گذشته های یزد از زبان هنرمند برجسته یزدی
به گزارش یزد رسا به نقا از یزد هنر؛ محمد رضا امیرخانی از هنرمندان و ناقدان برجسته نمایشی استان در یادداشت جدید خود به حال هوای کنونی یزد پرداخته است که در ادامه می توانید این مطلب زیبا را بخوانید.
بی اغراق شناسه زیبایی در ذهن نقش می بندد و وقتی میخواهی این نقشینه را با چند جمله و یاری گرفتن از انبوه کلمات به صفحه کاغذ بیاوری اگر نگویم میمانی و مات و مبهوت که بی شک وضوح و شفاف نمی توانی ترسیم نمایی چرا که یزد گستره اش فقط جغرافیایی خاص در مرکز ایران اسلامی نیست که تاریخ چند هزار ساله اش و از همه مهمتر اصالت و جاودانگی اش ذهن هر تاریخ نگار و جامعه شناس را به خود مشغول می نماید. بدیهی است بضاعت قلم به قصد ورود به همه ویژگی هایش نیست و البته منظری است که میخواهد جاودانگی یزد را کنکاش نماید.
یزد در قلب کویر است و یزدی کویری سختکوشی است که یا باید از کویر برود و یا با طبیعت خشن بجنگد و به معیشت بپردازد که یزدی می ماند و طبیعت خشن را رام می کند و تصویری ماندگار و جاودان از خود به جای می گذارد. زمستانهایش بسیار خشک و سرد است و تابستان هایش گرم و طاقت فرسا؛ افزون بر این بادهای موسمی و بی آبی منتج از نباریدن باران مزید بر علت است که بگوئیم ماندن کویری و عدم مهاجرت فقط و فقط به جان خریدن مشقت و سختی جانکاهیست که یزدی به دور از هر آسانی به ارائه طریق است تا بماند و گذران عمر نماید و تاریخ نویسان را متحیر از خلق شگفتی هایش نماید. صدها کیلومتر قنات حفر می نماید و مشکل بی آبیش را لاینحل نمی نماید که در این اقلیم کشاورزی هم می کند.
یزد در مسیر راه ابریشم است و هنرمند و کارگر ماهر یزدی به تولید پارچه می پردازد . صدها کارگاه شعربافی در دل کویر نه تنها به نیاز کویریان و مردمان این مرز و بوم پاسخی درخور می دهند که پارچه هایشان با طرح و نقشی زیبا روانه دیگر ممالک می شود که بازرگانان مسیر راه ابریشم نیز از مروارید و معامله با خالقان هنر و زیبایی نصیب و بهره ای ببرند که البته همین بده و بستان ها رفع نیازها و در تثبیت و ماندگاریش موثر و مثمری ثمرند.
یزدی می خواهد در چهار فصل سال علیرغم همزیستی اش با طبیعت خشن کویر در خانه و کاشانه اش زندگی آرامی داشته باشد. اینجاست که محل زندگیش را آن گونه طراحی می نماید که زمستان گرمی داشته باشد و تابستانش را با نسیم خنکایی استراحت نماید و همینجاست که طراحی خانه هایی با اتاق هایی که زمستانه و تابستانه اش می نامند و طراحی بادگیر در دستور کارش قرار می گیرد و بدینگونه معماری کویری شکل می گیرد. وجود دهها مسجد با گلدسته های مرتفع و مناره ها و ساباط و آب انبارو... از پدیداری معماری کویری و در یک کلام اوج دقت و ظرافت معمارانی می گوید که بناهایشان قرن ها شگفتی ساز جهانیان می شود.
می گویند که نیاز هر شخص فردی است و نحوه پاسخگویی به نیازها کار جمعی است و توسط جامعه شکل می گیرد این مهم که از نظر جامعه شناختی قابل تامل است در شهر دارالعباده و دارالعلم یزد در عالی ترین شکل خود به منصه ظهور می رسد. به یک قرن قبل باز می گردیم وقتی تعداد مساجد یزد را با جمعیتش مقایسه می کنیم به نکته ای می رسیم و آن پاسخ مناسب جمعی به نیاز معنویشان است که یزدی را پر عیار نشان می دهد و هنوز که هنوز است علیرغم فرود ما به جامعه نیمه مدرن و مدرن و عوارض آن که بی شک و با تاسف از هویت و اصالت یزدی و کویری می کاهد و می کاهد مع الوصف یزدی را همچنان شریف و اصیل و بی آلایش می دانند و صد البته باید به گذشته پر افتخارش به درستی یاد کنیم که نیاکانش آفریننده این همه مرام و خصلت و زیبایی بودند.
فرهیخته ای دو خاطره نقل می کرد:
خاطره اول؛
در بازار قیصریه یزد مشتری از مغازه دار خواستار جنسی می شود مغازه دار می گوید برو دکان بغلی؛ مشتری می رود و جنس را از مغازه بعدی می خرد و و قتی علت را از آن مغازه دار می پرسد پاسخ می دهد من اول صبح دشت کرده بودم(جنسی فروخته بودم) همچراغ من هنوز دشت نکرده بود!!!
خاطره دوم؛
زنی که کارش گرفتن بادام از مغازه دار و مغز کردن آن در منزل و بازگرداندن مغزهای بادام به مغازه دار و در ازای آن گرفتن اجرت از آن مغازه دار می باشد به زن های همسایه می گفت: پانزده ساله از مغازه محمد نخود بریز بادوم میگیرم میارم خونه مغز می کنم میرم بهش میدم یا نمیدم تو این پونزده سال یکی دون مغز بادوم داده باشم بچه م بخوره !!!
همه اینها را آوردم تا بگویم وقتی می گویند از یزد بنویس همه اینها در ذهن نقش می بندد و زیباست و اما در خاتمه باید از واقعیتی گفت که قابل تامل است یزد در حال گذار است چه بخواهیم و چه نخواهیم اگر نگوئیم مدرنیته می خواهد حاکم شود که بالاجبار میخواهد خودی نشان دهد چرا که از اقتضائات دوران معاصر است و چالش سنت و مدرنیته به روز بودن و پذیرش مدرنیزم مدرنیته است و این زنگ خطر است مدرنیته محصول جامعه ما نیست تحمیل است اینجاست که هوشیاری می طلبد و کار فرهنگی که مهمترینش سره را از ناسره زدودن است که تعریف نقد می باشد . یزدی باید سره را از ناسره بزداید؛ همه مدرنیته گزافه نیست ؛ برآمده از زمانه ماشین و ماشینیزم است که با پشتوانه قوی دارالعباده و دارالعلم بودن می توان به زیبایی ناسره هایش را زدود و این هشداری است که می بایستی با شناخت بیشتری در وادی علم ؛فرهنگ و هنر گام برداشت. گذشته دارالعباده بسیار درخشان است اما؛ آیا هر چه زمان می گذرد آمار آسیب های اجتماعی ما کاهش می یابد یا نه صعودیش می یابیم؟ اگر به پاسخ دوم رسیدیم دیگر باید نگران باشیم و به دنبال راه حلی که وقتی میگویند از یزد بنویس آنچنان منظری ترسیم نمائیم تا همچنان یزد زیبا ترسیم شود. به امید آن که یزد را همچنان پرعیار؛ ریشه دارو اصیلش بیابیم گفتارم را به پایان می رسانم.
محمدرضا امیرخانی/
انتهای پیام/ج خ