چگونگی تشکیل مثلث شوم انگلیس، وهابیت و آل سعود با هدف اضمحلال اسلام/ تخریب کعبه آخرین قطعه از پازل تخریب بناهای اسلامی
به گزارش یزد رسا به نقل از مرصاد، معضل دست و پا گیر و نفرت انگیز تکفیری در سالهای اخیر برای امت ها و بلاد اسلامی بیش از گذشته به چشم آمده و جنایت ها و افکار پلید آنها بیش از پیش جهان را به اعتقادات خطرناک و بی محتوای آنان اشنا کرده است.
تحرکات تکفریری های وهابی در قالب گروه القاعده در جنوب شرقی فلات ایران و در پاکستان با هجمه به روستاهای شیعه نشین این کشور از جمله منطقه پاراچنار در رسانه ها و شبکه های اجتماعی نمود داشته است. تسلط این تفکر توسط القاعده در افغانستان هم خازرات هولناکی را در ذهن مردم این کشور منقوش کرده است.
این روز ها فربه شدن عناصر فرقه ضاله تکفیری های وهابی در سوریه و عراق نیز هر روز پرده جدیدی از جنایات جانگداز آنها را برملا می کند. جنایاتی که با مرور تاریخ به خوبی می توان دریافت که این اهداف از چه وقت، توسط چه کسانی و با چه هدفی دنبال شده است.
اهدافی که در چندین قسمت و از ابعاد مختلف می توان آنها بررسی و در خصوص آنها تفکر و تدبیر کرد. برنامه هایی که مسلمانان از جمله شیعه و سنی را هدف قرار داده است و اهل سنت و پیروان چهار مذهب حنفی، حنبلی، مالکی و شافعی نیز از اهداف تفکر تکفیری ها برای نابودی قرار دارند.
پس از نگاشتن مقدمه ای از چگونگی ظهور و بروز فرقه وهابیت و تسلط آنها بر کشور عربستان و اینکه با امداد چه کسانی توانسته اند بر این شبه جزیره حکومت کنند در گزارش هایی سلسله وار، اهداف تعیین شده برای اضمحلال جهان اسلام از سالها قبل را بررسی خواهیم کرد.
بیوگرافی محمد بن عبدالوهاب و آشنایی او محمد بن سعود/ پیمان وهابیت و سعود از همان ابتدا و ریشه ای که در یهود داشتند
محمدابن عبدالوهاب در سال ۱۱۱۵ هجری در شهر عیینیه از توابع نجد عربستان به دنیا آمد،«پدر بزرگ محمد بن عبدالوهاب، یک یهودی به نام «سلیمان قرقوزی» بود که از خانواده یهودیان معروف «دونمه» به شمار می رفت که پس از اظهار مسلمانی، از ترکیه به دمشق و از آنجا به حجاز مهاجرت کرده بود.» 1
همچنین پدر وی قاضی شهرحریمله و از علمای طراز اول شهر به حساب می آمد .وی فقه حنبلی را در زادگاه خویش و نزد پدرش آموخت و برای ادامه تحصیل رهسپارمکه و از آنجا عازم مدینه منوره شد و مدتی را نزد شیخ عبد الله بن ابراهیم ابن سیف ونیز افرادی چون سلمان الکردی و محمد حیات السندی مشغول تحصیل شد.وی درمدینه استغاثه مردم را در کنار قبر پیامبر ایراد گرفته و بر زائرین قبر رسول خدا زبان اعتراض می گشود و آنرا عین شرک می دا نست.
