Navigation Navigation

محتوا محتوا

ننگی که از دامن اصلاحات پاک نمی شود

از خیانت چهره های شاخص اصلاح طلب به ملت تا گدایی در دربار آل سعود و انکار امام زمان(ع) + فیلم


افراد منتسب به جریان اصلاحات با اقدامات و موضع گیری های خود این نکته را برای همگان روشن کرده اند که نمی توان این جریان را در داخل چارچوبه نظام اسلامی جای داد؛ چارچوبی که اصلاح طلبان از هر فرصتی برای ضربه زدن به آن دریغ نکرده اند.

به گزارش یزدامروز به نقل از عصر سیاست، جریان اصلاحات با منتسبین خود کلکسیونی از اقدامات غیر قانونی را در خود جای داده است که استناد به هر یک از آن ها از تضاد و نفاق این جریان حکایت می کند. جریانی که از ابتدای آغاز تاکنون اقدامات خباثت آمیزی را علیه نظام اسلامی به کار گرفته است. 

فارغ از این اوصاف بسیاری از افراد منتسب به این جریان نیز با اقدامات و موضع گیری های خود این نکته را برای همگان روشن کرده اند که نمی توان این جریان را در داخل چارچوبه نظام اسلامی جای داد چارچوبی که اصلاح طلبان از هر فرصتی برای ضربه زدن به آن دریغ نکرده اند. فارغ از تبیین اقدامات این جریان در ساقط کردن نظام اسلامی که به موارد مهمی از فتنه 88، 78، مجلس ششم و... را شامل می شود در این گزارش قصد داریم به بررسی سوابق و عملکرد اعضای شاخص این جریان بپردازیم:

 اخیرا همان‌گونه که در خبرها آمد، سندی در سایت ویکی لیکس منتشر شد که خبر از التماس دعای یک وزیر سابق و لندن‌نشین اصلاح طلب یعنی جناب مهاجرانی، از سفارت سعودی برای تقبل هزینه تحصیل دکترای فرزندش می‌داد. نکته تاسف‌آور این که گرفتن پول از عربستان سعودی، گرچه در اپوزیسیون خارجی نظام امری غریب نبود، در میان مخالفان و معاندان داخل کشور یا همان اصلاح‌طلبان ساختارشکن، چندان سابقه نداشت. به نظر می‌رسد عطاءالله مهاجرانی که در بسیاری از عرصه‌های ساختارشکنی پیشرو بوده است، در این زمینه هم نخواسته عقب بماند و خواسته تا قبح‌شکنی از مواجب‌بگیری از آل‌سعود را هم به اسم خود سند بزند. 

 

درباره سابقه مبارزاتی عطاء الله مهاجرانی قبل از پیروزی انقلاب، چندان سند و منبع معتبری وجود ندارد و خود او هم تاکنون توضیحی در این مورد نداده است. او به عنوان جوانی 25، 26 ساله که سابقه مبارزاتی چندانی در دوران پهلوی نداشت، خیلی زود در مصدر مسؤولیتی خطیر قرار گرفت. مهاجرانی در سال 1358، در اولین دور انتخابات مجلس شورای اسلامی بعد از انقلاب، به عنوان نماینده شیراز به مجلس راه یافت. بعضی از کسانی که فضای شیراز در آن دوران را به خوبی می‌شناختند (از جمله محمدرضا سرشار) انتخاب دو چهره جوان و به شدت ناشناخته را به نام‌های مهاجرانی و صباح زنگنه (که از معاودین عراقی به کشور بود) به حمایت پررنگ مرحوم آیت الله دستغیب از ایشان مرتبط می‌دانند. وگرنه دانشجوی اراکی رشته تاریخ در دانشگاه شیراز، به خودی خود شانس چندانی برای رسیدن به این جایگاه نداشت. اما ستاره اقبال او در مجلس هم تابنده بود و او با وجود جوانی، به هیئت رییسه راه یافت و رییس کمیسیون بازرگانی و معاون کمیسیون خارجه شد. او در دهه 60 مسؤولیت‌های مهمی چون معاونت نخست وزیر و معاونت رییس جمهور را هم به عهده داشت. اما وزارت ارشاد و سخنگویی دولت در دولت اول اصلاحات او را به شهرت بسیار بالایی رساند. از حکایات و ماجراهای دوران وزارت او، به دلیل خودداری از تکرار مکررات می‌گذریم. مهاجرانی بعد از مطرح شدن ماجرای شکایت خانم مهسا یوسفی، و آزاد شدن از زندان با وثیقه منزلی 3 میلیاردی، رخت مهاجرت برچید و به لندن رفت.

