نمایش نمایش

ID : 15074616
انقلاب اسلامی، الگوی آزادگان؛

جنگ نامتقارن یمن، باتلاق عربستان شد


عربستان با وجود برخورداری از تسلیحات مدرن غربی، دلارهای سرشار نفتی و نیروی مزدور خارجی در راه اندازی جنگ علیه مردم یمن مرتكب اشتباهی بزرگ و استراتژیك شده و در باتلاق یمن گرفتار شد، چرا كه این كشور با این اقدام عملاً خود را درگیر یك جنگ نامتقارن ساخته است.

به گزارش عصرسیاست، عربستان سعودی با تمام تجهیزات و ابزار های مدرن در شروع جنگ با یمن و مردم یمن دچار اشتباه استراتژیك بزرگی شده است. چراكه راهبردی كه مردم یمن برای مقابله با تجاوز عربستان سعودی به كار می بردند، نشان از شكل گیری یك جنگ نامتقارن تمام عیار است و این مسئله به عنوان فاكتوری مهم در تعیین آینده این نبرد خواهد بود. همه اینها در حالی است كه مشروعیت و چرایی تجاوز هوایی عربستان سعودی به یمن، غیر انسانی و غیر اخلاقی بودن نوع حملات و سلاح های ممنوعه و ناقض حقوق بشر دوستانه بین المللی به رفته در این مخاصمات نشانه اشتباهات راهبردی عربستان است.

مداخله نظامی در یمن در ۲۵ مارس ۲۰۱۵ میلادی برابر ۶ فروردین ۱۳۹۴ با حمله هوایی ائتلافی از كشورهای منطقه به رهبری عربستان سعودی به یمن با نام عملیات طوفان قاطعیت آغاز شد و از ۲ اردیبهشت با نام عملیات احیای امید ادامه یافت. هواپیماهای ۵ كشور عضو شورای همكاری خلیج (عربستان سعودی، امارات متحده عربی، قطر، كویت و بحرین) به همراه مراكش، مصر، اردن و سودان در این حمله مشاركت دارند و سومالی نیز اجازه استفاده از پایگاه‌های نظامی خود برای حمله را داده‌است. این عملیات در حمایت از دولت عبد ربه منصور هادی و بر ضد انصارالله، و حامیان علی عبدالله صالح رئیس‌جمهور سابق یمن صورت گرفته كه صنعا پایتخت یمن و حمایت اكثریت مردم یمن را در اختیار دارند.

حمله عربستان به یمن را بایستی «اشتباه محاسباتی بزرگ» دانست. اگر شرایط فعلی را با حمله سال ۲۰۰۹ مقایسه كنید، در آن زمان ارتش عربستان با یك گروه حوثی كوچك مبارزه می‌كرد كه این گروه در عین حال با ارتش وقت یمن هم درگیر بود، اما در نهایت به سادگی از حوثی‌ها شكست خورد. اما اكنون ارتش عربستان نه با حوثی‌ها بلكه با انصارالله كه جنبشی بزرگ‌تر است و ارتش و نیروی هوایی یمن مبارزه می‌كند.

جنگ نامتقارن

اصطلاح به نبردهایی گفته می‌شود كه طرف‌های درگیر در آن از توانایی نظامی یكسانی برخوردار نیستند و بر خلاف جنگ های كلاسیك فرمول مشخصی برای موقعیت‌های خاص نظامی ندارند بلكه از عملیات گوناگون، معمولاً برای استفاده از عامل غافلگیری برای ضربه زدن به دشمن استفاده می‌شود. به عبارت دیگر جنگ نامتقارن به مخاصماتی اطلاق می­شود كه در آن دو طرف مخاصمه از لحاظ قدرت و تاكتیك­های نظامی با یكدیگر تفاوت­های فاحشی دارند. در یك جنگ نامتقارن، نیروها و تسلیحات دو طرف برابر نیست. لذا آنچه یك مخاصمه را به یك جنگ نامتقارن تبدیل می كند، تفاوت در ابزار­ها و روش های نبرد طرف های مخاصمه است.