بعد از مدتی راهی نجد شد و از آنجا به بصره رفت و از شیخ محمد مجموعی استفاده علمی کرد . در خلال این مدت از بسیاری از سنتها و رفتارهای دینی مردم ایراد می گرفت که در نهایت مردم بصره او را از شهر اخراج کرده و وی پس از اقامتی کوتاه در بغداد،کردستان،همدان ، اصفهان،و قم در نهایت به حریمله مراجعت نمود و نزد پدرش عبدالوهاب اقامت گزید. وی در ادامه خرده گیریهایی که در مدینه و بصره نسبت به سنتهای دینی داشت ، به عقاید اسلامی مردم نجد هم زبان اعتراض گشود و این رفتار سئوال برانگیز شیخ نهی و نصیحت پدرش را به دنبال داشت . اما او برخلاف نصیحتهای پدر این رفتار را ادامه داد که در نهایت میان او و پدر و برادرش اختلاف و نزاع به وجود آمد و حتی برادرش سلیمان بن عبد الوهاب از مخالفان سر سخت وی شد و بعدها کتابی در رد اندیشههای او نوشت . احمد زینی دحلان در این رابطه می نویسد: «پدر وی همانند دیگر علما در فرزندش آثار الحاد و بی دینی را حدس می زد و او را سرزنش نموده و مردم را از ارتباط با وی بر حذر داشت» 2
وی در ادامه به اختلاف و نزاع شدید محمد ابن عبدالوهاب با برادرش اشاره می کند و می نویسد: « چون اختلاف سلیمان با برادرش به درازا کشید ، سلیمان از بیم اینکه برادرش دستور کشتن او را بدهد ، به مدینه کوچ کرد و رساله ای در رد او نوشت و برایش فرستاد»3 پس از دو سال اقامت در حریمله و فوت پدر جرات بیشتری در تشکیک عقاید مردم پیدا کرد که در نهایت مردم شهر،کمر به قتل او بستند و وی با ترس و دلهره از آن شهر متواری شد»4
ناچار از آنجا به زادگاه خود عیینه باز گشت ، پس از ورود به زادگاهش با امیر آنجا به نام عثمان بن معمر پیمان بست که هر یک از آن دو ، بازوی دیگری باشد و امیر اجازه دهد او عقاید خود را بی پرده مطرح کند.
شاید نتیجه آن پیمان، این بود که امیر بر همه امیر نشینهای منطقه نجد که عیینیه نیز یکی از آنهاست تسلط یابد. آنگاه برای اینکه پیوند محمد بن عبد الوهاب با امیر استوارتر گردد، وی خواهر امیر را گرفت و پس از بستن عقد، و وعده همکاری صمیمانه، شیخ به امیر گفت:امید است خدا نجد و اعراب نجد را به تو ببخشد!
بدینگونه پیمانی میان شیخ و امیر بسته شد که در حقیقت داد و ستدی بیش نبود.
پس از این پیمان به دستور شیخ قبر زید بن الخطاب، برادر خلیفه دوم، با خاک یکسان گشت زیرا شیخ مدعی بود که ، بنای بر قبور بدعتی بود که باید از میان میرفت، ولی همین کار، واکنشهایی در منطقه ایجاد کرد و امیر احساء و قطیف به نام سلیمان حمیری، به امیر عینیه (عثمان بن معمر) فرمان داد که هر چه زودتر این فتنه را بخواباند و شیخ را به قتل برساند امیر عیینیه ناچار شد که عذر شیخ را بخواهد تا او عیینیه را ترک کند. در این موقع شیخ منطقه سومی را به نام «درعیه» برگزید و در سال ۱۱۶۰ به آنجا منتقل شد . این بخش همان زادگاه مسیلمه کذاب بود.
در درعیه محمد ابن سعود از قبیله عنزه حکومت می کرد که نیای آن به فردی یهودی به نام مردخای بن ابراهیم بن موسی از یهودیان بصره می رسید .»5 «همسر محمد ابن سعود با شنیدن خبر آمدن شیخ، حاکم را وادار به همکاری با محمد ابن عبدالوهاب نمود . در نتیجه محمد ابن آل سعود تابع شیخ گردیده و برای جنگ و کشتار مسلمانان و طمع حاکمیت بر نقاط دیگر سرزمینهای اسلامی با وی بیعت کرد» .6 سپس نامه ای به اهالی نجد و احساء نوشت و آنها را به اطاعت مذهب شیخ دعوت نمود. عده ای از مردم به دلیل نا آشنایی با اسلام و فقر فرهنگی حاکم بر منطقه نجد ادعای محمدبن عبدالوهاب را باور کرده و با او بیعت نمودند و عده ای هم به دلیل ترس از وحشت آفرینی و خشونت پیروان وی ، سکوت اختیار کردند .
