Navigation Navigation

محتوا محتوا

علی درستکار:

خیلی اهل تماشای تلویزیون نیستم/سرافراز هم مانند ضرغامی به استراتژی و دکترین نظام اعتماد دارد(بخش پایانی)


راستش را بخواهی به طور اتفاقی و غیراختیاری در مجاورتش قرار می گیرم و باید ببینم. چون بچه ها و خانواده در حال دیدن تلویزیون هستند و من هم که نشسته ام آن را می بینم. ولی کلا وقت که نمی شود، خیلی هم برنامه خاصی را ندیده ام که بخواهم پیگیری کنم.

یزد امــــــروز؛ آخرین قسمت از مصاحبه با مجری خوش فکر یزدی علی درستکار را از دست ندهید؛

ازاین گفتید که فشارهایی بوده اما از حمایت ها نگفتید. هیچ بازخوردی گرفتید که مثلا نهادهای مهم مذهبی شما را حمایت کنند؟

در همان برنامه این شب ها که در ماه رمضان پخش می شد، یادم هست مثلا سه شنبه عید فطر بود، خود آقای برازش پرسیده بودند برنامه چهارشنبه شما کو؟ و درحقیقت بازخوردهایی که در پیامک ها آمده بود، اولین عنصر استمرار برنامه بود و شد و بعد هم مهمان هایی که هرکدام می آمدند و بازخوردهایی درباره برنامه یا روی آنتن یا پشت صحنه اظهار می کردند.


چون مدیرگروه هم گاهی سر ضبط برنامه می آمد، حتی خود آقای برازش هم یکی دو بار زنگ زده بود و یک بار هم آمد. مدیرگروه می گفت آقای برازش زنگ نمی زند، ولی یک بار یادم است که معاون وقت سیما آقای میرباقری مهمان برنامه بود، بعد از آن برنامه، آقای برازش حمایت خاصی از برنامه کرد. یعنی گفته بود تا فلانی هست هر بحثی را خواستید بروید و هر مهمانی خواستید بیاورید.


یک سری از این روحانیون غیر از برنامه شما در هیچ برنامه دیگری نبودند و در بلک لیست بودند یک سری هم بعد از برنامه شما در بلک لیست می رفتند.

یک سری هم بعد از برنامه ما شناخته شدند و در وایت لیست قرار گرفتند.

بازتاب برنامه حاج آقا طباطبایی چه بود؟ همان برنامه ای که حاج آقا زیر گریه زدند و درباره جامعه دینی کشور حرف زدند و از شرایط جامعه ابراز تاسف کردند، خود شما شوکه نشدید؟

چرا. چون من قبل از برنامه به ایشان گفته بودم راجع به این موضوع هم صحبت می کنید؟ گفته بود نه! ولی وسط برنامه دیدم گفت و من هم آمادگی نداشتم و ماندم که چه کنم که روی آنتن هم گفتم من این سوال را نپرسیدم ولی خب... بعد هم همان بخش کلیپ شد و این طرف و آن طرف پخش شد؛ البته این را می دانم که غالبا همیشه مدیران شبکه ضربه گیری های زیادی می کردند، از همان تهران بیست هم همین طور بود. تهیه کننده آن سعید نیکبخت بود. من موبایل نداشتم و تماس ها با من گرفته نمی شد، ولی می دانم آقای نیکبخت از صد تماسی که با او گرفته می شد، یکی را به من می گفت. لااقل به این دلیل که من روی آنتن می بردم، جرات نمی کردند به من بگویند.


بازخورد مثبت چطور؟
می دانم شورای فرهنگ عمومی کشور مکاتبه ای با سازمان داشته و درباره این برنامه نظر  مثبت داده.


بالاتر از آن؟
اگر منظورتان رهبر است، من برای بیماری ایشان به ملاقات شان رفتم. فقط ایشان من را نمی شناخت.


یعنی برنامه را ندیده بودند؟
نه اصلا من را نمی شناخت. ولی همه من را می شناختند. البته من هم انتظار ندارم برنامه ساعت یک شب را ایشان ببینند. در آن زمان هم تاییدی ندیدم و به این چیزها هم فکر نمی کردم.


