۱ـ بنای مذاکرات وین از استحکام چندانی برخوردار نبود؛ چرا که مذاکره برای بازگشت طرفی که از توافق امضا شدهاش، خارج گردیده است، معنای درستی ندارد. وقتی برای بازگشت طرف خارجشده از توافق، مذاکره صورت میگیرد، به این معناست که طرفی که در قرارداد باقی مانده آمادگی دارد تا برای جلب نظر طرف مقابل امتیازاتی بدهد و به عبارت دیگر از بخشی از حقوق پذیرفته شده خود که از سوی طرف مقابل امضا شده، عقب بنشیند. به هر ترتیب شش دور مذاکرات موسوم به ۱+۴ سپری شده و بررسی روند مذاکرات طی حدود دو ماه بیانگر آن است که طرف آمریکایی هر بار خواستهای بر خواستههای قبلی خود افزوده است. در آن زمان استدلال وزارت امور خارجه ایران برای شرکت در مذاکرات این بود که «نظر قطعی دولت بایدن این است که برجام را احیا و به تعهدات خود عمل کند. اما از آنجا که «ابرقدرت» است، نمیتواند به صورت علنی تغییر سیاست در قبال دشمن خود را بپذیرد و لذا ایران باید به بایدن کمک کند تا از این مشکل شکلی عبور نماید» اما کاملاً مشخص بود که این یک حیلت و برای به دام انداختن جمهوری اسلامی است. همان موقع بعضی از متخصصین و اهل فن بهخصوص با نگاه به دو سال مذاکره بینتیجه سالهای ۱۳۹۷ و ۱۳۹۸ با اروپا، جمهوری اسلامی را از تن دادن به مذاکراتی که موضوع آن نه رفع تحریمها بلکه صرفاً بازگرداندن آمریکا به برجام باشد، پرهیز دادند. در این بین با پافشاری دولت، رهبر معظم انقلاب اسلامی تحت شرایطی و با لحاظ کردن چند خط قرمز با مذاکره در قالب ۱+۴ (یعنی بدون آمریکا) موافقت فرمودند و در حین مذاکرات که آمریکاییها نیت خود از مذاکرات را علنی و عملی کردند، نکتههای جدیدی که حاکی از تشدید بیاعتمادی ایران به این روند بود، مطرح فرمودند.
۲ـ از نظر آمریکاییها ـ از اوباما تا بایدن ـ توافق برجام در کنار موهبتهای فراوانی که برای واشنگتن به ارمغان آورده است، دو عیب بزرگ دارد؛ یکی اینکه کل برجام محدود به دورهای خاص است و پس از آن ایران به روز قبل از برجام برمیگردد. در حالی که برای غرب تحریم دوباره برنامه هستهای ایران به این آسانیها نخواهد بود و دوم اینکه مسئله هستهای مسئله اصلی غرب با ایران نیست و اگرچه در توافق برجام ردپایی از پیگیری مسائل اصلی ـ منطقهای و نظامی ـ وجود دارد اما به اندازه بحث هستهای عملیاتی نیست و این در حالی است که ایران به دلیل قرار دادن برنامه هستهای بازگشتپذیر خود در یک توافقنامه بینالمللی، میتواند درباره فهرستی از مشکلات اقتصادی و... خود با قدرتهای مختلف ـ منهای آمریکا ـ وارد مذاکره شده و به حل و فصل آنها بپردازد. بر این اساس اوباما و جانکری در زمان پذیرش برجام در حالی که میدانستند به یک دستاورد طلایی علیه ایران دست یافتهاند، اعلام کردند که این یک توافق حداقلی و ناتمام درباره مسائل فیمابین آمریکا و ایران است و دونالد ترامپ هم ضمن آنکه آن را «بدترین توافق» خواند، دو سال پس از روی کار آمدن از برجام خارج گردید. الان ذهنیت بایدن درباره توافق هستهای با ایران همان ذهنیت اوباما و ترامپ است؛ یعنی آن را ناکافی و در موضوعی غیراصلی به حساب میآورد و لذا بر مبنای تغییر برجام تلاش میکند.
۳ـ در جریان مذاکرات دو ماهه ۱+۴ آمریکا عنصر غایب ولی در واقع ادارهکننده طرفهای مقابل ایران بود و باید گفت مذاکرات وین عملاً به مذاکرات آمریکا و ایران تبدیل گردید، تحریمهایی که برجام ظاهراً برای رفع آنها به تصویب رسیده بود و اساساً فلسفه مذاکرات مابین سالهای ۱۳۹۲ تا ۱۳۹۵ بین ایران و ۱+۵ جز این نبود، برای اغوای ایران به سه دسته تقسیم شدند تحریمهای سبز، زرد و قرمز. تحریمهای سبز یعنی تحریمهایی که مربوط به دوره ترامپ و در خصوص موضوعات مرتبط با پرونده هستهای بود، به تعلیق درمیآمدند. ـ البته در این میان هیچ تضمینی هم وجود نداشت که همین دسته از تحریمها هم دوباره برنگردند و یا با نامی دیگر بازسازی نشوند! ـ تحریمهای زرد؛ آن دسته از تحریمهایی بودند که با دادن امتیاز از سوی ایران قابلیت توقف (یعنی تعلیق و نه رفع) داشتند و تحریمهای قرمز که علیرغم آنکه در برجام متوقف شدهاند مثل تحریمهای پتروشیمی، به هیچ وجه متوقف نخواهند شد. آمریکاییها حتی در مورد تحریمهای سبز هم خدعه مضاعف کرده و چندین مورد تحریمی سبز را به گونه و با عنوان دیگر در تحریمهای زرد آوردهاند. در یک جمعبندی میتوانیم بگوییم در مذاکرات ۱۷ فروردین تا ۲۲ خرداد ماه گذشته، هیچ نشانه و خبری از اینکه آمریکا یا اروپا قصد دارند رویه خود در قبال ایران را اصلاح کرده و به حقوق ایران اعتراف نمایند، دیده نمیشود.
