ID : 948011
ناگفته های سردار رضا هدایتی از عملیات رمضان؛

وقتی اشاره دست شهید صدوقی پس از شهادت،در «عملیات رمضان»رزمندگان یزدی را یاری کرد!


فرمانده مرکز آموزش رزم مقدماتی شهید صدوقی یزد گفت: رویای صادقه همرزمم حقیقت همراهی شهدا با همرزمانشان را برایم بیش از پیش اثبات کرد و بعید نبود که شهید صدوقی(ره) نیز رزمندگان دیار خود را در عملیان رمضان یاری کند ...

یزد رسا؛

اشاره؛ در هیاهوی خاطرات گمشده ای که سال هاست در پس عمرانسان ها پنهان شده به سراغ کسی رفتیم که صندوقچه دلش مملو از خاطرات ناگفته ای است که شنیدن آن ها گوش جان می خواهد و چشم دل، کسی که وقتی  پای درد دل های پدرانه اش می نشینی هنوز بوی تند باروت، نم خون و خشکی خاک جبهه ها چنان در کلامش متبلور است که گویی هنوز جنگ است  و هنوز دشمن در پشت خاکریز،  رزمنده بی قراری که تا نامی از شهید و شهادت می آوری لبخند افتخار بر کلامش می نشیند و بغض افسوس بر دلش ...

آری؛

سرتیپ دوم پاسدار رضا هدایتی، در سی ام مرداد ماه سال 1340 در روستای "رستاق یزد" در خانواده ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود و  تحصیلات ابتدایی در همان روستا سپری کرد.

پس از چندی خدمت در جهاد سازندگی و عمران و آبادانی برای روستاهای دورافتاده استان یزد در بیستم مرداد ماه 1359 به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و در زمان دفاع مقدس هم پای شهیدانی همچون شهید رشیدی، شهید عاصی زاده، سردار اکبر فتوحی و سردار ;کاظم میرحسینی در جبهه های نبرد حق علیه باطل جنگید.

وی با ورود به دانشگاه جامع امام حسین (ع) تحصیلات تکمیلی خود را در امور دفاعی گذراند و موفق به کسب مدرک کارشناسی ارشد در این رشته شد.

هدایتی هم اکنون فرمانده مرکز آموزش رزم مقدماتی شهید صدوقی یزد است.

 DSC_0919  

یزد رسا: مختصری درباره ورودتان به سپاه پاسداران و عرصه دفاع مقدس توضیح بفرمائید.

پس از انقلاب ، در زمانی امام راحل(ره) دستور دادند جوانان وارد عرصه سازندگی شوند،  این توفیق نصیب بنده خدمت در جهاد سازندگی یزد را به مدت ده ماه و در بحث عمرانی  روستاهای دورافتاده استان یزد فعالیت داشته باشم، اما با توطئه هایی که در آن زمان علیه کشور و انقلاب تازه شکفته ایران شده بود، احساس این می شد که پیروزی ما نسبی باشد.

خوب در آن شرایط احساس کردم به عنوان یک جوان ، نیاز است تا وارد عرصه جدیدی شده  و برای کمک به نظام، آمادگی و توانایی مقابله با این توطئه ها را داشته باشم لذا با مشورت دوستان، در مرداد ماه سال 59 به عنوان اولین گروه پاسداران استان یزد  دوره آموزشی را در پادگان شهید بهشتی گذراندم و با همین نیت وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شدم.

DSC_0929

اختتامیه دوره آموزشی ما همزمان بود با شروع جنگ تحمیلی و خاطرم هست هنگامی که با دوستانم از دوره آموزشی برمی گشتیم، خبر حمله هواپیماهای عراق به فرودگاه های تهران و تبریز را از زبان راننده تاکسی شنیدیم، همین هنگام در میانه راه به طرف سپاه برگشتیم  و آمادگی خود را برای حضور در جبهه اعلام کردیم.