حکومت نجد و احساء پس از مدتی به واسطه جنگ و خون ریزی در اختیار وهابیت قرار گرفت.« نکته بسیار عجیب و غیر قابل هضم در این کار، جریان فتوای محمد بن عبدالوهاب به تکفیر مسلمانان جهان و تشویق پیروان خویش، به قتل و غارت آنان، به اتهام شرک و بت پرستی است که صحنههای جانگدازی در طول دو قرن اخیر پیش آورده است. چنین فتوایی در میان پیروان ادیان الهی کمتر سابقه دارد.» 7
این روند ادامه پیدا کرد تا در سال ۱۲۰۶ هجری محمد ابن عبدالوهاب از دنیا رفت و مکتب تحریف شده او به عنوان ابزاری در اختیار سلطنت آل سعود قرار گرفت.
استعمار ضلع سوم مثلث آل سعود و عبدالوهاب برای نابودی اسلام/ نقشه پیچیده بریتانیا برای به دام انداختن و پرورش عبدالوهاب
در سال ۱۷۱۰ میلادی وزارت مستعمرات انگلستان 10 تن از جاسوسان حرفهای خود رابه مصر، عراق، ایران، عربستان و ترکیه فرستاد. تا معلومات کافی به منظور تقویت راههایی برای ایجاد تفرقه میان مسلمین و گسترش تسلط بر کشورهای اسلامی جمعآوری کنند.
مستر همفر یکی از همان ده جاسوس است که در کتاب خاطرات خود که ابتدا به زبان اسپانیایی بعد عربی و سپس فارسی ترجمه شده است شرح این مأموریت را به تفصیل آورده است.
او با اشاره به اینکه تداوم استعمارگری انگلیس و تسلط بر کشور های مستعمره فقط توسط مسلمانان تهدید می شود می نویسشد: از هند و چین به دلیل تعدد فرق و مذاهبی که به سیاست کاری ندارند و مذاهب مرده محسوب می شوند چندان نگران نبوده و نیستیم. تنها در میان بلاد اسلامی به دلایل مختلف احساس خطر می کردیم، دلایلی مثل تعصب دینی فرزندان مسلمانان، دلبستگی مسلمانان به عالمان دینی و اینکه اسلام روزی بر جهان سروری کرده و نمی شود به راحتی یک سرور را به راحتی به بردگی بازگرداند.
به هر حال در میان این ده جاسیوسی که با هدف شناخت نقاط ضعف و قوت مسلمانان به بلاد اسلامی گسیل داده شدند، مستر همفر به آستانه (ترکیة امروزی و دولت عثمانی آن زمان) فرستاده شد و در آنجا خود را محمد نامید و با عالمی مسن از اهل تسنن و حنفی مذهب آشنا شد و پیش او درس میخواند و از این طریق در طی دو سال مأموریتش در آستانه یادگرفتن زبانهای ترکی و عربی و فراگرفتن قرآن و تعلیمات شریعت اسلام پیشرفت بسیاری کرد و بعد از این مأموریت به لندن بازگشت و پس از گذشت 6ماه آموزش و دورههای مختلف و مطلع شدن از اسرار و نقاط ضعف و قوت اسلام و مسلمین این بار به بصره در عراق فرستاده شد.
استعمار
وی در آنجا ابتدا وارد یک مسجد شد ولی بدلیل شک و سوءظن نسبت به او از آنجا خارج و وارد کاروانسرایی شد که از آنجا نیز به دلیل مجرد بودن رانده شد و سپس وارد کارگاه نجاری شخصی شیعه به نام عبدالرضا شد و در آن زمان بود که با محمد بن عبدالوهاب مواجه شد و تمام همت خود را صرف تعلیم و تربیت او کرد، تا در سال 1143 هجری نقشه ی او به وسیله آن شاگرد دستآموز به مرحلة عمل رسیده و مذهب استعماری وهابیت (مانند قادیانیه و امثال او) اعلام و شروع به کار کرد.
