گله گوسفند، کمین کوملهها برای رزمندگان اسلام/ زمان شهرداری سنگر جانباز شدم
به گزارش یزد آوا، سعید ملک ثابت از جانبازان یزدی دفاع مقدس و متولد سال 42، است که 50 ماه در جبهه حضور داشته و در مقاطع مختلف به جبهه اعزام شده است؛ وی در دو منطقه مختلف از ناحیه دست و پا مورد اصابت خمپاره قرار گرفته است.
این رزمنده دفاع مقدس در مصاحبه با خبرنگار یزد آوا گفت: اولین اعزام من در سن 18 سالگی و به کردستان بود، منطقهای کوهستانی، سرد و بسیار پر خطر و سخت؛ و مبارزات خود را همراه با دیگر رزمندگان در مقابله با حزب کومله و دموکرات شروع کردیم.
وی ادامه داد: کمینهای زیادی برای نیروهای کومله میگذاشتیم، یک بار نیز در کمین آنها افتادیم، قبل از عبور از گردنه خان که در جاده بین سقز و بانه قرار داشت، کوملهها گله گوسفندی را جلوی ستون ما که متشکل از 6 ماشین و تقریبا 35 نفر بودیم، هدایت کردند و بیسیمهایشان را زیر شکم گوسفند بسته بودند و چوپان گله نیز از عوامل آنها بود.
ملک ثابت افزود: با آمدن گله گوسفند بر روی جاده سرعت ماشینهای ما گرفته شد و چون به شهر بانه نزدیک شده بودیم ماشین جیپ فرماندهی از وسط ستون خارج شد تا ماشینها را به سمت بانه هدایت کند زمانی که به پشت گله رسید همه ماشینها به اتفاق متوقف شدند و با رد شدن گله، به سمت بانه حرکت کردیم، هنوز 100 متری دور نشده بودیم که یک دفعه ستون ما به آرپیچی و گلوله بسته شد و اولین آرپیچی به جیپ فرماندهی که ابتدای ستون حرکت میکرد اصابت کرد و فرمانده به شهادت رسید.
وی گفت: آن زمان بیسیمچی بودم و در آخرین ماشین ستون حضور داشتم با شدت گرفتن آتش، راننده وانت تویوتا که در آن بودیم، دنده عقب به سینه کوه زد و 6 نفری که در ماشین بودیم همه بلند شدیم تا پایین بپریم که ناگهان تیری که ما را هدف قرار گرفته بود به پیشانی تیربارچی که در کنار من قرار داشت اصابت کرد و در دم شهید شد.
این رزمنده یزدی ادامه داد: پس از اینکه به بیرون از ماشین پریدیم به بیسیمچی که در ابتدای ستون قرار داشت ارتباط گرفتم و از وضعیت آنجا سوال کردم که گفت از چپ و راست آتش میبارد و ماشین فرماندهی مورد اصابت قرار گرفته است در همین حین بود که با صدای «یا حسین» وی متوجه شدم او نیز به شهادت رسید.
ملک ثابت عنوان کرد: تقریبا چهار ساعت در کمین نیروهای کومله گیر افتادیم، با فرماندهی سپاه شهر بانه تماس گرفتیم و آنها نیز با ارتش تماس گرفتند و زمان زیادی نگذشت که دو هلیکوپتر هوانیروز خود را به منطقه رساندند و تا یک ربع آنها را به زیر آتش گرفتند تا ما بتوانیم خود را نجات دهیم، بعد از اینکه آتش دو هلی کوپتر تمام شد و رفتند، دوباره نیروهای کومله که مخفی شده بودند و یا نیروهای جایگزین آنها، بر سر ما آتش ریختند تا اینکه نیروهای پیاده آمدند و ما را از آن منطقه نجات دادند.
وی با بیان اینکه کردستان منطقهای بسیار سخت بود که در آن تعداد زیادی از رزمندگان به دست کوملهها مظلومانه به شهادت رسیدند، افزود: در این اتفاق نیز از آنجا که کوملهها در ارتفاع قرار داشتند و بر ما مسلط بودند هیچ کاری از ما بر نمیآمد، تنها زمانی که متوجه حضور این نیروها شدیم فرماندهی در بی سیم اعلام کرد که با صدای بلند تکبیر بگویید و صدای تکبیرتان قطع نشود تا لرزه بر اندام آنها بیفتد و جرأت پایین آمدن از کوه را نداشته باشند.