طرف ضعیف­تر در یك جنگ نامتقارن كه معمولاً هم طرف مدافع مخاصمه محسوب می شود در تلاش است ضعف خود را هم از لحاظ كمی و هم از لحاظ كیفی برطرف نماید. لذا ممكن است از روش­هایی برای بر طرف كردن ضعف نظامی خود استفاده كند كه لزوماً با استاندارد های نظامی مطابقت نداشته باشد. همین مسئله عاملی است كه محاسبات دولت متخاصم جایگاهی ندارد و سبب ساز شكل گیری مخاصمات نا متقارن و غیر قابل پیش بینی می شود. اینگونه مخاصمات معمولا با واژه جنگ های چریكی توصیف می كنند.

در جنگ های نامتقارن طرف ضعیف مخاصمه از هر ابزاری برای رفع ضعف و كاستی­های خود و دفع تجاوز بهره خواهد برد. به تبع همین مسئله مشاهده می شود كه هر ابزاری به سلاح مبارزه تبدیل می گردد و روش­هایی مورد استفاده قرار می گیرد كه دولت قوی­تر را با تمام تجهیزات در رسیدن به اهداف خود عاجر می كند.

جنگ‌های نا­متقارن معاصر

جنگ نامتقارن همزاد با جنگ و از ابتدای تاریخ بشر وجود داشته است. چراكه تمامی جنگ‌ها با اتكاء به فریب و اصل غافل­گیری پیش می روند. طرف های مخاصمه تلاش می كنند، هنگام مواجهه با دشمن وی را فریب داده و به دام اندازند و در شرایطی كه او آمادگی ندارد به وی حمله كنند و هنگامی كه قوی است، از رویارویی با او اجتناب ورزند. باید توجه داشت كه پایه و اساس نظریه روابط بین‌الملل، همواره بر این فرض استوار بوده است كه داشتن قدرت برتر، به مفهوم پیروزی در میدان جنگ است، در حالیكه بررسی تاریخ جنگ‌ها در ۲۰۰ سال گذشته نشان می‌دهد كه بازیگران ضعیف كه دارای قدرت نظامی كمتری بوده‌اند در تقریبا ۳۰ درصد ازجنگ‌های نامتقارن به پیروزی دست یافته‌اند كه این خود، میزان و نسبت قابل ملاحظه‌ای است.

از سوی دیگر دفعات پیروزی بازیگران ضعیف در دوران معاصر، روند رو به رشد و فزاینده‌ای را نشان می‌دهد. شاید علت این امر، این باشد كه بازیگران ضعیف، بقای خود را در كسب پیروزی می‌دانند و به همین دلیل از انگیزه بالاتری برخوردارند و میل بسیاری به كسب پیروزی در جنگ‌ها دارند. بنابراین قدرت نامتقارن بازیگر ضعیف تر، عامل تعیین كننده پیروزی در جنگ‌های نامتقارن است. در دهه‌های اخیر و در طول جنگ‌های كلاسیك، زمانی كه قدرت‌های بزرگ با سلاح‌های بسیار مخرب و سهمگین در برابر كشورها و گروه‌هایی قرار گرفته‌اند كه آنها توانسته‌اند حداقل امكاناتی را برای خود فراهم كنند و در مقابل قدرت‌های بزرگ مقاومت نمایند و ضرباتی به طرف مقابل وارد كنند، مفهوم جنگ نامتقارن وارد ادبیات نظامی جهان شد و از ۲۰ سال پیش تاكنون حوزه وسیع‌تری را نسبت به قبل در مطالعات علمی به خود اختصاص داده است.