وی در خاطرات خویش آشنایی خود را با محمد ابن عبدالوهاب اینگونه بیان می کند:
«در کارگاه نجاری عبدالرضا با جوانی آشنا شدم که به این دکان تردد داشت و هر سه زبان ترکی، فارسی و عربی را میدانست، و در لباس طلاب علوم دینی بود، و بنام (محمد بن عبدالوهاب) نامیده میشد، این شخص جوانی سخت مغرور و متکبر و عصبی مزاج بود، و نسبت به حکومت عثمانی سخت بدبین بود، اما نسبت به حکومت فارس بیتفاوت بود، و علت دوستیش با صاحب نجاری (عبدالرضا) این بود که هر دو با خلیفه عثمانی دشمن بودند.»8
همفر شخصیت محمد ابن عبدالوهاب را ، در بدو آشناییش با وی اینگونه توصیف می کند:
«… این جوان مغرور (محمد بن عبدالوهاب) در فهم قرآن و سنت از درک خودش پیروی میکرد، و آراء و نظریات بزرگان مذاهب را طرد میکرد، نه تنها بزرگان زمانش و بزرگان مذاهب اربعه بلکه حتی درباره ابی بکر و عمر نیز ـ در صورتیکه از کتاب و سنت چیزی خلاف نظریات آنان مییافت ـ آراء آنان را هم به دیوار میزد.» 9
در بخش دیگری از خاطرات خویش می نویسد:
«من گمشده خودم را در محمد بن عبدالوهاب یافته بودم، زیرا آزادگی و غرور و منش و تنفری که از علمای عصر خود داشت و استقلال نظرش که حتی به خلفای چهارگانه نیز اهمیتی نمیداد، و تنها به فهم خودش در قرآن و سنت اتکاء میکرد… سخت نسبت به ابوحنیفه میتاخت، و درباره خودش میگفت: من از ابوحنیفه خیلی بیشتر میفهمم و مدعی بود که: نصف کتاب بخاری باطل است«10
محمد بن عبدالوهاب
با شناختی که همفراز محمد ابن عبدالوهاب بدست آورده بود ،از وی به عنوان ابزاری برای توطئه چینی علیه اسلام بهره جست و در مدت تماس و همنشینی با عبد الوهاب عقاید واندیشه های دینی او را تشکیک نمود و تفکری خودساخته را به وی القاء نمود.
همفر ماجرای چگونگی شستشوی مغزی محمد ابن عبدالوهاب را اینگونه شرح می دهد:
«من میان خودم و (محمد) محکمترین ارتباط ها را برقرار ساختم، و مرتب در او میدمیدم، و میگفتم او خیلی بیشتر از (علی و عمر) میفهمد، و میگفتم: اگر در زمان رسو ل خدا بودی حتما تو را برای خودش به جانشینی انتخاب میکرد، و مرتب به او میگفتم: من امید بسیاری دارم که روزی اسلام به دست تو تجدید شود، زیرا تو تنها نجات دهندهای هستی که امید است به وسیله تو اسلام از این سقوط نجات یابد… با محمد قرار گذاشتم که در تفسیر قرآن طبق افکار خودمان بحث کنیم، و کاری به افکار مذاهب و بزرگان اسلام نداشته باشیم، و بدین منوال با همدیگر قرآن را میخواندیم و در قسمتهائی از آن بحث میکردیم ـ و منظور من از این سبک بحث این بود که محمد را به دام اندازم ـ و محمد هم مرتب برای آنکه روشنفکری و آزاد فکری خودش را ثابت کند بیشتر نظریاتی که من میدادم میپذیرفت«11
همفر پس از مراجعت به انگلستان و دیدار دبیر کل وزارت مستعمرات ، ماموریت یافت تا به وسیله محمد ابن عبدالوهاب مرحله جدیدی از نقشه خویش را آغاز کند چنانکه ماجرای ماموریتش را در کتاب خاطرات خود به تفصیل شرح می دهد
اهداف سیصد ساله وهابیت برای نابودی اسلام و رهایی استعمار از تهدید اسلام جزو رازهایی بود که آنروز در وزارت مستعمرات انگلیس برای همفر شرح داده شد. اهدافی که بر بستر فرقه ضاله وهابیت و تفکرات تکفیری استوار شده و امروز با پشتیبانی همه جانبه مالی و تسلیحاتی احساس می کند کهوقت نهایی شدن این اهداف رسیده است.
گرچه مقدمه ذکر شده به ضرورت کمی طولانی شد اما از این پس در سلسله گزارش هایی که در پایگاه خبری مرصاد منتشر خواهد شد این اهداف را بررسی و نمونه های گذشته و امروز آن را ذکر خواهیم کرد.