«همین روزها بود که در آغاز پنجاه سالگی از ایران خارج شدم. پنجاه سال زندگی در ایران و در شرق، بگذار نیمه دوم عمرت در غرب بگذرد! وطن همان سرزمینی است که در آن جا احساس آرامش و طمأنینه می‌کنی. به تعبیر امام علی علیه السلام همان سرزمینی که تو را تحمل می‌کند. دیدم لندن برای من دیگر یک مرحله گذار نیست. سرزمینی است برای زندگی کردن.... دیدم لندن را دوست دارم، با تنوع ملیت‌ها و تساهل و تسامحش.»

این اظهارات مهاجرانی که با عنوان «چرا لندن را دوست دارم» در مرداد ماه سال 91 در رسانه‌ها منتشر شد، موجی از انتقادات و طعنه‌ها و کنایه‌ها را برایش به همراه داشت. حتی بسیاری از همفکران و طرفداران دیروز او از جمله نیک آهنگ کوثر و ابراهیم نبوی هم او را بی‌نصیب نگذاشتند. اما یکی از تاثیرگذارترین این انتقادات را از میان اصلاح طلبان، عباس عبدی به مطلب مهاجرانی وارد کرد. او در مطلبی با عنوان «آقای مهاجرانی! وطن را نمی‌شود گذاشت و رفت» ضمن زیر سؤال بردن برداشت مهاجرانی از وطن، در بخشی از مطلب خود این چنین مهاجرانی را خطاب قرار می‌دهد:

«اگر قرار باشد که هرکس به هر دلیلی این سرمایه را صرف آسایش و زندگی در ینگه دنیا کند، دیگر چه کسی می‌ماند که کشور را آباد کند؟ لندن به دست چه کسانی آباد شده است؟ کسانی که در آنجا بودند و کسانی که به خارج از آنجا رفتند و سرمایه‌های گوناگون کسب شده خود را به لندن آوردند و نیز به دست کسانی که این سرمایه‌ها را از کشورهای خویش برداشتند و به لندن بردند. بر کار لندنی‌ها اعتراضی نیست که خوب می‌کنند که سرمایه دیگران را جذب می‌کنند، ولی دیگران نمی‌توانند که 50 سال اول عمرشان را که پر از هیجانات و احتمالاً ندانم‌کاری‌هاست در کشورشان صرف کنند و سپس اندوخته مادی و معنوی خود را به کشور دیگری ببرند تا 50 سال بعدی را در راحتی و آسایش بگذرانند.»

مهاجرانی از دوران وزارت خود رابطه خوبی با دولتمردان سعودی داشته است. به همین دلیل اکنون برای یکی از اصلی‌ترین تریبون‌های حکومت سعودی در جهان، الشرق الاوسط چاپ لندن، مطلب می‌نویسد. آگاهان، دست ضدانقلاب معروف، علی رضا نوری‌زاده را در محکم شدن پیوند مهاجرانی و سعودی‌ها در کار می‌بینند. کما اینکه شهرام همایون، مدیر یکی از شبکه‌های ضدانقلاب و شریک و همکار بسیار نزدیک نوری‌زاده در سال‌های گذشته، در نامه‌ای با عنوان «نامه به مهاجرانی و مهاجرانی‌های آینده»، با اشاراتی نه چندان پنهان به نوری‌زاده، مهاجرانی را نسبت به گول خوردن و ارزان فروشی خویش هشدار می‌دهد:

«آقاي مهاجراني، در دام افتاديد. متأسفم. همانروز كه همسفر عزيمت به عربستان شديد، همانروز كه زمزمه‌هاي همسفر، زير گوشتان كارساز شد و در فستيوال! عربي شركت كرديد، در دام افتاديد.

