نه با بهشت دل صافی دارند نه با خیابان بهشت
به گزارش یزد رسا ،کم در خطبهها از معصوم نقل به مضمون شده که «مومن آنچه را بر خود نمیپسندد، نباید بر دیگران هم بپسندد»؟! کجا بودند شب قدر بعضیها که این همه گوششان در مواجهه با سخن سلیم، سنگین است؟! کجا بودند؟! چه میکنند؟! کدامین بیراهه میروند؟!
عصر اصلاحات فلان کسک زمانی که رئیس کابینه بود، بدترین برخوردها را داشت با شهردار وقت. اذیتها میکرد، آزارها میرساند. دولت را در پهنه جایی به وسعت همه مساحت ایران در دست داشت اما چشم دیدن شهردار تهران و 4 تا خدمترسانی شهرداری را نداشت. اینقدر بخیل بود که یک روز سر حضور رئیس رسانه ملی در هیات دولت، داستان درست میکرد، دگر روز وقتی یک ربع دیرتر به همایش دانشگاه میرسید، سخنرانی را با حمله به احمدینژاد آغاز میکرد که چرا باران، زیادی باریده؟!
از قضا اندکی بعد، همین شهردار تهران که افتخار به «لباس نارنجی» میکرد و عکس با رفتگران میانداخت، با رای معنیدار ملت به صندلی ریاست بر جمهور تکیه زد. گمانم مردم میخواستند او بیش از آنکه رئیسجمهور باشد، همچنان شهردار باقی بماند، منتهی شهردار همه ایران! و این بار به همه ایران خدمت کند.
او در دولت اول خود، شاید چون هنوز خیلی با گرد و خاک شهر و شهرداری و خدمت بیمزد و منت، فاصله نگرفته بود، به نسبت هوای تهران را داشت، همچنان که هوای همه جای ایران را. کم میشد که حکایت امروز، پاستور- فیالواقع سعدآباد!- را با «زور و شلاق» به جنگ «بهشت» بکشاند! کم میشد که حکایت دولت دومش، برزخی کند اوضاع و اعصاب را!
معالاسف احمدینژاد در دولت دهم فراموش کرد روزگاری شهردار بوده! و برد از یاد گذشتهها را! از منتهیالیه شمال غرب کشور تا آخر آخر آخر جنوب شرق و از جنوب غرب تا واپسین ذره از خاک شمال شرق، رئیسجمهور بود و در تمام این مساحت، دفتر و دستک و وزارتخانه و استانداری و سازمان داشت اما وای از مرض بخل که مسری بود عجیب... او هم در دومین دولتش، حکایت دوره دوم رئیسجمهور پیش از خود، همچین که به شهرداری تهران و شهردار تهران میرسید، دبه در میآورد؛ یک روز پول نمیداد،
یک روز، پول میخواست، یک روز بدهی پاستور به بهشت را منکر میشد، یک روز اجازه ترخیص اتوبوسها را نمیداد. گویی جنگ داشت با قالیباف! گویی یادش رفته بود که روزگاری، در عصر اصلاحات، خودش خوش نداشت دولت سر عداوت با شهر و شهرداری پایتخت داشته باشد! معالاسف احمدینژاد در 4 سال دوم، آنچه را برای خودش، زمان حضور در شهرداری، نمیپسندید، عجبا که بشدت برای محمدباقر شهردار میپسندید!
این وسط شانس آورده بود قالیباف که چون دیگران، برادرانی در معرض دید نداشت و الا جناب رئیسجمهور نشان داده بود که در رایت سیدی و کپی و تکثیر انواع و اقسام «بگم بگم»، تبحری در حد اعجاز دارد! اینک یک سالی از رفتن او گذشته و رئیسجمهور جدیدی آمده اما علیالظاهر، قصه نامهربانی دولت همه ایران با شهرداری فقط تهران، سر درازی دارد! رئیسجمهوری که خودش شهردار تهران بود، شد آن، شد آن همه بیمهری با شهرداری، چه توقع میتوان داشت از کلید اعتدال که همان اول بسمالله، بولدوزری زد و قفل دل شهردار جبهه و جنگ را شکاند؛ «من سرهنگ نیستم، حقوقدانم»! بعضیها دلخوش به همین حقوق خوانده شده، فکر میکردند دولت، حافظ حق و حقوق شهرداری امالقرا هم خواهد بود اما چندین و چند ماه از پیشنهاد دکتر قالیباف به دولت دارد میگذرد، هنوز اصحاب کاخ سعدآباد یک محل خشک و خالی به پیشنهاد شهردار تهران نگذاشتهاند!
