سهل اندیشی از نگاه دین/قسمت چهارم
یزدرسا؛ موضوع این مجموعه نوشتار درباره سهل اندیشی است و در قسمت های قبل گفته شد که می توان برای سهل اندیشی دو معنا را در نظر گرفت. درباره یکی از دو معنای آن که زود باوری یا خوش باوری است صحبت کردیم و از میانه بحث قسمت قبل به معنای دوم سهل اندیشی که همان ساده اندیشی یا ساده لوحی و نگرش سطحی به مسائل و موضوعات است پرداختیم.
گفتیم سهل اندیشی و ساده لوحی ارتباطی با میزان سواد و بی سوادی افراد جامعه ندارد. ارتباطی با جایگاه اجتماعی آدم ها ندارد و ارتباطی با میزان دین داری انسان نیز ندارد.
یک نمونه از جنگ صفین بیان شد و اکنون به بررسی نمونه های دیگر می پردازیم.
سواد داشتن یا بی سواد بودن ملاکی برای سهل اندیشی نیست و چه بسا بی سوادانی که میزان فهم و درک آن ها نسبت به مسائل از خیلی آدم های با سواد بالاتر است.
شهید مطهری در کتاب "تعلیم و تربیت در اسلام" داستانی را نقل می کند و می گوید :
يك وقت يك خارجى آمده بود كرج. با يك دهاتى روبرو شد. اين دهاتى خيلى جوابهاى نغز و پختهاى به او مىداد. هر سؤالى كه مىكرد، خيلى عالى جواب مىداد. بعد او گفت كه تو اينها را از كجا مىدانى؟ گفت: «ما چون سواد نداريم فكر مىكنيم.»
علامه مطهری بعد از نقل این داستان می گوید : اين خيلى حرف پرمعنايى است: آن كه سواد دارد معلوماتش را مىگويد ولى من فكر مىكنم. و فكر خيلى از سواد بهتر است.
ایشان بعد از نقل این داستان می گوید : اين مسئله كه بايد در افراد و در جامعه رشد شخصيت فكرى و عقلانى پيدا بشود يعنى قوّه تجزيه و تحليل در مسائل پيدا بشود یک مطلب اساسی است.(1)
اندیشیدن و درست اندیشیدن از سواد و دانش و اندوخته های علمی بسیار با اهمیت تر است و آدم های با سواد لزوما انسان های درست اندیش نبوده اند.
امام خمینی رضوان الله تعالی علیه در نامه ای که ششم فروردین سال 1368 به مرحوم منتظری می نویسند به صراحت وی را ساده لوح خطاب می کنند و به همین دلیل او را از دخالت در امور سیاسی پرهیز می دهند.
بخشی هایی از متن نامه حضرت امام بدین شرح است:
- از آنجا كه روشن شده است كه شما اين كشور و انقلاب اسلامى عزيز مردم مسلمان ايران را پس از من به دست ليبرالها و از كانال آنها به منافقين مىسپاريد، صلاحيت و مشروعيت رهبرى آينده نظام را از دست دادهايد. شما در اكثر نامهها و صحبتها و موضعگيريهايتان نشان داديد كه معتقديد ليبرالها و منافقين بايد بر كشور حكومت كنند. به قدرى مطالبى كه مىگفتيد ديكتهشده منافقين بود كه من فايدهاى براى جواب به آنها نمىديدم. مثلًا در همين دفاعيه شما از منافقين تعداد بسيار معدودى كه در جنگ مسلحانه عليه اسلام و انقلاب محكوم به اعدام شده بودند را منافقين از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و مىبينيد كه چه خدمت ارزندهاى به استكبار كردهايد. در مسئله مهدى هاشمىِ قاتل، شما او را از همه متدينين متدينتر مىدانستيد و با اينكه برايتان ثابت شده بود كه او قاتل است مرتب پيغام مىداديد كه او را نكشيد. از قضاياى مثلِ قضيه مهدى هاشمى كه بسيار است و من حالِ بازگو كردن تمامى آنها را ندارم.
- از آنجا كه ساده لوح هستيد و سريعاً تحريك مىشويد در هيچ كار سياسى دخالت نكنيد، شايد خدا از سر تقصيرات شما بگذرد.
- و اللَّه قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولى در آن وقت شما را ساده لوح مىدانستم كه مدير و مدبر نبوديد ولى شخصى بوديد تحصيلكرده كه مفيد براى حوزههاى علميه بوديد و اگر اين گونه كارهاتان را ادامه دهيد مسلماً تكليف ديگرى دارم و مىدانيد كه از تكليف خود سرپيچى نمىكنم.(2)
جالب اینجاست که منتظری در نامه ای که در پاسخ به امام می نویسد به صراحت می گوید:
راجع به تعيين اين جانب به عنوان قائم مقام رهبرى، خود من از اول جداً مخالف بودم؛ و با توجه به مشكلات زياد و سنگينى بار مسئوليت، همان وقت به مجلس خبرگان نوشتم كه تعيين اين جانب به مصلحت نبوده است. و اكنون نيز عدم آمادگى خود را صريحاً اعلام مىكنم. و از حضرت عالى تقاضا مىكنم به مجلس خبرگان دستور دهيد مصلحت آينده اسلام و انقلاب و كشور را قاطعانه در نظر بگيرند.(3)
سؤالی که جواب آن به قضاوت تاریخ موکول می شود این است که به واقع چه کسانی با آگاهی از ساده لوحی منتظری و عدم صلاحیت او برای تصدی منصب قائم مقام رهبری با اصرار فراوان او را برای این منصب پیشنهاد دادند؟
پاسخ امام به نامه استعفای منتظری نیز خواندنی و قابل تأمل است. ایشان در بخشی از این نامه چنین می نویسند:
هم شما و هم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بوديم، و در اين زمينه هر دو مثل هم فكر مىكرديم. ولى خبرگان به اين نتيجه رسيده بودند؛ و من هم نمىخواستم در محدوده قانونى آنها دخالت كنم.(4)
بنابر این روشن است که سواد و جایگاه اجتماعی نیز تأثیری در سهل اندیشی افراد ندارد.
در بخش بعدی به بررسی سهل اندیشی خواص جامعه خواهیم پرداخت.
ادامه دارد ...
پی نوشت ها:
(1) مجموعهآثاراستادشهيدمطهرى، ج22، ص: 527
(2) صحيفه امام، ج21، ص: 330
(3) صحيفه امام، ج21، ص: 333
(4) صحيفه امام، ج21، ص: 334
نویسنده: محمد هادی سمتی