وی با بیان اینکه بعد از کردستان به اهواز اعزام شدم، گفت: به دلیل تخصص خاصی که داشتم من را به گروهان نیروهای شهید چمران فرستادند، نیروهای شهید چمران جنگهای نامنظم داشتند و باید با نفوذ در دشمن به استحکامات آنها بزنند و فرار کنند.
ملک ثابت ادامه داد: از آنجا که آموزشهای سختی را در کوههای جاده تفت وهمچنین آموزشهای رمل را در پشت خلدبرین دیده بودیم، بدنم برای اینگونه جنگها ورزیده شده بود، نیروهای چمران بسیار با اخلاص بودند و روحیه بسیار بالایی داشتند، مدتی در منطقه سوسنگرد به همراه نیروهای چمران عملیات بزن و در رو را انجام میدادیم، باید استحکامات دشمن را آتش میزدیم و از موقعیت فرار میکردیم تا به دست دشمن نیفتیم.
وی گفت: بعد از شهادت دکتر چمران کم کم نیروهای جنگ نامنظم نیز پراکنده شدند و به گردانهای مختلف رفتند، بنده نیز به تیپ 17 علی بن ابی طالب(ع) پیوستم و آنجا نیز به عنوان بی سیم چی فعالیت میکردم و با آموزشهای که داده شد برای عملیات فتح المبین آماده شدیم.
زمانی که شهردار سنگر بودم جانباز شدم
این جانباز دفاع مقدس گفت: بعد از اینکه در خط مقدم جبهه نیز حضور پیدا کردم، هر روز یکی از رزمندگان باید شهردار سنگر میشد و تمام فعالیتهای سنگر از نظافت تا آماده کردن صبحانه و ناهار به عهده او بود، روزی که من شهردار بودم بعد از اینکه بچهها صبحانه خوردند کتری و ظرفهای صبحانه را برای شستشو به بیرون از سنگر بردم همین که به تانکر آب نزدیک شدم صدای خمپاره 60 به گوشم خورد و قبل از اینکه عکسالعملی از خود نشان دهم به زمین اصابت کرد.
ملک ثابت ادامه داد: همه جا پر از دود و خاک شده بود، از زمین بلند شدم، ظروفی که دستم بود ترکش خورده بود، حس کردم خودم هیچ ترکشی نخوردم اما بعد از چند لحظه متوجه شدم از دست و پایم آب داغ به پایین میریزد وقتی نگاه گردم متوجه شدم ترکش خوردم و خون از دست و پایم جاری است و همرزمانم که متوجه صدای خمپاره شدند به طرف من دویدند و من را به عقب بردند.
این رزمنده دفاع مقدس افزود: پس از اینکه در یکی از بیمارستانهای اصفهان و بعد از آن بیمارستان افشار بستری شدم و بهبود پیدا کردم، مجددا به جبهه اعزام شدم و در عملیات رمضان و عملیاتهای والفجر مختلف حضور داشتم.
وی با بیان اینکه در جزیره مجنون نیز مورد اصابت خمپاره قرار گرفتم، ادامه داد: در جزیره مجنون که به همراه دو رزمنده سید خلیل آواره و سید محمد ابراهیمی برای شناسایی منطقه با قایق در نیزارها به جلو میرفتیم، به یک نقطهای که رسیدیم، هر سه نفر پیاده شدیم و حرکت کردیم، خم شده بودیم تا در تیررس دشمن قرار نگیریم که ناگهان دشمن ما را به خمپارههای 60 بست و ترکشهای خمپاره به من اصابت کرد.