تو گویی علاوه بر «بهشت»، با «خیابان بهشت» هم همچین دل صافی ندارند! سطور بالا، اشاره به کدام پیشنهاد شد؟ همانکه روزی شهردار تهران گفت؛ «اختیاراتش را بدهید، امکاناتش را بدهید، حل معضل آلودگی شهر تهران که من شهردارش باشم، با من». قالیباف خواست با شجاعتی شاید زیاده از حد، بلکه با گذشتی شاید زیاده از حد، از بارهای انباشته و تلنبار شده روی دوش دولت کم کند، در امری مهم و توی چشم، به دولت کمک کند، جوابگو هم خودش باشد بلکه اساسا خیال دولت را از وزش باد و احیانا تبدیل مکرر و عبرتآموز باد مورد تمسخر واقع شده به توفان و گردباد، راحت کند اما دولت اهل حق و حقوق، انگار نه انگار! شاید اگر یک نامزد انتخابات 24 خرداد 92 این حق را داشت که دعوت ناهار وحدت دولت اعتدال را محلی ننهد، همین شهردار تهران بود اما از زمین تا آسمان تفاوت دارد مشی و منش نامزد شکست خورده اصولگرا در سال 92 با بیمنشی، بلکه اساسا ددمنشی نامزد شکست خورده اصلاحطلب در سال 88! نوشتم «اصلاحطلب»! تصحیح میکنم؛ مریض... مریض! «فی قلوبهم مرض»! و این فقط ما نیستیم که در کمال بهت و تعجب میبینیم جماعتی، مرتب و مکرر فساد و افساد میکنند
لیکن در اوج وقاحت، تابلوی بشدت تابلوی «اصلاحطلبی» بلند کردهاند! بسی جلوتر از ما، حضرت باری تعالی، در نخستین آیات بزرگترین سورهاش، در همان اول بسمالله قرآن میفرماید؛ «فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا و لهم عذاب الیم بما کانوا یکذبون. و اذا قیل لهم لا تفسدوا فیالارض، قالوا انما نحن مصلحون. الا انهم هم المفسدون ولکن لا یشعرون». تا به زوایای دیگر افساد به نام اصلاح برسیم، همان به اندکی تامل کنیم که چرا اینهمه حامیان دولت کنونی با شهردار تهران، بیتحمل و نابردبار هستند؟! این است آیا جواب تبریک زودهنگام دکتر قالیباف به جناب روحانی؟! این است آیا پاسخ آن همه قانونگرایی، با وجود حداقلیترین برد ممکنی که یک رئیسجمهور میتواند داشته باشد؟!
این است آیا واکنش به خویشتنداری کسانی که 24 خرداد 92 رای به دیگر نامزدها داده بودند؟! این است آیا اعتدال؟! این است آیا شکر حضور نامزدهایی از تبار همین شهردار تهران در ناهار وحدت، به جای اینکه احیانا کشور را چون بختبرگشتگان هشتاد و هشتی بخواهند به آشوب بکشانند؟! خدا نکند نردبان فلان ماشین آتشنشانی، دیر باز شود! همان دولتمردانی که دهها بار متاثر از نواقص اتوبوس اسکانیا، به راحتی از کنار خون ریخته شده فرزندان این ملت گذشته و هنوز هم میگذرند و اندکی خم به «ابروی امید» و «آبروی تدبیر» خود نمیآورند، چنان سریع نامه مینویسند و چنان عجول شهردار تهران را مینوازند که آدمی گمان میبرد کینه شخصی با قالیباف دارند!
بعضیها براساس آنچه مرقوم نمیدارند اما فیالواقع اتفاق افتاده، به چه ضعیفی توافق میبندند و به چه آسانی از حقوق ملی، اقتدار ملی، غرور ملی و استقلال ملی میگذرند اما آنجا که پای تخریب مدیریت جهادی در میان باشد، از هیچ چیز نمیگذرند! در آخرین نمونه از این رفتار و گفتار خارج از حیا، رسانههای دولتی، همصدا با رسانههای آمریکایی، همصدا با رسانههای اسرائیلی و همصدا با ماهوارههای مورد علاقه آقای رفسنجانی، بلکه جلوتر و تندتر و افراطیتر از بوقهای اجنبی، شهردار تهران را به سبب عملی من باب راحتی مضاعف زن ایرانی، چنان مورد تاخت و تاز قرار دادهاند، کانه ذنب لایغفر مرتکب شده!