اما تصور نمي‌كردم انقدر ارزان! 65 هزار پوند از عربستان گرفتيد براي تحصيل فرزندتان. ديگران بيش از اينها گرفتند. سه میليون دلار. ديديد چقدر ارزان فروشي كرديد.»

سرنوشت عبرت آموز تندروهای جبهه اصلاحات
نوری‌زاده واسطه اصلی ارتباط مهاجرانی با سعودی‌ها بود

فستیوال مورد اشاره، جشنواره «الجنادریه» است. در این جشنواره به اصطلاح فرهنگی که از 1985 در حومه ریاض برگزار می‌شود، بناست تا میراث خاندان سعودی به نمایش مهمانان برگزیده خارجی گذاشته شود. برگزارکننده جشن، گارد ملی عربستان و مهمان ویژه آن پادشاه سعودی است. بر اساس اسناد و تصاویر منتشر شده، در سال 1390، عطاءالله مهاجرانی به اتفاق علیرضا نوری‌زاده (عامل کهنه کار سعودی‌ها) در این جشن شرکت کرد و از خوان نعمات پادشاه سعودی بهره‌مند شد.حجت الاسلام حیدر مصلحی، در همان سال خبر از حضور این دو مهمان در آن جشن داد و گفت که به مقامات سعودی خبر دادیم که از قول 18 میلیون دلاری آن‌ها به این دو نفر آگاهیم. البته خود نوری‌زاده یکی از قدیمی‌ترین عوامل عربستان است که نفوذ بالایی هم در روزنامه الشرق الاوسط دارد.

سرنوشت عبرت آموز تندروهای جبهه اصلاحات

مهاجرانی و نوری‌زاده در فستیوال الجنادریه، قول‌های میلیون دلاری از سعودی‌ها برای تبلیغ برضد ایران گرفتند

در سال 2012، از سوی عبدالله، پادشاه مقبور سعودی، مؤسسه‌ای به نام «مرکز ملک عبدالله برای گفتگوی میان ادیان» با همکاری دولت‌های اسپانیا و اتریش و واتیکان، در وین راه‌اندازی شد. نفس این که دولت حامی جنایتکارترین گروه‌های تکفیری تمام تاریخ، حامی گفتگوی ادیان شود، به قدر کفایت اسباب انبساط خاطر است، با این حال یکی از 9 عضو هیئت مدیره این تشکیلات ( از 9 مذهب مهم دنیا) جناب عطاء الله مهاجرانی است که از سوی حکومت سعودی شایسته نمایندگی مذهب حقه شیعه تشخیص داده شد. حتما این که رژیم شیعه‌کش سعودی صلاحیت ایشان را به عنوان نماینده شیعیان تایید کرده است، بسیار مایه افتخار مبدع نظریه تساهل و تسامح هم هست! به علاوه مهاجرانی برای نشریه هفتگی «المجله» متعلق به دولت سعودی و مستقر در لندن هم قلم می‌زند.

یکی از دستاویزهای مهاجرانی برای دریافت کمک، وبسایت جرس (ارگان شورای پنج نفره موسوم به اطاق فکر جنبش سبز) بود. در دوران فعالیت جرس، برخی گزارش‌ها از کمک‌های دولت بریتانیا به این وبسایت حکایت داشت. البته اخباری هم از کمک‌های (م-ه) آقازاده در بند، به مدیران این سایت، به ویژه مهاجرانی وجود داشت. چرا که (م-ه) هم در اوج دوران فعالیت این وبسایت در لندن حضور داشت و شواهدی هم از کمک‌های مالی او به این مجموعه در همان زمان افشا شده بود. بگذریم که او در همان مکالمه افشا شده‌اش با نیک آهنگ کوثر، با افتخار از نقش مهم خود در جریان‌سازی خبری-تبلیغاتی صحبت می‌کند. البته با تعطیلی سایت جرس، به نظر می‌رسد که مهاجرانی و شبکه نویسندگان وابسته به او باید به دنبال محمل دیگری برای جذب منابع مالی باشند. لندن گران‌ترین شهر دنیاست و زندگی مرفه در آن حتی برای بیش از 90 درصد خود لندنی‌ها کاری به شدت مشکل و گاه ناممکن است. پس چاله مالی اقامت در لندن دوستان و آن‌هایی که می‌خواهند بعد از 50 سالگی در وطن نویافته خود به آرامش برسند، به این سادگی پر نمی‌شود.