بیرون چطور؟ مثلا آقای علم الهدی یا سید احمد خاتمی؟

آقای خاتمی خیر، ولی آقای علم الهدی من را می شناسند. آقای مهدوی کنی در همان سری اول پانزدهم ماه رمضان یعنی بعد از پخش پانزده برنامه، به من تذکر دادند که حواست باشد بعضی از این سوال ها که می گویید دین مردم را به هم می زند، ایشان دید خوبی به من دادند که گاهی ممکن است بعضی سوال ها تبانی شده برای ایجاد یا القای یک فکر یا تخریب دین یا عقیده، روی میز تو یا پیام گیر برنامه بیاید.



ایشان اعتراضی نداشتند که چیزی که به عنوان مبلغ آموزش دید با چیزی که در برنامه تبلیغ می کنی...
نه ایشان به نظرم خوشحال هم بودند.


فکر می کنی برنامه اول شما در شب های قدر گل کرد؟

در آن برنامه آقای ناصر مهدوی آمدند و راجع به عرفان بحث هایی مطرح شد. منتها آقای مهدوی یکی دوجا تذکر بازدارنده هم به من دادند که برایم جالب بود که برنامه من را می بینند؛ به من گفتند نمی خواهد به کسی درجه اجتهاد بدهی! مثل اینکه در معرفی بعضی ها من اغراق کرده بودم. یک جا هم به من گفتند آن سوال که پرسیدی برای این است که دین را نشناخته ای که من گفتم چقدر از شما خواهش کنم شما بیایید و به من دین را بگویید و خیلی هم دوست داشتم تعریف دین را از شما بشنوم.


به هرحال مدیران سیما روی تداوم برنامه با وجود عصیان گری ها و ننری های من و آزارهایی که داشتم، نظر دادند. خیلی خوب بود چون تلویزیون خانه خاله شان نیست که بخواهند به راحتی این را به من بدهند، آن هم آنتن شبک یک تلویزیون ملی کشور. البته توقع من بیشتر از این است و معتقدم همین که به صورت گم من را روی آنتن جا می دهند، گاهی هستم، گاهی نیستم؛ وقتی هستم آخر شب بدون تیزر، تبلیغ یا زیرنویس و حتی وقتی نیستم، نمی نویسند برنامه پخش نمی شود و وقتی هستم نمی نویسند برنامه پخش می شود، اینها نوعی دست به تنظیم یا تعدیل من است؛

ولی همان قدر هم که من را راه می دهند، کافی است، شاید اگر من رئیس بودم این درستکار را راه نمی دادم.

نگاه حرفه ای به این ماجرا این است که وقتی یک علی درستکار هست و برنامه اش این فیدبک را می دهد، این چیزها که می گویید کمترین توقع است.
ما در طول دوران دیده ایم که تلویزیون به این عناصری که شما گفتید، می تواند توجه نکند. یعنی وقتی تشخیص می دهد مصالحش ایجاب نمی کند، به راحتی فرد را کنار می گذارد. اینکه شما می گویید از نگاه حرفه ای درست است، ولی از نگاه تلویزیون سیاسی و تلویزیون ما به عنوان بلندگوی نظام و خصوصا شبکه یک، می توانند درستکار که سهل است بابای او را هم پخش نکنند.

به نظر شما اینکه مجری های دیگر خودشان نیستند و آن چیزی هستند که صدا و سیما یا برنامه ساز از آنها می خواهد، این باعث می شود درستکار راحت تر به چشم بیاید یا کار شما سخت می شود و ترجیح می دادید بقیه هم همین طور باشند تا شما دو قدم جلوتر بروید؟

از نظر حس خیلی خاکی و مادی و جوانی یا خامی یا حتی خاله زنکی این است که آره من الان تکتاز این میدان هستم و این شیرین است، مخصوصا برای من که شهرت دوست بودم؛ الان شاید از این منظر تک ستاره باشم، ولی راستش را بخواهید هیچ وقت به این موضوع فکر نکردم و دوست هم ندارم، چون یک حس کودکانه ناپسند است و اینکه کار من را سخت می کند

منظور شما چیست؟ آیا بوده اند کسانی که به عنوان مهمان پیشنهاد بدهید و رد کنند؟

الان دیگر بلد شده ایم؛ اما بله مهمان هایی داشته ایم که خیلی آرزو داریم که باشند و نشده.


