دخالت بیجا در امور این کشورهاست؟
پر واضح است که در کنار این وجوب عملی صدور انقلاب، ما از شِقّ تسخیر دلها نیز عقب نماندهایم و برای مثال، تلاشهای عقیدتی و حمایتهای معنوی جمهوری اسلامی ایران در راستای مسئله "بیداری اسلامی" چیزی نیست که قابل انکار باشد.
به نظر من، باید ناصحانه به آیتالله هاشمی گفت که از قِبل این برداشتهای ناقص، ترس از دخالت برون مرزی و نگاههای صرفاً دنیاگرایانه به تفکرات و راهبردهای بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی، چیزی غیر از پذیرش هژمونی استکبار و مستحیل شدن جمهوری اسلامی در دهکده جهانی آمریکا عاید و واصل نخواهد شد.
چه اینکه ما شاهد بودهایم همین برداشت ها بود که می رفت تا با تکیه بر شبهات و اغلاطی مثل «چرایی دخالت نظامی ما در بوسنی»، «راه حل سیاسی! بحران سوریه»، «چرایی حمایت ما از حزبالله در چند هزار کیلومتر دورتر از مرزهای خودمان» و «ضرورت خروج حزبالله از سوریه» منافع جمهوری اسلامی ایران و انقلاب اسلامی را در اقصی نقاط عالم طوری به خطر بیاندازد که جای پای دشمن تا پشت خانههای ما باز شود.
در پایان اشاره به یک نکته باریکتر زِ مو هم با شنفتن برداشت نادرست آقای هاشمی از بحث صدور انقلاب، ضروری می نماید.
به تازگی تحرکات جریانی در کشور دیده می شود که در عرصه های مختلف، خط و خطوط یکسان و مطابق با خواست دهکده جهانی آمریکا را پی گرفته است.
این جریان بر ضرورت جهانی سازی با شرایط موجود تأکید دارد، حضور ایران و حزب ا... را در جبهه سوریه مذمت می کند، می خواهد مجلس خبرگان را به استیلای چهره های دور از اجتهاد دربیاورد، برای ابراز ارادت به مکتب فمینیسم، حتی مباحث شرعی و لایتغیّر اسلامی را نیز مورد اشکال می داند، تصریح دارد که ضرورتی نمی بیند بر غصب خلافت امیرالمؤمنین علی(ع) توسط عده ای تأکید کند، با فتنه گران نشست و برخاست می کند، یگانه راه حل مشکلات کشور را جلب نظر آمریکا برای رفع تحریمها میداند و برای حل جمیع مشاکل جهان اسلام نیز راه حل همسفرگی با منشأ این مشاکل، یعنی شاه سعودی را پیشنهاد میکند!
این اشارتها که مصادیق آنها را می توان یکان یکان در میان مواضع مصرّح جریان اشاره شده یافت؛ آیا آیتالله هاشمی را به عنوان یکی از ارکان انقلاب اسلامی ما به این فکر وانمی دارد که عده ای قصد گذار از انقلاب اسلامی ایران، ولایت فقیه و اسلام ناب محمدی(ص) را دارند...؟!