جنگ ویتنام

جنگ ویتنام یكی از جنگ‌های نامتقارن در عصر حاضر بوده است كه در آن آمریكا و متحدین آن، بازیگران قوی میدان بوده‌اند. در سال ۱۹۶۵ كه این جنگ آغاز شد، جمعیت آمریكا حدود ۱۹۴ میلیون نفر بود، در حالیكه ویتنام شمالی ۱۹ میلیون نفر جمعیت داشت. تعداد نیروهای مسلح آمریكا ۵/۲ میلیون و افراد ارتش ویتنام ۲۵۶۰۰۰نفر بودند. اما ویتنام در برابر این قدرت عظیم مقاومت كرد و ایستاد. با گذشت زمان، آمریكا موفق به سركوب چریك‌ها و مردم ویتنام شمالی نشد و سرانجام تحت فشار مردم خشمگین و ناراضی بدون آنكه موفق به دستیابی به اهداف سیاسی اصلی خود شود، عقب نشینی نمود. جنگ آمریكا در ویتنام نشان داد كه هرچه شكاف در قدرت نسبی دو بازیگر حریف بیشتر باشد، بازیگر قوی از اراده ضعیف‌تر و آسیب‌پذیری سیاسی بیشتری برخوردار می شود و اراده بازیگر ضعیف بیشتر شده و آسیب‌پذیری سیاسی آن كمتر می‌شود.

جنگ افغانستان

یكی دیگر از مثال­های منطقه­ای و جدید برای جنگ نامتقارن جنگ افغانستان است. حملاتی كه آمریكا به بهانه مبارزه با تروریسم و با حمایت گسترده رسانه ای خود وارد منطقه شدند و حتی امروز كه برخی از نیروی های آنها در افغانستان باقی مانده، همچنان طالبان و سایر گروههای تروریستی در این كشور همچنان در حال مبارزه هستند. فارغ از مشروعیت گروههای مسلح در افغانستان، روش نبردی كه گروههای مسلح افغانستان به كار می برند آمریكایی ها را بیش یك دهه درگیر یك جنگ نا متقارن ساخته بود. اما آمریكایی‌ها دوست نداشتند از آن به عنوان جنگ نامتقارن یاد كنند. چرا كه با تروریست خواندن طالبان و گروه القاعده سیاست های خود را توجیه نمایند. ولی عملا آنچه در افغانستان می‌گذرد یك نوع جنگ نامتقارن است.

جنگ‌­های نامتقارن حزب الله لبنان الگویی برای یمن

حزب الله لبنان پس از عقب نشینی رژیم صهیونیستی از جنوب لبنان در سال ۲۰۰۰ میلادی توانست خود را در لبنان به عنوان یك حزب شیعی - اسلامی ملی معرفی نماید و به فعالیت های خود ادامه دهد. روش­هایی كه حرب الله لبنان در مقابل رژیم صهیونیستی به كار گرفته شاخص های جدید به جنگ های نا متقارن افزوده است. مسئله ای كه با استفاده از آن انتظار تغییر اوضاع یمن بسیار محتمل تر می شود.

مهم ترین شیوه های حزب الله لبنان در دكترین دفاع نامتقارن علوی در جنگ ۳۳ روزه عبارت بودند از:

اصل غافلگیری

ایجاد "جنگ فرسایشی" با هدف كسب زمان برای بقا و ضربه زدن به دشمن در فرصت مناسب، دفاع متحرك همه جانبه به علت عمق استراتژیك پایین فلسطین اشغالی و شرایط جغرافیایی منطقه، تدارك و تجهیز نیروها و پایگاه های متحرك ضرورت و اهمیت دارد؛ در راهبرد دفاع متحرك، زمین و پایگاه های ثابت، اهمیت سنتی خود را از دست می دهند؛ به گونه­ای كه در مراحل آغازین جنگ، پایگاه تداركاتی نیروهای حزب الله، در كوله پشتی آنان بود. آنان هر چه لازم داشتند، با خود حمل می كردند. فراتر از این، سكوهای متحرك پرتاب موشك (دوش پرتاب)، از اهمیت بالایی برخوردارند. غافلگیری ارتش اسرائیل در سایه دفاع متحرك مقدور شد. این مسئله می تواند در ورود نیروی های یمنی به خاك عربستان مورد توجه قرار گیرد.