بردن اسم شان هم خط قرمز است؟

باید بپرسید

چطور مهمان هایی را دوست داشتید در برنامه حاضر باشند و تا به حال نشده؟

من دوست دارم آقای سید محسن فاطمی بیش از این باشند؛ آقای دکتر ناصر مهدوی، دلشاد تهرانی ،جاویدان، خویی، اسدی گرمارودی و مانند اینها را خیلی دوست داشتم که فراوان بتوانیم خدمت شان باشیم، اما بعضی ها اصلا نشده و بعضی ها هم با محدودیت هایی از نظر نوبت حضور می شود که باشند. اگرچه خودم معتقدم که دین ما می گوید باید همه صداها شنیده شوند.


آقای مقدم فر را شما دعوت کردید یا خودشان دعوت کردند؟ در آن برنامه می توانستند آنتن را بگیرند ولی گذاشتند ادامه بدهید.

استثنائا در طول سال 93 آقای مقدم فر و یک عزیز دیگر به دنبال پیشنهاد یکی از مدیران به برنامه آمدند. البته نه به  اجبار و دستور و خود مدیر عزیز هم تاکید کرد که پیشنهاد است، خیلی هم از آنها تعریف کرد و برای من اعتماد ایجاد کرد و هردوی آن عزیزان در چهار برنامه ای که آمدند مصاحبه ها نامناسب از کار درآمد.

از شما دلخور شدند؟

بله همه با هم از هم دلخور شدیم.

صحنه ای که سوال ها را پرسیدید انگار یک لحظه این سوال به ذهن تان آمد.

من گذاشتم ایشان حرف های شان را بزنند، منتها در آن برنامه هر چی صبر کردم، دیدم حرف جدیدی نیست. البته در برنامه اول خوب شروع کردند و نکات خوبی گفتند که به اصطلاح ارتباط و معاشرت در کانتکست دین چه معنایی دارد و در کانتکست غرب چه معنا و مفهومی دارد.

گفتم خیلی جالب است، بگویید بعد دیدیم به در و دیوار زد و القاب و الفاظ و نسبت های ناپسند و بعد صبر کردم ببینم به کجا می رسد، بعد کلی گویی هایی شد که طلاق ها، تنش ها، چالش ها و مثلا آمار آنها در فلان سال اینقدر بوده و آمار ما اینقدر! این صحبت ها برای انجمن مدرسه و هیات ها خوب است، ولی پشت تلویزیون در یک برنامه ای که من هستم از این خبرها نیست. چون من خیلی بهتر از اینها بلدم از این حرف ها بزنم.

در همان برنامه گفتید به نظر می رسد غربی ها از زندگی شان بیشتر از ما راضی اند؟

بله و فقط یک بار این طور پاسخ دادم. چون کسی که بر موضعش اصرار می کند، دیگر نباید با او برخورد کرد. ایشان آمده بود که این حرف ها را بگوید؛ کسی هست کهیک سانتی متر یا یک میلی متر با تو می آید یا این سوال و کامنت تو او را وادار به یک تامل و تجدیدنظر می کند و در بحث می فهمی فضا از یک منطقی برخوردار هست، ولی وقتی بنا بر این هست که اصرار شود...

یک کاری هم در گیرودار همان برنامه ها انجام شد که بحث پارازیت ها و... راه افتاد.

بله. در آن برنامه بحث شنود مطرح شد. البته بدون ذکر این کلمه! در بحث  تکنولوژی مخابرات و اینکه در هر مکالمه ای یک فرکانس متفاوت ایجاد می شود برای اینکه تو و تو بتوانید با هم حرف بزنید، من سوال کردم سوار این فرکانس شخص دیگری هم می تواند بشود، با مکثی گفت، بله! و من با من و من گفتم یعنی می شود... گفت بله! همان جا رویم را برگرداندم و گفتم من مخلص همه بچه های امنیت هم هستم، گاهی اینها لازمه امنیت است، منتها خواسته همه مردم این است که این مسائل در چارچوب اخلاق و با رعایت اصول اخلاقی باشد.


شما همه تاک شوهای روز دنیا را می دیدید یا وایبر دارید و به عنوان یک فکت می گویید که مثلا از اپرا پیروی کردید ولی مثلا عادل فردوسی پور زیاد برنامه ندیده و حتی وایبر هم ندارد.

