محتوا محتوا

بررسی علل افزایش سن ازدواج؛

قصد ازدواج ندارم!


هنوز پا پیش نگذاشته است که با سیل درخواست‌ها و توقعات کمرشکن روبه‌رو می‌شود. هر چه دودوتا چهارتا می‌کند عقلش قد نمی‌دهد که چطور می‌توان این همه هزینه را برای یک شب عروسی خرج کرد، اصلا بشود هم، از کجا باید این هزینه را جور کرد؟

صبح تفت؛ سن ازدواج بالا رفته است و این مسئله‌ای نیست که بخواهیم با دید اغماض به آن بنگریم. متأسفانه افزایش سن متعارف و مناسب ازدواج آسیب‌های جدی روحی، شخصی، اجتماعی و اقتصادی به دنبال دارد و می‌بایست برای آن فکری کرد. برای برون‌رفت از یک مسئله و حل آن، راه اول شناخت علل به وجود آمدن آن مشکل است. پس از اینکه پذیرفتیم بالا رفتن سن ازدواج و گذشتن از سن متعارف و مناسب آن برای افراد و جامعه‌ مشکل‌زاست، می‌بایست به دنبال راه حل باشیم و راه‌حل‌ها در پس شناخت علل نهفته‌اند. تا همین چند دهه قبل پسرها تا قبل از 25 سالگی سروسامان گرفته بودند. درصد بالایی از دخترها قبل از 20 سالگی راهی خانه بخت می‌شدند و رسالت اصلی‌شان را شروع می‌کردند. تعداد مجردان آنقدر کم بود که کسی باور نمی‌کرد دختری بالای سی سال مجرد باشد. تنها با گذشت دو، سه دهه، ورق برگشت و اکنون تعداد ازدواج‌های بالای سی سال به ازدواج‌های سروقت و به‌موقع می‌چربد. علت چیست؟

 فرهنگی که بود، فرهنگی که هست

جامعه ایرانی تحت تأثیر فرهنگ اسلامی و سفارشات اکید بزرگان دینی، ازدواج را ستوده و به آن بها داده است. بحث تنها بر سر یک معروف اجتماعی نیست، بلکه با این دیدگاه، به دین و ایمان آدم‌ها ربط پیدا می‌کند. وقتی که پیامبر(ص) می‌گویند ازدواج سنت من است یا آن زمان که می‌فرمایند: زمانی که آدمی ازدواج می‌کند نصف دین‌اش کامل می‌شود و برای نصف دیگر باید تقوی پیشه کند، ازدواج را تبدیل به یک دغدغه‌ی دینی و بخشی از سیروسلوک معنوی می‌کنند. اما متأسفانه با گسترش فرهنگ غربی این امر کمرنگ شده، فرهنگ غرب شاید از دوران قاجر که اعزام دانشجویان به خارج جهت فراگیری علم آغاز شد، رقم خورد. آنها تنها با خود علم را نیاوردند، بلکه فرهنگ غربی را هم در چمدان‌هایشان جابه‌جا کردند و ریزریز این فرهنگ در میان جوانان رشد کرد. یکی از عناصر فرهنگ غرب، تجرد زیستی و عدم توجه به حرمت خانواده به شکل ایرانی اسلامی آن است.

می‌خواهم درس بخوانم

حالا دیگر دختران درس خواندن و شاغل شدن را بخشی از زندگی می‌دانند و معمولا ازدواج را مانعی برای رسیدن به قله‌ی خوشبختی تحصیلات عالیه و پیدا کردن شغل نان و آب‌دار همراه با پرستیژ اجتماعی! بپذیریم یا نه، تحصیلات عالیه یکی از عوامل بالا رفتن سن ازدواج در دهه‌ی گذشته بوده است. دختران تا قبل از ورود به دانشگاه با بهانه‌ی «هنوز بچه است» یا «بچه‌ام می‌خواد دانشگاه بره» خواستگارانش را رد می‌کند و بعد از آن به این امید که هنوز در محیط دانشگاه و بعد از طی مدارج عالی تحصیلی، فردی با شرایط و موقعیت‌های برتر ازدواج به سراغش می‌آید و باید تمرکزش را بر درس و تحصیل قرار دهد، از زیر بار زندگی مشترک شانه خالی می‌کنند. پس از اخذ مراحل لیسانس، فوق لیسانس و دکتری هم دیگر دختر خانم آن آدم سابق نیست، سخت‌گیر شده، سن‌اش بالا رفته، حوصله‌ی کوچکترین عیب و ایراد را ندارد و می‌خواهد با بی‌نقص‌ترین، پولدارترین فرد تحصیل‌کرده‌ی موجود ازدواج کند و این مسئله هر روز او را ناامید و نامنعطف‌تر از قبل می‌کند. طبعا قبول خواستگاری یک فرد دیپلم دیگر از نظر دختری با مدرک دکتری امکان پذیر نیست یا حداقل تعداد دخترانی که درگیر این مسائل نباشند، خیلی کم است.