لینک دانلود



 

فاطمه حقیقت جو؛ پاداش گستاخی

سرنوشت عبرت آموز تندروهای جبهه اصلاحات

فاطمه حقیقت جو، متولد 1347، دکترای مشاوره از دانشگاه تربیت معلم، به واسطه یکی از سه سهمیه دفتر تحکیم وحدت در لیست مشارکت در سال 1379 وارد مجلس شورای اسلامی شد. حقیقت جو به ارائه نطق‌های پیش از دستور جنجالی و ساختارشکن معروف بود. در یکی از پرسروصداترین این نطق‌ها، او با آیه استرجاع (انا لله و انا الیه راجعون)، سخنان خود را آغاز کرد و در ادامه در سخنانی بعضا دور از ادب، در حالی که رهبر انقلاب را مورد پرسش قرار می‌داد، ارکان و نهادهای نظام را به خشونت‌طلبی، ظلم و حق‌کشی متهم کرد. کار بی‌پروایی و گستاخی حقیقت‌جو به جایی رسید که قوه قضاییه حکم بازداشت او را صادر کرد، اما با تدبیر مقام معظم رهبری جلوی اجرای حکم او و محمد دادفر و حسین لقمانیان گرفته شد.

حقیقت‌جو یکی از بانیان تحصن نمایندگان مجلس ششم و از اولین مستعفیان در اعتراض به رد صلاحیت‌ها بود. لحن نطق استعفای او آن قدر تند و هنجارشکنانه بود که خشم قدرت الله علیخانی، نماینده اصلاح‌طلب قزوین را برانگیخت و او به قصد برخورد فیزیکی به سمت تریبون رفت که البته با مداخله سایر نمایندگان ختم به خیر شد و او نطق خود را به پایان رساند. به هر حال، او اولین کسی بود که استعفایش از سوی هیئت رییسه مجلس ششم پذیرفته شد.

به هر حال، حقیقت جو درسال 2007، برای ادامه تحصیل کشور را ترک کرد و بلافاصله، بدون داشتن سابقه پژوهشی معتبر و تدریس آکادمیک، و حتی آشنایی متوسط با زبان انگلیسی (دست کم از مصاحبه انگلیسی او با شبکه‌های خارجی چنین به نظر می‌رسد) به عنوان پژوهشگر در دانشگاه «ام آی تی» یکی از پنج دانشگاه برتر جهان مشغول به کار شد. او بورسیه تحقیقاتی سال 2007-2006 «برنامه زنان و سیاستگذاری عمومی» مدرسه کندی دانشگاه هاروارد را به دست آورد.

حقیقت جو در سال 2009، «جایزه مطالعات خاورمیانه» را از دانشگاه کانتیکت دریافت کرد (علی رغم تکذیب گرفتن جایزه در جوابیه‌اش به برنامه 20:30 سیما). از سال 2009 به عنوان پژوهشگر به دانشگاه هاروارد رفت و مجموعه‌ای از درس‌گفتارها را در آن با موضوع زنان، حقوق بشر و دموکراسی برگزار کرد. هم اکنون هم او به عنوان مدیر برنامه «رهبری زنان در چشم انداز جهانی» در مدرسه تحصیلات تکمیلی دانشگاه ماساچوست بوستون مشغول است. در سال 2010، حقیقت‌جو موسسه «طرح غیرخشونت‌آمیز برای دموکراسی» را راه‌اندازی کرد. هدف این مؤسسه، آموزش غیرخشونت‌آمیز حصول به دموکراسی در کشورهای در حال توسعه معرفی شده است (همان براندازی نرم یا انقلاب رنگی). این مؤسسه خود را مستقل معرفی می‌کند که منبع مالی اصلی آن حق عضویت اعضا، عنوان شده است! در عین حال تصریح شده که این مؤسسه از کمک همه سازمان‌های دولتی و غیردولتی استقبال می‌کند.