۴ـ برای جمهوری اسلامی مذاکره موضوعیت خود را دارد؛ چرا که میتواند یکی از ابزارهای تأمین منافع ملی باشد. مذاکره در پارهای از مواقع نمیتواند سبب بهبود شرایط شود اما میتواند از وخامت بیشتر شرایط کم کند و یا مذاکره در پارهای از موارد نه به قصد بهبود شرایط و نه به قصد پیشگیری از وخامت بیشتر وضعیت بلکه برای آنکه حربه تبلیغاتی از دست دشمن گرفته شود، صورت میگیرد. این سه نوع مذاکره در همه جا از جمله در جمهوری اسلامی سابقه داشته است. یکی از این موارد مذاکره ایران با رژیم صدام در نیویورک، برای اجرایی کردن قطعنامه ۵۹۸ بود. ایران در آن شرایط نه به بهبود وضعیت بین ایران و عراق و نه به کاهش وخامت روابط با رژیم صدام حسین امید داشت. مذاکره صورت میگرفت برای آنکه حریف با به دست گرفتن حربه تبلیغاتی، اذهان را به انحراف نکشاند و ایران مسئول جنگ و بیاعتقاد به آتشبسی که پذیرفته است، دیده نشود. با روندی که مشاهده میشود و با نگاه به تجربه دو سال مذاکره با کشورهای عضو ۱+۴ که با هدف احیای برجام و نزدیک به دو ماه مذاکره با این گروه که برای اجرای تعهدات آمریکا صورت گرفت، ایران در این مذاکرات طبعاً نمیتواند امید چندانی به رفع تحریمها و یا امید چندانی به کاستن از خصومت آمریکا، انگلیس و فرانسه علیه خود داشته باشد و به همین دلیل هم دولت آقای رئیسی رسماً اعلام کرده است که اقتصاد کشور را به برجام و مذاکرات آن گره نمیزند. با این حال، ایران قطعاً موضع مذاکراتی خود را حفظ میکند تا حربه تبلیغاتی را از دشمن بگیرد.
۵ـ در این میان باید بدانیم که گروه ۱+۴ یک گروه متوازن نیست. فرانسه، انگلیس، آلمان، روسیه و چین در مواجهه با جمهوری اسلامی چه از حیث توانمندی و چه از حیث سطح و نوع مواجهه با ایران در وضع برابری قرار ندارند. روسیه و چین به عنوان دو عضو قدرتمند و پیشرو شورای امنیت در موضع خصومت با ایران نیستند، در حالی که فرانسه و انگلیس در وضعیت دشمنی با ایران قرار داشته و آلمان هم ـ که عضو شورای امنیت نیست و مداخله دادن آن در مذاکرات با ایران، از ابتدا محل بحث بوده است ـ موضعی نزدیکتر به دو کشور اروپایی دارد.
همانطور که میدانیم نه شورای امنیت و نه گروه ۱+۴ یا ۱+۵، بدون همراه کردن چین و روسیه قادر به تصمیمگیری علیه ایران نیستند؛ بنابراین ما در بحث هستهای باید دو سیاست جداگانه تبیینی و تحکیمی را در مواجهه با این دو دسته در پیش بگیریم. ما نباید بگذاریم چین و روسیه در شورای امنیت یا در گروه ۱+۴ منفعل شده و احیاناً مورد سوءاستفاده گروه غربی قرار گیرند. این موضوع علاوه بر اقدامات دیپلماتیک نیازمند یک سازوکار مستمر اجرایی هم میباشد.
۶ـ ما نباید در مذاکرات پیش رو سیاست تعجیلی را در پیش بگیریم. چرا که تعجیل اولین علامت ما در آمادگی برای دادن امتیازات تازه میباشد که با منافع ملی کشور سازگاری ندارد. از سوی دیگر تجربه دولت روحانی ثابت کرد سیاست تعجیلی ایران جواب نمیدهد؛ چرا که دلیل توقف در پرونده هستهای، تأخیر ایران نیست؛ بلکه عدم تمایل واقعی طرفهای دیگر به اجرای تعهدات خود میباشد. برجام اگرچه عملاً وجود خارجی ندارد ولی از آنجا که ما هنوز آن را رد نکرده درون برجام تلقی میشویم. تعجیل در ورود برای کسی که اصلاً خارج نشده معنای درستی ندارد. آمریکا از اول از برجام خارج شده و به عبارت دقیقتر اصلاً به آن وارد نشده است. در زمان اوباما خروج آمریکا از برجام غیررسمی بود. در دوره ترامپ و بایدن خروج آمریکا رسمی و اعلامی شد. بنابراین اگر جای نگرانی و در نتیجه، تعجیل باشد، این آمریکاست که باید نگران بوده و تعجیل نماید، نه ایران.