ملکثابت افزود: دو رزمنده دست و پای من را که از آن خون میریخت بستند و به سمت قایق کشاندند تا دو نوجوانی که در قایق بودند من را به عقب ببرند، آن دو سید بزرگوار نیز برای شناسایی منطقه رفتند، زمانی که در قایق به عقب برمیگشتیم مجدد دشمن ما را دید، زیر آتش دشمن قرار گرفتیم و در نهایت به هر سختی ما را به عقب بردند و به بیمارستان رفتم و در آنجا بستری شدم.
جانفشانی رزمندگان یزدی در باز کردن محور عملیات
وی با اشاره به روحیه شهادت طلبی و ایثارگری رزمندگان اسلام گفت: در منطقه عملیات رمضان، سمت چپ و راست پر از مین بود و تنها به اندازه یک متر مینها را پاکسازی کرده بودند تا نیروها فقط در این مسیر با احتیاط حرکت کنند و به سمت دشمن بروند و با گفتن رمز عملیات به دشمن یورش ببرند اما همین که نیروها وارد محور شدند پای یکی از رزمندگان به روی یکی از سیم تلهها که به مین منور وصل بود، رفت.
این رزمنده ادامه داد: اگر مین منور منفجر میشد کل منطقه روشن میشد و عملیات لو میرفت، شهید محمد تفکری در همان لحظه تصمیمی بزرگی گرفت کلاه آهنی را روی مین منور انداخت و بدن خود را را روی آن که درجه حرارت آن به 1800درجه میرسد انداخت و شهید شد و با اینکه فرمانده بود هرگز حاضر نشد از نیروی خود این کار را بخواهد و جان خود را فدا کرد تا رزمندگان زنده بمانند و عملیات نیز لو نرود.
شهیدی که نحوه شهادت خود را دیده بود
ملک ثابت گفت: علی عسکر شاهی نیز یکی از جوانان بسیار زیبا با قدی رشید بود که در عملیات رمضان شرکت داشت و نحوه شهادت خود را دیده بود، گردان این شهید در مرحله اول باید عملیات میکردند و گردان ما در مرحله بعدی باید وارد میشد، این شهید بزرگوار سوار ماشین بود شیشه را پایین کشید و به رزمندگانی که دور هم نشسته بودیم گفت آهای به صورت من نگاه کنید همه گفتند بله تو زیبا هستی گفت من دارم به عملیات میروم و توسط صورتم هم شهید میشوم که بچهها از روی شوخی قوطی کمپوتی که دستشان بود به سمتش پرتاب کردند که دیگر چنین حرفی نزد. بعد از اینکه گردان ما وارد عملیات شد از چهره بچهها متوجه شدیم که اتفاقی افتاده است و پیکر پاک این شهید را دیدیم که ترکش صورت او را برده و شهید شده بود.
وی همچنین به عملیات نصر 7 در سردشت اشاره کرد و ادامه داد: محور این عملیات را بچههای تخریبچی باید باز میکردند اما تخریبچی با اصابت ترکش به شهادت رسید، یگانهای دیگر عملیات کردند و تیپ الغدیر جاماند و در این زمان فرمانده گفت به دو نفر نیاز داریم تا محور را باز کنند همه گروهان بلند شد در نهایت دو رزمنده که یکی از آنها ابرکوهی بود بر روی مینها خوابیدند و با فدا کردن جان خود محور را باز کردند و بچهها به دشمن زدند و ارتفاعات بوالفتح در سردشت را فتح کردند.
انتهای پیام/
Related Assets:
- اسیر شدن بر دوش نیروی عراقی/ پیش بینی که درست از آب درآمد
- تجلیل از پرستاری بی نام و نشان و همسر فداکار یکی از جانبازان دفاع مقدس
- ضرورت انتقال تفکر رزمندگان اسلام به نسل جدید/ جوانان قدرت تحلیل خود را بالا ببرند
- حفظ و اعتلای نظام اسلامی جز با پاکی و خدمتگزار بودن مسئولین محقق نمیشود
- روایت حیرت انگیز اغتشاشات 88 در یزد از زبان جانباز فتنه
- عیادت خدام حرم حضرت معصومه(س) از جانبازان یزدی از نگاه دوربین
- جانباز یزدی به همرزمان شهیدش پیوست
گفتگو
| |
| |
| |
| |
|