توقعات نامعقول

«دختر به بیکار نمیدیم»

«دختر به بی‌خونه نمی‌دیم»

«دختر به دیپلم نمی‌دیم»

«شغل دولتی داره؟»

«بیمه است؟»

«ماشین داره؟»

«مهریه تا چقدر؟»

مادرها و مادربزرگ‌های ما، اغلب با کم و با سختی شروع کردند. اما دختران روزگار ما، همه چیز را یکجا میخواهند. بعضی‌هایشان هم سخت‌گیری خانواده‌شان، سرنوشتشان را از سیر طبیعی اش خارج میکند. توقعات نامعقول از پسر بیست و اندی ساله، آن هم در این دوره و زمانه، هم سن ازدواج دختران را بالا برده، هم پسران را از ازدواج دلزده و دلسرد و بدبین کرده است. این همه آرمانی و بی‌نقص به زندگی نگاه کردن، از جوانان افرادی منفعل می‌سازد که توانایی کنار آمدن با کوچکترین مشکلات را ندارند و تا همیشه باید در بهترین شرایط ـ که معمولا در دنیا امکان پذیر نیست ـ زندگی کنند.

می‌ترسم

هرچقدر آسیب های اجتماعی، درگیریهای خانوادگی و خاصه طلاق بیشتر شود، افراد آماده‌ی ازدواج ترسیده‌تر می‌شوند و کمتر تن به آن می‌دهند. خیانت، اعتیاد، بیکاری‌، همسرآزاری، طلاق عاطفی  و ... اموری هستند که دختران از آن گریزان و ترسانند و برخی از آنها که به لطف شبکه‌های اجتماعی بیشتر درگیر مسائل و اخبار اجتماعی هستند، کمتر اعتماد می‌کنند.

می‌خواهم و نمی‌شود

دخترانی هم هستند که با مدارج عالی تحصیلی یا بدون آنها، قصد ازدواج دارند، سخت‌گیر هم نیستند اما شوربختانه شرایط ازدواج برای آنها فراهم نمی‌شود و سن آنها روز به روز بالاتر می‌رود و امکان ازدوج کمتر! علل این امر نیز متعدد است، اما یکی از آنها که مستقیما به خود دختران مربوط می‌شود، نداشتن مهارتهای متفاوت است. هنوز مهارت کلامی و ارتباطی درست و حسابی به دست نیاورده است. هنوز نمیداند در جلسه خواستگاری باید چگونه و از چه صحبت کند. گفتگوی موثر را نیاموخته و همه چیز را به شانس و قضا و قدر واگذار کرده است.

بی‌بندوباری روابط

یکی از علل اصلی ازدواج، همدم‌ و مونس‌خواهی و برآوردن نیازهای جنسی است. نیاز به همراهی با یک جنس مخالف و کامل شدن از طریق او در ابعاد فردی اعم از جسمی و روحی، عاملی است که نمی‌توان آن را نادیده گرفت. زمانی که ارتباط با جنس مخالف تبدیل به امری عادی شود، این نیاز از راهی غیرصحیح ارضاء می‌شود و نتیجه‌اش ازدواج‌گریزی و بی‌بندباری اخلاقی است. وقتی که افراد می‌توانند با هزینه کمتر و بدون مسئولیت نیازهای خود را برآورند، طبعا از ازدواج و مسئولیت‌هایش رو برمی گردانند.

تا قبل از این در جامعه‌ی ما روابط حدوحدود خودش را داشت اما با ورود رسانه‌های جمعی و اینترنت و شبکه‌های اجتماعی، فرهنگ ارتباط با نامحرم و حجب و حیایی که در این مسئله وجود داشت، رو به افول گذاشت. جامعه‌ی ما در این رابطه نیاز مبرم به فرهنگ‌سازی دارد. نباید ذهن و دل جوانان ما تحت تأثیر فیلم‌ها و سریالهای بیگانه‌ و یا حتی خودی در معرض قبح‌زدایی از ارتباط قرار بگیرد که این نتیجه‌اش جز بی‌بندوباری روابط نیست.

ارزان و کم مسئولیت

هنوز پا پیش نگذاشته است که با سیل درخواست‌ها و توقعات کمرشکن روبه‌رو می‌شود.  هر چه دودوتا چهارتا می‌کند عقلش قد نمی‌دهد که چطور می‌توان این همه هزینه را برای یک شب عروسی خرج کرد، اصلا بشود هم، از کجا باید این هزینه را جور کرد؟ این می‌شود که پسران ترجیح می‌دهند عطای ازدواج را به لقایش ببخشند و نیازهایشان را از راه‌های دیگر ارضاء کنند. 

انتهای پیام/م*




Your Rating
Average (0 Votes)
The average rating is 0.0 stars out of 5.