من آن زمان می دیدم ولی الان ماهواره ندارم، منتها نمی خواهم به دانش آن زمان محدود باشم. البته خوب است که انسان خودش صاحب سبک باشد و من آن جهد را دارم و از طریق وب سایت ها روی رسانه های زبان اصلی مطالعه می کنم. الان به نظرم می رسد بعضی از این برنامه ها اگر توهم هم هست من یقین دارم که اینها از این شب ها تاثیر پذیرفتند و دانستند که چطور باید بحث دینی داشته باشند. یک نکته دیگر درباره این شب ها و به خصوص سری اول آن بگویم. عنصر کارگردانی عنصری است که در موفقیت برنامه نمی توان از آن گذشت.

در سری اول ما بهره مند از سرپنجه های هنرمند علیرضا فرهجود بودیم که در سوئیچ کردن و نمایش کنش و واکنش مجری و مهمان با دقت هوشمندانه و آگاهی بالایی عمل می کرد و کوچکترین وی اکشن ها را می گرفت و از آن نمی گذشت. آن هم در شت های حساب شده. اینها باعث شد همان سری اول، برنامه دیده شد و به چشم نشست.

دکور هم خوب بود

بله حتی فونت لوگو که ما آن را نپیچاندیم و فونت ساده ای بود و موسیقی که به سفارش توسط آقای خزایی فر ساخته شد و محبت فوق العاده و خاصی که در گروه هست در تماشاگرپسندی آن موثر بود. ولی من می خواهم روی کارگردانی تلویزیونی تاکید کنم که سال هاست از آن محروم هستیم و حیف که نیست. به عنوان کسی که در سال های 76 لری کینگ را می دیدم، قاطعانه می گویم که سی ان ان از کارگردانی آقای فرهجود در تاک شوهایش تاثیر پذیرفت.
ادعای بزرگی است


بله ولی چرا ما فکر کنیم کوچک هستیم؟

آقای سریع القلم در کتاب عقلانیت نوشته ما از نظر حرف و در مقام گفتار آن قدر جلو هستیم که خیلی از کشورهای غربی از حرف های ما ایده می گیرند، منتها در عمل... آنها تمام برنامه های ما را می بینند و از ما هم ایده می گیرند.


ولی راجع به لری کینگ؟
این قدر او را بزرگ نبینید. من از آن سال ها برنامه اینها را می دیدم؛ VOA، BBC اینها آنقدر که ما فکر می کنیم قوی نیستند. در کنفرانس سران اکیپ های بین الملی اینجا بودند، خیلی رباتیک کار می کردند. یک کَمِرامن فقط کمرامن است، تا مهندس صدا نباشد نمی تواند کار کند. بچه های ما اینجا هرکدام چند کار انجام می دهند.

تلویزیون برنامه خاصی ندارد که پیگیری کنم

تغییرات صدا و سیما و آمدن آقای سرافراز را چطور می بینید؟ کار شما سخت تر می شود یا آسان تر؟
راستش نمی دانم.من چون خودم را سازمانی صدا و سیما نمی دانم و به این دلیل واقعا اشراف سازمانی ندارم و خط و ربط ها را نمی شناسم. بیست سال است در صدا و سیما کار می کنم، ولی واقعا افراد را نمی شناسم و با مدیران اختلاط و نشست و برخاست نداشته ام و خیلی از جلسات حتی جلسات عمومی هم نرفته ام و نمی روم. اما مشاهدات خودم از دور، طی این سال ها بدون اینکه تاثیری از کسی پذیرفته باشم یا چیزی شنیده باشم، این است که آقای سرافراز به قرینه دو شبکه العالم و پرس تی وی که داشتند حداقل به نظام و استراتژی و دکترین نظام اعتماد دارد.

آقای ضرغامی هم همین طور بود، انقلاب و نظام را دوست داشت، یعنی تئوری جمهوری اسلامی ایران و تئوری حاکم جاری و حاکمیت را دوست داشت و حتی نگاه های بنیادی اصول گرایی را پسندیده بود، ولی در تنظیم دانسیته و غلظت رفتار رسانه ای روی رسانه شاید بعضی جاها ناخواسته یا خواسته دچار افراط و تفریط می شد.

راستی آخرش نگفتید، خودتان هم تلویزیون می بینید یا نه؟
راستش را بخواهی به طور اتفاقی و غیراختیاری در مجاورتش قرار می گیرم و باید ببینم. چون بچه ها و خانواده در حال دیدن تلویزیون هستند و من هم که نشسته ام آن را می بینم. ولی کلا وقت که نمی شود، خیلی هم برنامه خاصی را ندیده ام که بخواهم پیگیری کنم.

منبع: تماشاگران
 






آخرین اخبار آخرین اخبار