دفاع نامتقارن موشكی

اصل غافلگیری در راهبرد نظامی حزب الله دو گونه تجلی یافته است. نخست، حزب الله با حمله به نیروهای اسرائیلی در روز ۱۲ ژوئیه ۲۰۰۶ در آغاز عملیات نسبت به اسرائیل پیش دستی كرد. این پیش دستی، ارتش اسرائیل را كه از ماه ها قبل تهاجم به لبنان و حزب الله را طراحی كرده بود، كاملاً غافلگیر كرد. اقدامی كه شوك شدیدی به ارتش اسرائیل وارد ساخت وآن را از واكنش مطلوب و كارآمد در موقع مناسب بازداشت. علاوه بر این، در ادامه جنگ و در صحنه عملیات نیز رزمندگان حزب الله با به كارگیری شیوه ها و ابزارهای جنگی ناشناخته و ابتكاری، ارتش اسرائیل را متحیر و غافلگیر نمود. موشك اندازهای متحرك، موشك های ضد تانك و موشك های زمین به هوا و دریا از جمله تسلیحاتی بودند كه از نظر كمیت و كیفیت عملیاتی اسرائیل را غافلگیر وناتوان ساخت. مهم ترین عامل غافلگیر كننده راهبرد حزب الله توان موشكی آن بود.

همین مسئله در رابطه با یمن و نیروی های مقاوم یمن نیز عیناً دیده می شود. طوری كه عربستان و برخی كشور های غربی از تسلیحات موشكی عربستان ابراز نگرانی كرده و عربستان همین مسئله را به عنوان دست آوریزی برای حملات خود به یمن قرار داده است. رژیم عربستان سعودی نگران استفاده جنبش انصارالله از سیصد فروند موشك اسكاد ارتش یمن برای پاسخ دادن به تجاوز اخیر عربستان است. برد موشك های ارتش یمن كه بعضی از آنها موشك های بالستیك است به پانصد كیلومتر می رسد.

تأكید بر حمایت‌های مردمی

حزب الله در قالب نهادهای اقتصادی و اجتماعی، اقدام های سازنده ای را در جنوب لبنان انجام داده است. در مقابل رژیم صهیونیستی برنامه ریزی می كند كه این جنبش را به عنوان یك عامل خارجی در لبنان معرفی كند؛ در حالی كه فعالیت های مثبت اجتماعی و فرهنگی این جنبش در لبنان موجب افزایش محبوبیت این جنبش در میان اقشار مختلف جامعه بویژه در جنوب لبنان شده است كه این امر، حمایت های مردمی از مقاومت حزب الله، در شرایط بروز تجاوز خارجی را افزایش داده است. در همین راستا یكی از اهداف اصلی و اساسی حزب الله جلب حمایت شیعیان لبنان و بسیج آنان جهت مقاومت و مقابله با اسرائیل بوده است كه مبتنی بر نظریه "ماهی در آب" است. بر اساس این نظریه كسب پشتیبانی غیر نظامیان و شهروندان، یكی از مؤلفه های بنیادین راهبرد حزب الله در دفاع نامتقارن است.

این مسئله عینا در رابطه با یمن نیز دیده می شود. طوری كه عربستان سعودی و كشور های متخاصم در تلاش برای نابودی مشروعیت مردم مقاوم یمن و مبارزان مسلح این كشور هستند. همه اینها در حالی است كه مردم یمن بارها و بارها تظاهرات گسترده ای را بر علیه تجاوز عربستان به راه انداخته و بر اعلام حمایت از این مبارزین این كشور تاكید نموده اند.

برخورداری از روحیه شهادت طلبی

نیروهای جنبش حزب الله، مقاومت در برابر سلطه گری رژیم صهیونیستی را نه یك وظیفه ملی، بلكه تكلیف دینی و الهی قلمداد می كنند. این مسئله در رابطه با نیروهای شیعه حوثی و سایر مبارزان یمن نیز دیده می شود. چراكه حملات چریكی و شهادت طلبانه ای كه به داخل خاك عربستان ترتیب داده می شود نشان از این حقیقت است.
منبع: جبهه جهانی مستضعفین






جدیدترین ها جدیدترین ها