اهداف پیش بینی شده برای اضمحلال اسلام (بخش اول)
ویران کردن گنبدها، ضریحها، مکانهای مقدس مسلمانان در مکّه، مدینه و دیگر شهرها و در نهایت ویران کردن کعبه
یکی از اهدافی که آن روز مدیرکل جاسوسی وزارت مستعمرات انگلیس برای مستر همفر بازگو کرد و او در ذیل این اهداف نکاتی را در کتاب خاطرات خود که به فارسی نیز ترجمه شده است را توضیح داده، ویران کردن گنبدها، ضریحها، مکانهای مقدس مسلمانان در مکّه، مدینه و دیگر شهرها و در نهایت ویران کردن کعبه است.
عبدالوهاب حدود سیصد سال پیش با ابلاغ اولین دستور از مستر همفر اقدام به تخریب یکی از قبور منتسب به برادران مسلمان اهل سنت کرد.
اولین بنای تخریب شده توسط عبدالوهاب/ قبر برادر خلیفه دوم
همانطور که در قسمت بیوگرافی عبدالوهاب گفته شد او پس از سفر به مدینه و چند شهر دیگر بعد از فوت پدرش به زادگاه خود عیینه باز گشت ، پس از ورود به زادگاهش با امیر آنجا به نام عثمان بن معمر پیمان بست که هر یک از آن دو ، بازوی دیگری باشد و امیر اجازه دهد او عقاید خود را بی پرده مطرح کند.
شاید نتیجه آن پیمان، این بود که امیر بر همه امیر نشینهای منطقه نجد که عیینیه نیز یکی از آنهاست تسلط یابد. آنگاه برای اینکه پیوند محمد بن عبد الوهاب با امیر استوارتر گردد، وی خواهر امیر را گرفت و پس از بستن عقد، و وعده همکاری صمیمانه، شیخ به امیر گفت:امید است خدا نجد و اعراب نجد را به تو ببخشد!
بدینگونه پیمانی میان شیخ و امیر بسته شد که در حقیقت داد و ستدی بیش نبود.
پس از این پیمان به دستور شیخ قبر زید بن الخطاب، برادر خلیفه دوم، با خاک یکسان گشت زیرا شیخ مدعی بود که ، بنای بر قبور بدعتی بود که باید از میان میرفت، ولی همین کار، واکنشهایی در منطقه ایجاد کرد و امیر احساء و قطیف به نام سلیمان حمیری، به امیر عینیه (عثمان بن معمر) فرمان داد که هر چه زودتر این فتنه را بخواباند و شیخ را به قتل برساند امیر عیینیه ناچار شد که عذر شیخ را بخواهد تا او عیینیه را ترک کند.
بدین ترتیب سنگ بنای قبور و ابنیه اسلامی گذاشته شد و در عصر حاضر نیز شاهد تخریب حرمین عسکریین، نبش قبر حجربن عدی صحابی پیامبر (ص)، تخریب حرم حضرت سکینه (س)، تلاش برای آسیب رساندن به حرم حضرت زینب (س) و… هستیم.
آل سعود با همراهی مفتی های وهابیت از بن باز گرفته تا آل شیخ (مفتی اعظم کنونی وهابی ها در عربستان) در این مسیر از هیچ اقدامی فروگذار نمی کنند. پس از فتوای تخریب بناهای قبرستان بقیع بسیاری از آثار اسلامی زمان پیامبر اسلام از خانه حضرت خدیجه (س) گرفته تا کوچه بنی هاشم و … تخریب شده اند.
آل شیخ در فتوایی عجیب و کاملا منطبق با سیاستی که بریتانیا چیده است اعلام کرده است که به تشخیص حکومت عربستان هر بنایی از آثار اسلامی می تواند تخریب شود. این درحالی است که آثار باستانی در عربستان کاملا حفاظت می شوند و برای آنها نگهبان گمارده می شود.
اینها همه زمینه چینی برای رسیدن به هدفی است که خود را از آن همچنان دور می بینند… تخریب خانه کعبه به بهانه اینکه محل بت پرستی و شرک بوده است.
هدف نهایی تخریب خانه کعبه
بزرگترین مأموریّت وهّابیون برای سال ۲۰۱۲ م. به اجرا در آمد؛ تا این سال همه نشانهها، نمادها و سوابق مسلمانان سلف و اهل بیت(ع) در امّ القرای اسلامی نابود خواهد شد و در غیبت همه سنّتهای اسلامی که در اثر بدعتهای سلفی و شرکآلود خواندن آن سنّتها از میان مسلمانان رخ بربسته، بنای اصلی «مسجدالحرام و مسجد النّبی» نیز در تیررس تیرهای زهرآلود ماسونی و شیطانی از جمله ابراج البیت، کارکردهای خود را از دست خواهد داد تا فراماسونری جهانی یا همان دجّال آخرالزّمان به راحتی بتواند حکومت جهانی شیطان را مستقر نماید.
