کار خدا بود که موشکانداز ضد تانک تاو، روشن نشد
به گزارش یزدرسا، کتاب «نمی از ایثار» مشتمل بر مجموعه خاطرات دوران دفاع مقدس رزمندگان شهرستان ابرکوه است، که به قلم «محمدرضا بابایی ابرقویی» به رشته تحریر درآمده و توسط اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان یزد منتشر شده است.
خاطره زیر برگرفته از این مجموعه و از خاطرات مرحوم جانباز « اسماعیل ابراهیمپور» از زبان پسرش فرهاد ابراهیمپور از استان یزد است.
قبل از شروع رسمی جنگ عراق علیه ایران، همراه با گردان 126 هوابرد شیراز به کردستان رفته بودیم. در یکی از مناطق کردستان مار و عقرب زیادی وجود داشت. گروهانهای مختلف در منطقه هرکدام به روشی برای جلوگیری از صدمه زدن این موجودات ابتکاری به خرج میدادند.
گروهان نیاز به استراحت داشت و به محض خوابیدن در اینجا احتمال داشت که مورد گزش مار و عقرب قرار گیرند و جانشان را از دست بدهند؛ لذا باید فکری میکردیم. به افراد گفتم: شروع به بریدن چوب کنند. چوب ها را در زمین فرو کرده و با طناب تختی درست کردیم که برای خوابیدن بسیار جالب بود.
بارها در جاهای مختلف از معجزات جنگ میشنیدم اما تا به حال به چشم ندیده بودم. در جبهه مسئول موشکانداز ضد تانک تاو (TOW) بودم، این موشک قدرتمند بر روی جیپ جنگی سوار میشد. تمام مسئولیت آن جیپ بر عهده من بود.
صبح یک روز در خط مقدم، ناگهان صدایی مانند صدای حرکت تانک به گوشم خورد. احساس کردم تانک دشمن به سمت ما میآید. با عجله به سمت جیپ رفتم تا با موشک تاو آن تانک را بزنم.
پشت جیپ نشسته و استارت زدم. وای چه فاجعهای! ماشینی که همیشه با اولین استارت روشن میشد، آن لحظه هر چه استارت زدم روشن نشد. به ناچار کمکم آماده تسلیم شدن بودم. وقتی پیاده شدم دیدم کسانی که روی تانک هستند و دارند پیاده میشوند از افراد گروهان خودمان هستند.
افراد گروهان از تاریکی شب استفاده کرده بودند و با هجوم به دشمن، خیلی زیرکانه تانک آنها را به غنیمت گرفته و به سمت خط خودی آورده بودند. آن موقع فهمیدم کار خدا بود که ماشین جیپ روشن نشد والا امکان داشت با روشن شدن آن و شلیک موشک، تمامی افراد درون تانک از بین بروند.
منبع: فاش نیوز
انتهای پیام/م.ف