این جماعت، بیشتر «فی قلوبهم مرض»اند، تا اینکه بخواهند اصلاحطلب یا اعتدالی باشند اما لازم است برای این حرفها که میزنیم، مثالی اقامه کنیم تا فیالمجلس ببینیم راحتی زن ایرانی به چیست بلکه آن وقت متوجه گناه شهردار تهران هم شدیم! هر قطار مترو، 10 واگن دارد که 8 تای آن عمومی، یعنی هم برای خانمهاست، هم برای آقایان اما 2 واگن، صرفا اختصاص به خانمها دارد و ورود آقایان به آن 2 واگن ممنوع است. همه ما، هم من نویسنده، هم شمای خواننده، مکرر دیدهایم که حتی با وجود خالی بودن واگنهای عمومی، اغلب قریب به اتفاق زنان ما ترجیح میدهند در همان 2 واگنی سوار شوند که مختص خودشان است، ولو اینکه بخواهند سر پا بایستند و این مهم، در حالی است که ورود خانمها در 8 واگن عمومی، کاملا آزاد است.
از این واقعیت غیرقابل انکار و مثال کاملا ملموس، به 2 نکته فوقالعاده مهم میرسیم؛ اولا زن ایرانی، اعم از اینکه چادری باشد یا مانتویی، حتی اعم از اینکه با حجاب کامل باشد یا حجاب نصفه و نیمه، فی حد ذاته، مراقب حد و حدودهاست، آنقدر که عمدتا سختی ایستادن در 2 واگن اختصاصی را به راحتی نشستن در واگنهای عمومی ترجیح میدهد، بیآنکه حضورش در این 8 واگن، غیرقانونی یا غیرشرعی باشد. فلذا کسانی که زن مسلمان ایرانی را با توسل به بعضی چیزها- که ما نیز هرگز منکر وجودش نیستیم- مشتاق بیبند و باری و رابطههای خاص میدانند، باید بدانند که «مریض»، قلب خودشان است، نه زنان ما که اساسا وصله «مرض»، «آلودگی»، «عناد»، «لجاجت» و «دنائت» به جامعه زن ایرانی نمیچسبد. البته زن ایرانی مثل مرد ایرانی ممکن است «ایراد و اشتباه» داشته باشد اما قدر مسلم، «قلب مریض» ندارد.
ثانیا زن ایرانی، در پی راحتی، آسایش، امنیت و آرامش بیشتر خویش است و این را آنجا که پای در محیط جامعه میگذارد، در یک جمع زنانه، بیشتر و بهتر قابل حصول میداند تا جمع عمومی. قدر مسلم، اسلامی و شرعی هم که نخواهیم به موضوع نگاه کنیم و فقط طالب راحتی بیشتر زن ایرانی باشیم، خواست خود ایشان، حتیالمقدور حضور در جمع زنانه است، اتفاقا من باب راحتی بیشتر. اینکه حتی باید داعیهداران زنسالاری را نیز خوش بیاید، اگر واقعا در ادعایشان صادق باشند! القصه! چندی پیش شهردار محترم تهران، من باب راحتی بیشتر خانمها، سخنی کاملا سلیم و انسانی گفت که اجرای آن در ادارات زیرمجموعه شهرداری، به راحتی بیشتر خانمها حین انجام وظایف محوله میانجامد.
واقعا جای بررسی، تامل و درنگ مضاعف است که قلب بعضیها تا کجا به امراض رنگارنگ دچار آمده که علیه یک سخن روشن و ساده که در پی راحتی بیشتر زن شاغل ایرانی است، چنین لشکری کشیدهاند؟! از چیست ناراحتی این جماعت؟! و با چه مشکل دارند که در هر دوگانهای، علیالدوام به طرف مریض ماجرا غش میکنند؟! فقط هم این امور نیست. در «تاریخ» که ورود میکنند، به «امیرکبیر» ناسزا میگویند و او را علنا «دیکتاتور» میخوانند اما در عوض به تطهیر کسانی میپردازند که تنها هنرشان، چوب حراج زدن بر مساحت ایران پهناور بوده! در «ورزش» حسین رضازاده را که هم خودش و هم تیمش، صاحب بزرگترین افتخار تاریخ وزنهبرداری ایران بودهاند، میزنند.