تا چند سال پیش، بلندترین بنای مُشرف به صحن مسجدالحرام، قصر ملک فهد، سلطان پیشین مملکت عربی سعودی یا همان خادم الحرمینی بود که بر بلندای ابوقُبیس، صدها متر فراتر از مخدوم خود نشسته بود. مهمانان خاصّ پادشاهی سعودی در ایّام حج در این قصر ضیافت اتراق میکردند تا ضمن انجام اعمال، از آن بلندا ناظر صحن مسجد و طواف حاجیان باشند. امّا امروزه دیگر، این بنا در برابر برج در دست ساخت «ابراج البیت» کوچک مینماید. درست مقابل رکن یمانی. این بنا که معرّفی خواهد شد، در سال ۲۰۱۲ افتتاح شده است. در تمام نقاط جهان و میان همه اماکن مقدّس مذهبی، هیچ بنایی تاکنون مجال و جرأت قد برافراشتن به این قدّ و قواره را نداشته است.
برجهای تجاری مکه (ابراج البیت)، که در واقع باید «شاخهای شیطان» خوانده شود، سرشار از نمادهای ماسونی، بنای کعبه را به محاصره گرفته، کار لرد فاستر، معمار و ماسون نامدار، و «مجتمع بن لادن»
در سال ۲۰۱۲، که از دیدگاه فرقههای شیطانی شروع «نظم نوین دنیوی» است ساختمان "ابراج البیت" به پایان رسید و کعبه چنین در سایه نمادهای شیطانی قرار گرفت.
سایه شیطانی ابراج البیت بر سر بیت الله الحرام
برج رفیعی که در میان دو بال قرار گرفته، در نوع خود بزرگترین ستون اوبلیکس جهان است که از عهد مصر باستان تاکنون ساخته شده است.
همه کسانی که تا یکی دو سال پیش در ایّام برگزاری حجّ تمتّع در رمی جمرات، ستون شیطان را سنگباران کردهاند، شکل ستون میانی خانه شیطان را به یاد دارند. ستونی چهارگوش که در انتها، نوک هرمی شکل خود را مینمایاند. این ستون همان ابلیسک است که امروزه به عنوان یکی از معروفترین نماد فراماسونرهای جهان قابل شناسایی است.
میدان بزرگ رو به روی کاخ سفید در واشنگتن، میدان ساختمان بزرگ واتیکان، پاریس، لندن، برزیل و صدها نقطه دیگر جهان، نمونههایی از این ستون را به نمایش گذاشتهاند. حضور این نماد در هر کجای جهان نشان دهنده حضور و سلطه فراماسونرها بر مقدورات و مقدّرات آن سرزمین است. در کشورهایی همچون ترکیه و مصر هم که برای مدّتهای طولانی فراماسونرها زمام امور سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را در اختیار داشته و دارند، این نماد مقدّس ماسونی خود را مینماید. در ایران خودمان هم نمونههایی از این ستون را تا سال ۱۳۵۷ قد برافراشته داشتیم.
برج ایفل در فرانسه و برج ساعت لندن دو نمونه فانتزی ابلیسک هستند که توسط معماران ماسونی ساخته شدهاند. امّا ابراج البیت بر بلندای مسجدالحرام گوی سبقت را از همگان ربوده است. این برجها، در خود بزرگترین ابلیسک جهان را در امّ القرای جهان اسلام جای دادهاند؛ البتّه، با تخریب ستون خانه شیطان در رمی جمرات و جایگزین شدن دیوار عریضی به جای آن. این برجها با ابتکار معمار معروف ماسونها؛ یعنی آقای لرد فاستر قد برافراشتند تا هم پاسخی به اساعه ادب مسلمانان به شیطان در وقت تخریب ستونهای خانه شیطان در رمی جمرات باشد و هم جبرانی برای آن. فاستر تا کنون بیش از ۲۰۰ برج ابلیسک در جهان طراحی کرده و ساخته است. در واقع او معروف ترین معمار سازنده سازنده ابلیسک مورد نظر فراماسونرهاست. از اینجا، برجهای مشرف بر مسجدالحرام و خانه کعبه با دو برج بزرگ دروازهای شکل ساخته شد تا به همگان اعلام نماید نه تنها مملکت سعودی، بلکه خانه مقدّس مسلمانان جهان نیز در آغوش ما و تحت سلطه ماست.