مدتی را در فرودگاه یزد مستقر شدیم که در این مدت، آموزش هایی را زیر نظر شهید رشیدی فراگرفتیم . از آن جا که پرواز های دشمن بر  روی فرودگاه یزد انجام نمی شد و تقریباً منطقه یزد امن بود، با فرماندهی سپاه وقت صحبت کردیم و درخواست اعزام به جبهه را دادیم که بنده به همراه 22 نفر دیگر در اولین اعزام نیرو به خوزستان، وارد عرصه کارزار شدیم.

DSC_0915

یزد رسا: چطور وارد عملیات رمضان شدید و وظیفه محوله به شما در آن عملیات چه بود؟

در ابتدای دفاع مقدس، با تشکیل یک خط پدافندی، کار حفاظت از آبادان را عهده دار شدیم  وسپس بعد از انتقال به تهران، به مدت یک سال حفاظت بیت حضرت امام (ره) را بر عهده داشتیم.

اما پس از بازگشتم به یزد بحث عملیات رمضان مطرح بود که به دستور سردار اکبر فتوحی، با مسئولیت معاون یکی از گروهان های اعزامی ، در کنار سردار کاظم میرحسینی به منطقه اعزام شدم که پس از 40 روز تمرین و آموزش در خرمشهر، وارد عملیات رمضان شدم.

یزد رسا: سردار اگر خاطره ناگفته از عملیات رمضان در ذهن دارید برایمان تعریف کنید؟

خاطره ها از آن دوران و آن عملیات زیاد نقل شده و بنده گفتنی برای شما زیاد دارم اما خاطره ای که هرگز از خاطرم محو نخواهد شد و اتفاقاً  شاید متناسب این روزها باشد، خاطره ای در خصوص نقش شهید صدوقی در انقلاب و دفاع مقدس است.

قبل ازعملیات رمضان گردان ما در یک انباری در گمرک خرمشهر مستقر شد، با توجه به نزدیکی دشمن به آن منطقه، زمانی که عراقی ها خمپارها را به سمت خرمشهر شلیک می کردند صدای سوت این خمپاره ها را کاملاً بالای سرمان به وضوح شنیده و حس می کردیم.

همواره این رعب در دل رزمندگان بود که اگر یکی از این خمپاره ها به این انبار اصابت کند ، همگی به شهادت خواهند رسید. پس از گذشت سه روز استقرار، از آن انباربه مکانی دیگر انتقال پیدا کردیم  که پس از انتقال، خبر آوردند یکی از خمپاره های دشمن بعثی به انبار کمرگ اصابت کرده و کاملاً تخریب شده است!

DSC_0921

کاملاً به یاد دارم چند روز پس از انتشار این خبر، یکی از رزمندگان عزیز که فردی بسیار مؤمن بود ، از خوابی که در زمان اقامت در انبار گمرک دیده بود برایم حکایت کرد.

در آن زمان آیت الله صدوقی(ره) تازه به شهادت رسیده بودند، این رزمنده در خواب دیده بود که این عالم عالی مقام در زمان استقرارمان در گمرک همراه گردان بوده و خمپاره ها با اشاره دست وی از فضای بالای انبار عبور کرده و مسیر خود را با اشاره شهید صدوقی عوض می کردند و دقیقاً به همان مکانی که این شهید بزرگوار اشاره می کند اصابت می کرد!

واین رویای صادقه همرزمم ، حقیقت همراهی شهدا با همرزمانشان را برایم بیش از پیش اثبات کرد؛ چرا که شهدا حتی پس از شهادتشان نیز به یاری همرزمان خود می شتافتند، پس بعید نبود که شهید صدوقی(ره) نیز همچون زمان حیات خود،رزمندگان دیار خود را یاری کند و آنها را به حال خود رها نکند.

روایت شهیدی که با قرائت زیارت عاشورا،چهره امام حسین(ع) را زیارت می کرد/عطش و بی رحمی عراقی ها

در ادامه گفتگویمان با سردار رضا هدایتی فرمانده مرکز آموزشی رزم مقدماتی شهید صدوقی، چنان محو روایت های او از وقایع عملیات رمضان شده بودیم که زمان برایمان به لحظه ای می گذشت و گویی آن لحظات جزو عمرمان به حساب نمی آمد، بخش دیگری از این گفتگو تقدیم مخاطبین می شود.