گنجی یا عبارت دیگر اکبر قمپز

اکبر گنجی، متولد 1338 قزوین و بزرگ شده نازی آباد، جوان پرشور و حرارت انقلابی بود که زمانی در برگه گزینش سپاه درباره این که با کدام اقدامات دادگاه‌های انقلاب موافق و با کدام مخالف است، نوشته بود:

«آن که مورد تأیید ماست، اعدام مفسدین است و آن که نیست، برخورد مکتبی نکردن با ضد انقلاب است که هزاران ساواکی و گروه‌های ضدانقلاب در کمال مطلق آزادی، هر کاری دلشان می‌خواهد می‌کنند.»

سرنوشت عبرت آموز تندروهای جبهه اصلاحات
 

او با همین شور انقلابی وارد بخش ایدئولوژی (بعدا عقیدتی) سپاه پاسداران شد و همزمان در مرکز تحقیقات سیاسی-ایدئولوژیک سپاه در قم به فعالیت پرداخت. ماجرای شهرت او به «اکبر پونز» و افراط گری او در برخورد با بانوان غیرمحجبه یا بدحجاب هم که شهره عام و خاص است و نیازی به توضیح بیشتر ندارد (برای شناخت بیشتر او ببنید: گزارش ویژه مشرق "گنجی: اکبر قمپوز دیروز، روشنفکر امروز"). 

همین فرد که از جهات بسیاری شبیه محسن مخملباف متقدم بود، لاجرم سرنوشت و عاقبتی شبیه مخملباف پیدا کرد. به این معنی که از منتهی الیه چپ مذهبی خشک و انعطاف‌ناپذیر، سر از سکولاریزم نئولیبرال درآورد. البته از جهاتی، میزان پل‌هایی که اکبر گنجی، در ذوق‌زدگی و جوزدگی خود در برابر فلسفه و اندیشمندان غربی، خراب کرد، قابل مقایسه با مخلمباف نیست. چرا که با وجود همه افتضاحات مخملباف (که در جوزدگی و عشق خودنمایی شانه به شانه گنجی است) در توهین به جایگاه رهبر معظم انقلاب در به اصطلاح نامه‌های سرگشاده و برنامه‌های شبکه‌های معاند، و سفر به سرزمین‌های اشغالی و فیلم‌سازی سفارشی برای صهیونیست‌ها و بهایی‌ها، او یا به خود جرأت نداد، یا سواد و مطالعه آن را نداشت، که مستقیما به مبانی اعتقادی اسلام و شیعه بپردازد.

به هر حال، به نظر می‌رسد که روند سرمایه‌گذاری شبکه‌های مطبوعاتی-حقوق بشری وابسته به دولت‌های بیگانه روی گنجی، از همان زمانی شروع شد که او با انتشار کتاب‌های جنجالی همچون «تاریکخانه اشباح» و «عالیجناب سرخپوش» و «قرائت فاشیستی از دین»، از اوج محبوبیت در روزنامه‌های پرشمار دوم خرداد برخوردار شده بود:1999 یا 1378.

اولین جایزه‌ای که گنجی از غربی‌ها دریافت کرد تاریخ سال 1999 را بر خود دارد که جایزه «هلمن همت» بود. به بیان دیگر این سرمایه گذاری روی گنجی از همان دوران حضور پررنگش در مطبوعات داخل ایران آغاز شد. برای مثال، در سال 2005، او جایزه «آزادی آکادمیک مسا» را دریافت کرد. مسا یا «انجمن مطالعات خاورمیانه»، یک مؤسسه وابسته به صهیونیست‌ها، و ابزار جذب اساتید و دانشجویانی است که از کشورهای غرب آسیا وارد دانشگاه‌های آمریکا می‌شوند. مدیران ارشد این انجمن همگی یهودی صهیونیست هستند. در مجموع حدود 20 جایزه‌ای که گنجی از زمان خروج از ایران در اوایل سال  1385(2006) تاکنون دریافت کرده است، نشان از برنامه‌ریزی دقیق غرب برای حمایت از مهره‌هایی چون گنجی است که از ابتدا بنا بود مقدمات یک شیفت اعتقادی را در جامعه جوان ایران نسبت به انقلاب و نظام جمهوری اسلامی ایجاد کنند.