قابل ذکر است این برج بزرگ در ۷۲ طبقه برکشیده شده است. با توجه به حرکت های نمادین فراماسونرها انتخاب عدد ۷۲ که به عنوان عدد قدرت نزد کابالیست ها شناخته می شود قابل توجه است. از نظر آنان ۷۲ تعداد شیاطینی هستند که (نیروهای جنی) حضرت سلیمان (ع) آنان را برای ساختن معبد بزرگ در خدمت آورده بود. جز این افتتاح برج در ۲۱ دسامبر ۲۰۱۲ نیر قابل توجه است. زیرا از نظر فراماسونرها و گردانندگان سازمان های مخفی در این روز که معروف به روز شیطان است از طریق ابراج البیت سایه این بنای شیطانی بر روی کعبه خواهد افتاد.
بد نیست بدانید که در ادبیّات مسیحی، شیطان در شمایل حیوانی با بالهای خفّاش، پاهای شیر و سری چون سر قوچ به تصویر کشیده میشود. این نماد را در بسیاری از فیلمهای هالیوود و از جمله امگا کد ۲ میتوانید ببینید. گوییا که معمار صاحب سبک این برجها میخواهد به همگان القاء کند که بالهای شیطان مسجدالحرام را در خود گرفتهاند. در واقع، رمی و سنگباران معکوس از بلندای مسجد آغاز شده است. سنگهای پنهانی نیروهای اهریمنی بر سر و روی حجّاج طواف کننده و عمره گزاران. امواج منفی شیطانی که جان مسلمانان را هدف تیرهای زهراگین میسازد. بسیاری از محقّقان بر این باورند که، انفجار دو برج نیویورک در یازده سپتامبر، در واقع، حاصل پروژه انفجار دروازهای بود که در آن زمان و مکان خاص و البتّه از نظر فراماسونرهای نشسته بر اریکة قدرت سازمانهای مخفی، راه ورود نیروهای شیطانی را بیش از پیش در زمین و در صحن حیات اجتماعی ساکنان زمین هموار ساخت.
این بنا، مسجدالحرام، کعبه و طواف را تحت الشّعاع خود قرار میدهد. برج اصلی با ارتفاع ۵۹۵ متر در کنار شش برج بزرگ مسکونی، که جملگی متعلّق به «مجموعة بن لادن» هستند. حتّی اجازه نمیدهد شما تصویری از مسجدالحرام، گلدستهها و پهنای آسمان داشته باشید.
سازمان جهانی و از جمله یونسکو، در حالی چشم خود را بر این هیکل ابلیسی بستهاند که برای ثبت ابنیه تاریخی در ایران مانند میدان بزرگ امام در اصفهان، شرط خود را کوتاه شدن و تقلیل طبقات برج جهان نما در حاشیة میدان اعلام میکنند.
سکوت سازمانهای جهانی بیوجه نیست. آنها جملگی تحت مدیریّت سازمانهای ماسونی عمل میکنند. یونسکو به عنوان یکی از بازوهای اصلی و فرهنگی فراماسونری جهانی قابل شناسایی است و رؤسای آن عمدتاً خود فراماسونر هستند.
امّا از وجهی دیگر و مهمتر، پروژه ۲۰۱۲ م. که اینک «ایران اسلامی» را به دلیل رویکرد شیعی و ولاییاش از یک سو و «حرمین مکّه و مدینه» را از دیگر سو، چون یک سیبل در تیررس اهداف شیطانی خود قرار داده، به عنوان انتقامگیری شیطان از خدای ابراهیم و آل ابراهیم(ع) قابل شناسایی است. شجره طیّبهای که غرس شد تا از طریق بنیاسماعیل و اوصیای پیامبر آخرالزّمان، دین جهانی و حکومت جهانی مستضعفان در عرصة زمین مستقر شود اعلام پادشاهی جهانی بنیاسرائیل، اینک مشروط به در هم پیچیدن طومار آیین ابراهیم خلیل الرّحمن و «بنیاسماعیل» شده است.