DSC_0916

یزد رساشیرین ترین خاطره ای که ازعملیات رمضان در ذهن دارید چیست؟

از آن عملیات خاطرات تلخ و شیرین بسیار به جا مانده که شاید انتخاب یکی از آن ها به عنوان شیرین ترین، کار سختی باشد اما یک خاطره ای که هرگز فراموش نمی کنم و دائم در ذهنم در حال تداعی است، روایت از یک جوان بسیجی است، جوانی 16 ساله به نام "سید محمد اشرف" که همراه برادرش "سید رسول اشرف" نیز در جبهه حضور پرشوری داشت، سید محمد بی سیم چی گردان ما بود، مدت زمانی که در گمرک خرمشهر مستقر بودیم، با توجه به نزدیکی دشمن، رزمنده ها شب ها مشغول آموزش نظامی تمرین می کردند و روزها درکنارهم به دعا و مناجات مشغول می شدند.

می دیدم این نوجوان بسیجی، هر زمان که بیکار می شود کتاب زیارت عاشواری خود از جیبش بیرون می آورد و با حالت معنوی با خدا مناجات می کند، برایم سؤال پیش آمد که چرا اینقدر زیارت عاشورا می خواند و همین کنجکاوی باعث شد تا از خودش سؤال کنم.

به او گفتم: "آقا سید محمد" چقدر زیارت عاشورا می خوانی؟ یک دفعه، دو دفعه؟ چه سری در این است که هر موقع بیکار می شوی زیارت عاشورا می خوانی؟

به من گفت: "آقای هدایتی " به کار من کار نداشته باش و بگذار به حال خودم باشم.

 DSC_0928

وناچار من دیگر چیزی نگفتم و مشغول کار خود شدم، چند روزی از این اتفاق گذشت، اما سید محمد این بار که دعا خواند، فرق کرده بود، زیارت عاشورا می خواند و می خندید! حس کنجکاویم امان نداد و باز از او سؤال کردم: "آقا سید محمد" یک بار از شما پرسیدم چرا اینقدر زیارت عاشورا می خوانی اما جواب به من ندادی اکنون بگو چرا باخواندن دعا می خندی؟!

سید محمد رو کرد به من و گفت: " آقا هدایتی" من راضی نیستم تا زنده ام در این خصوص به کسی حرفی بزنی... خدا می داند وقتی من زیارت عاشورا می خوانم "امام حسینم را در صحرای سرسبز بهشت زیارت می کنم " واین بار چهره حضرت امام حسین (ع) را دیدم و به خاطر همین خوشحالم.

آری؛ شهید نوجوانی که بدون هیچ چشم داشتی پا به عرصه جنگ گذاشته بود اینطور زیارت عاشورا و امام حسین(ع) را درک کرده بود، جوانان امروز باید بدانند شهیدان کم سن وسال همه با بصیرت و دید معنوی وارد جهاد و جنگ شدند و رمز وفقیت رزمندگان معنویت بود.

DSC_0927

یزد رساو تلخ ترین خاطره ...؟

هرچند عملیات رمضان یک عملیات نا موفقی بود اما زمینه ساز پیروزی های بزرگی شد، این عملیات شهدای زیادی را برجا گذاشت، با توجه به شدت گرما، تشنگی بر بچه ها فشار زیادی آورده بود، دیدم چند نفری از همرزمان یزدی، از لابه لای تانک ها عقب نشینی می کردند، یک بسیجی روی زمین افتاده بود و از شدت تشنگی، دست به دهان خود می زد و از عراقی ها درخواست آب می کرد، یک تانک به اونزدیک شد چند مرتبه ای دور این بسیجی چرخید و درحالی که آن بسیجی طلب آب می کرد، تانک او را زیر چرخ هایش گرفت و به شهادتش رساند.

در آن عملیات ما هم اسیر گرفتیم اما یک بار با آن ها بد رفتاری نشد و همیشه این تنگ برای عراقی ها باقی مانده است که در جنگ تحمیلی، عراق باطل بوده و حق مطلق ایران.

 




summary-address :
Your Rating
Average (1 Vote)
The average rating is 1.0 stars out of 5.