اما مهم ترین جایزه، و البته چرب‌ترین لقمه‌ای که تاکنون غربی‌ها در سفره اکبر گنجی گذاشته‌اند، جایزه ای به نام یک اقتصاددان معروف است. «میلتون فریدمن»، اقتصاددان یهودیِ آمریکایی برنده جایزه نوبل و از پدران نئولیبرالیزم، در سال 2001 موافقت کرد که نامش روی یکی از بزرگ‌ترین جوایز مالی (بعد از نوبل) قرار بگیرد. نظریات فریدمن محدود به حوزه اقتصاد نماند و زمانی رونالد ریگان در آمریکا و مارگارت تاچر در بریتانیا، با تأسی از اندیشه‌های فریدمن و استادش فریدریش فون هایک، پروژه حاکم‌سازی یک سیستم سرمایه‌داری نئولیبرال، با پشتوانه نیروی نظامی را کلید زدند. به واقع یکی از مقومات نظری هژمونی ایالات متحده بر جهان، پس از فروپاشی بلوک شرق، اندیشه فریدمن و هایک بوده است. به هر حال، جایزه نیم میلیون دلاری «میلتون فریدمن برای آزادی پیشرو» در سال 2010، به اکبر گنجی تعلق گرفت.

علاوه بر این، اکبر گنجی که در زمان خروج از ایران، چندان آشنایی با زبان انگلیسی نداشت (این را از روی انتخاب مترجم در گفتگوهای بیشمارش با رسانه‌های غربی در اوایل خروجش از ایران می‌توان فهمید)، به تحلیل‌گر و مقاله‌نویس روزنامه‌ها و نشریات معظمی چون فارن‌افرز، گاردین، بوستون گلوب، میدل ایست آی و هافتینگتون پست تبدیل شد. در معرفی‌نامه او در همه این رسانه‌ها، به او لقب «برجسته‌ترین مخالف سیاسی حکومت ایران» داده شده است، و این عنوان که بی‌کم و کاست در سال‌های اول خروج گنجی به او اطلاق می‌شد، نشان از تلاش شبکه حمایتی غربی برای جریان‌سازی با محوریت گنجی داشت. طرحی که البته محکوم به شکست بود و جز چند عکس در کنار گوگوش با دستبند سبز، ملاقات با حدود 20 فیلسوف و اندیشمند غربی که در زمان حضور گنجی در ایران برایش بت بودند، و البته تشکیل مجموعه مضحکی به نام «اتاق فکر جنبش سبز» دستاورد سیاسی دیگری به دنبال نداشت.

گرچه گنجی یکی از کسانی است که بابت ریختن آب به آسیاب دشمن و خوش‌رقصی برای بیگانگان، به لحاظ مادی به خوبی منتفع شده است، اما در موضع گیری‌ها و مکتوبات یکی دوسال اخیر او نشانه‌هایی از تلاش او برای گرفتن ژست اندیشمند مستقل دیده می‌شود که از آن جمله موضع‌گیری‌های ظاهرا همسو با مواضع ایران است. گویی گنجی هم مثل بسیاری از چهره‌های به اصطلاح اپوزیسیون که در سال‌های اخیر از مملکت خارج شده‌اند، بعد از فروخوابیدن هلهله تشویق‌ها و هوراهای بیگانگان، و خارج شدن از مرکز توجهات، به شدت در برزخ پشیمانی و ندامت فرافتاده و به خیال خویش قصد ماله کشی بر سوابق خود را دارد. لیکن، گنجی آن زمان که در ذوق‌زدگی و جوزدگی‌هایی که به لحاظ شخصیتی به آن دچار بود، وارد وادی مقابله با مسلمات دین و مذهب مردم شد، باید می‌دانست که همه پل‌ها و پیوندها را با کشور و مردمش به دست خود منفجر کرده است. بعضی وقت‌ها می‌توان آن ضرب المثل معروف را این گونه قرائت کرد: ماهی را هر وقت از آب بگیری، مرده است!

فیلم/ گنجی و انکار امام زمان (ع)




آخرین اخبار آخرین اخبار