ظهور کبرای امام عصر(ع) به منزله تحقّق طرح آسمانی استقرار شجره طیّبهای است که با حضرت ابراهیم(ع) غرس شد تا در دولت کریمه آخرین فرزند این خانواده به برگ و بار بنشیند. ابراج البیت و پروژة ساختن شهرکی مسیحینشین در مکّه که به بهانه آشنا ساختن غیرمسلمانان با اسلام در حال شکلگیری است، اوّلاً؛
جغرافیای حرم را در هم شکسته و این قلعه بزرگ فتح نشدنی را مورد تعرّض و تجاوز اجانب و غیرمسلمانان قرار میدهد. پایگاهی که تاکنون در تصرّف در نیامده و حتّی از آسمانش هیچ هواپیمایی امکان گذر ندارد تا چه رسد به اینکه غیرمسلمانان در آن سکنا گزینند یا جرئت دستاندازی به مسجدالحرام را پیدا کنند.
این برجها سایة خود را بر مسجدالحرام میافکنند و تمامی آداب، مناسک صرفاً معنوی و آسمانی را تحت الشّعاع خود قرار میدهد. تأثیرگذاری بر امواج و تشعشعات روحانی و معنوی مسجدالحرام و بیاثر ساختن یا حدّاقل تضعیف این تشعشعات از طریق ابلیسک شیطانی در زمره دومین هدف پنهانی فراماسونری جهانی شیطانپرست قابل شناسایی است.
دستاندازی جنود ابلیسی در سالهایی که به ظهور میانجامد و وارد کردن خسارات بزرگ مادّی و معنوی به «انسانها و ادیان»، در گرو حذف موانع باز دارنده است؛ حذف نمادهای بزرگ، مردان بزرگ و تحریف مناسک و آیینها، به تدریج همه سپرهای حفاظتی بشر را که مانع از نفوذ و دخالت جنود شیطانی است، از بین میبرد تا بشر در بیپناهی تمام آماج تیرهای مستقیم شیطانی و جنودش شود.
توسعه مراسم و مناسک شیطانپرستی و رواج فرقههای ضدّ دین و شیطانی، بر کشیدن نمادهای فراماسونری در اقصی نقاط جهان اسلام و به ویژه در اطراف اماکن مذهبی، همه سپرهای حفاظتی را از بین برده یا حدّاقل از میدان تأثیر امواج روحانی آنها میکاهد و بشر را بیش از هر زمان در برابر جنود ابلیس بیپناه میسازد.
این همه، بر میزان القای خطوات و الهامات و وسواس شیطانی که منشأ همه آلودگیها، گناهان و منکرات در انسان است، میافزاید.
ابتلای وحشتناک به غربزدگی مانع از درک این موضوع است. ابلیس و جنودش از طریق القا، الهام، وسوسه، تسریف و تزیین در مراحل اوّلیه انسان را برای انجام گناه تشویق میکنند، امّا در مراحل بالاتر با سلطه یافتن بر انسانها، از آنها به عنوان آلت فعل خود بهره می جویند. سلطه شیطان بر انسان با طیّ مراتبی اتّفاق میافتد تا آنجا که برخی از انسانها در عمل و نظر فرزند خوانده شیطان میشوند. از اینجا همه جوانان مسلمان جهان اسلام، مسلمانان عرب، فارس، ترک و سایر اقوام را برای مقابله با این دسیسهها فرا میخوانم. آنها میتوانند از طریق بمباران رسانهای موج تبلیغاتی وسیعی را برای متوقّف کردن پروژههای غیر رحمانی در سراسر جهان اسلام به راه بیندازند.
جوانان غیور عرب زبان در عربستان، یمن، عراق، لبنان و شبه قارّة هند از توانمندی ویژهای برای ایجاد این موج فرهنگی و رسانهای برخوردارند.
رایزنان فرهنگی را، در صورتی که از مادّه و تبصرههای اداری خلاص شوند، سفیرانی مکلّف میشناسم تا ضمن رصد کردن طرحها و توطئهها، همة اعتراض خود را در مجامع مذهبی، فرهنگی و حتّی سازمانهای بینالمللی اعلام و مواضع خود را آشکار سازند.