آیا جز این است که این جماعت، «فی قلوبهم مرض» اند؟! من لااقل در این بخش از نوشته، نمیخواهم بگویم که بعضی از این رسانههای متاسفانه دولتی و روزنامهخوار، چه از جان قالیباف میخواهند؟! بلکه اساسا حرفم این است؛ این جماعت، چه از جان زن ایرانی میخواهند که بیشتر ترجیح میدهند او را «ناراحت و مؤذب» ببینند تا «راحت و بیدغدغه»؟! من از خوانندگان عزیز عذر میخواهم اما یکی به من بگوید اسم دقیقتر این چیست؟! اصلاحطلباند اینها؟! اهل اعتدالاند اینها؟! گویی کمین کردهاند تا یکی، حریم و حرمت و راحتی زن ایرانی را در رفتار و گفتار مراعات کند، بعد علیه او لشکر بکشند! آنهم به اسم اصلاح! و زیر علم اعتدال!
آنچنان لشکر علیه هر آنچه مقوم عفاف و حیا ایضا راحتی زن ایرانی است میکشند، کانه به ضرب زور و شلاق، بنا دارند جامعه را جهنمی کنند! هر که بر مدار بیحیایی حرف میزند، از او حمایت میکنند، آنهم با پول بیتالمال اما هر که حرف سالم و سخن سلیم میزند، فورا بولدوزر تهمتزنی را کار میاندازند بلکه روزگار طرف سیاه شود! تا یکی علیه ماهوارهها و شبکههای لجن که آدمی از دیدن آن در خانه و همراه با خانواده شرم میکند سخن میگوید، او را به تمسخر میگیرند، در عوض، از ضرورت ارتباط آزاد، ایضا آموزنده بودن فلان برنامه مستهجن داد سخن میرانند! تا برای مهار حداقلی این سیل خانمان برانداز، از پارازیتی استفاده میشود، فورا و بدون هیچ تحقیقی و به دروغ، مدعی سرطانزا بودن پارازیتها میشوند! من واقعا نمیدانم چه کرمی در درخت خبیثه وجود این جماعت است که مرتب میخواهند به هر چیزی و هر کسی که سر و سری با فساد و افساد دارد، چراغ سبز نشان دهند؟! شگفتا! هیچ فسادی نیست، الا اینکه جماعت مریض داستان ما، برایش فرش قرمز توجیه پهن کنند! و هیچ شری نیست، الا آنکه مدعی شوند او هم حقوقی دارد!
مختصر و مفید حرفی که شهردار تهران زد، یعنی «اصلاح» و لشکرکشی مشترک رسانههای معلومالحال و معاند، دقیقا یعنی «افساد» اما «و اذا قیل لهم لا تفسدوا فی الارض، قالوا انما نحن مصلحون. الا انهم هم المفسدون ولکن لا یشعرون». آری! شک باید کرد در شعور جماعتی که چشم دیدن راحتی بیشتر زنان و دختران جامعه ایرانی را ندارند. این جماعت مریض، برخلاف آنچه وانمود میکنند، بیشتر مشکل با شعور دارند تا شرع! و دقیقا منتج از همین بیشعوری است که با وجود این همه دفتر و دستک در جایجای ایران، چشم دیدن یک ساختمان چند طبقه در خیابان بهشت را ندارند! چشم دیدن مدیریت جهادی را ندارند! چشم دیدن کار و خدمت را ندارند! و مرتب میخواهند حاشیه درست کنند، بلکه با سیاسیکاری، وقت و انرژی و توان شهردار تهران را تلف کنند. این همه تنگ نظری، «والله بالله تالله» نوبر است، نوبر! دولت باید دولت باشد...
منبع:وطن امروز
Related Assets:
- آیا باقری لنکرانی ، یک “رجل سیاسی” است؟
- توهین وزیر به رئیس جمهور برای توجیه گرانی قیمت خودرو!
- اعزام نمایندگانی از سراسر کشور جهت الگوگیری از «ستاد آب بان ابرکوه»
- ایران هیچگاه از تحریمها نترسیده و نخواهد ترسید/اگر طرف مقابل به حقوق ایران احترام بگذارد زمان مذاکره را تمدید خواهیم کرد
- دولت، والاترین منزلت و بالاترین اقتدار را برای نیروهای مسلح میخواهد
- اقتدار کشور در گرو وحدت و انسجام همه اقشار بر محور ولایت است