نمایش نمایش

ID : 12470971
یزد در تب و تاب ورود مرجع عالی قدر شیعه(2)؛

از خطابه های آتشین در قم تا تبلیغ اسلام ناب در قلب اروپا


در روزنامه اطلاعات 17 دي 56 مقاله توهين ‏آميزي عليه حضرت امام، چاپ شد. انتشار اين مقاله، خشم آقايان اساتيد و فضلاي حوزه قم را برانگيخت. به همين مناسبت جلسه ‏اي در منزل اين جانب برگزار شد.در آن سخنراني من لازم دانستم که انگشت روي مرکز و منبع اصلي جنايتها بگذارم.

به گزارش عصر فرهنگ، به دعوت علمای انقلابی و فهیم یزد، دارالعباده چند روز دیگر یعنی نهم اردیبهشت ماه میزبان آیت الله نوری همدانی خواهد بود. صرف نظر از بی مهری های برخی مسئولین، حضور آیت الله نوری همدانی فرصت خوبی برای آشنایی قشر جوان جامعه یزد با شخصیت ایشان و همچنین بازخوانی مواضع انقلابی این مرجع عالی قدر جهان تشیع فراهم آورده است.


فعاليت هاي سياسي و اجتماعي
ايشان به لحاظ اينک شاگرد حضرت امام خميني (ره) بوده و در حد عشق به ايشان دلبسته بودند ، از هر حيث به ويژه از جهت سياسي به شدت تحت تأثير آموزه هاي بنيانگزار جمهوري اسلامي قرار داشتند ، لذا در کنار فعاليتهاي علمي عميق ، از ورود در عرصه سياسي و اجتماعي غفلت نورزيده ، پيوسته در صفوف مقدم مبارزه عليه رژيم ستم شاهي حرکت مي کردند و در اين راه از زندان و تبعيد و … نهراسيده و همه خطرها را به جان خريده و با توکل بر خدا در مسير انجام رسالت انقلابي با تمام وجود تلاش فرمودند که بخشي از اين فعاليتها را از زبان معظم له مي شنويم :

 

من از جمله کساني هستم که توفيق داشتم چند سالي در مکتب پرفيض حضرت آيت آللَّه العظمي امام خميني، درس بخوانم و علاوه بر مطالب علمي ، از سجاياي اخلاقي ايشان نيز، بهره ببرم. در طول اين ساليان با توجه به متون و موازين اسلامي در يافته بودم که مسؤليت روحانيت ، خلاصه در درس خواندن و درس گفتن نمي‏شود . به اين جهت از آن روز که حضرت ايشان انقلاب و تحول را آغاز کردند . من سعي کردم که پشت سر ايشان بقدر توانم گام بردارم .

 

در آن زمان ، جلسات مرتبي با رفقاي همفکر خود داشتيم که در آن نسبت به مسائل جاري گفتگو ميشد و براي پيشبرد امور تصميماتي اتخاذ مي‏گرديد . گاهي اعلاميه‏هائي عليه رژيم و شاه امضاء مي‏کرديم . البته متن بعضي از آن اعلاميه‏ها را نيز گاهي من تنظيم مي‏کردم. در نشر و توزيع آنها نيز ، همکاري نزديک داشتم . افرادي را به اين منظور به نقاط مختلف کشور مي‏فرستاديم .

 


زندان قزل قلعه
بعد از اين که حضرت امام را به ترکيه تبعيد کردند ؛ اعلاميه‏ هايي که عليه رژيم از قم صادر مي‏شد امضاي من را نيز داشت . به همين جهت در آن زمان چند نفر مأمور از طرف ساواک به منزل ما ريختند بطور دقيق همه جا را گشتند . حتي يادم هست که کتابها را نيز، ورق مي‏زدند . مقداي از کتابها را برداشتند بردند و مرا نيز ، دستگير کردند و به ساواک قم ، که در خيابان راه آهن بود ، بردند . شبي را آنجا بسر برديم ؛ بعد منتقل شدم به تهران ، زندان قزل قلعه . قزل قلعه يکي از زندانهاي رژيم شاه بود که افراد را در آن زمان به آنجا مي‏بردند ، در زندان ، متوجه شدم که آقايان ديگري نيز آنجا هستند ؛ البته همگي ما در سلولهاي انفرادي بوديم و فقط روزي سه مرتبه صبح ، ظهر و شام درب سلول را باز مي‏کردند و ما حق داشتيم براي تجديد وضو از آن خارج بشويم . هنگامي که مرا براي دستشويي مي‏بردند از دور اين آقايان را ديدم و فهميدم که اين آقايان هم آنجا هستند .

 

داخل سلول لامپ نبود ؛ تنها از روزنه کوچکي که بالاي درها وجود داشت شعاع کم و سوئي از روشنائي داخل سالن به درون سلول مي‏تابيد . اين سلولها به اندازه‏اي کوچک بود که اگر دست‏هايمان را باز مي‏کرديم به ديوارهاي دو طرف مي‏رسيد . کف سلولها را با آجرهاي ناهموار فرش کرده بودند به گونه‏اي که موقع خوابيدن پشت و کمر انسان را به سختي مي‏آزرد .

 

حدود سه ماه بدون محاکمه و ممنوع الملاقات با اين وضع ، در اين سلولها بودم و بجز هنگام تجديد وضو از آن نمي‏توانستم خارج شوم . بعد از محاکمه ، روزي فقط ده دقيقه ما را به عنوان هواخوري داخل حياط زندان مي‏بردند که قدم بزنيم . هنگامي که مرا براي بازجويي بردند ، مهم‏ترين حرف آنان اين بود که شما طرفدار حضرت امام هستيد و به پشتيباني از ايشان اعلاميه مي‏نويسيد و امضاء مي‏کنيد . نزديک دو ماه که از تاريخ محاکمه گذشت من آزاد شدم.

 

چند ماه از آزادي من نگذشته بود که مسافرتي به همدان داشتم . در همدان علماء و غيرعلماء به ديدن بنده آمدند . تابستان بود ، من در مدرسه همدان ، درسي شروع کردم که مورد استقبال واقع شد . ساواک همدان از اين موضع که جوانهاي شهر و مردم با من رابطه داشتند و به درس و بحث مي‏آمدند نگران بود ؛ به اين جهت مرا به بهانه‏اي گرفتند وبه تهران فرستادند . دوباره روانه زندان قزل قلعه شدم و چندين ماه ديگر در آنجا زنداني گشتم .

 

بعد از آزادي از زندان ، مدت زيادي به اصطلاح ممنوع المنبر بودم و حق نداشتم به وعظ و خطابه بپردازم به رفسنجان رفتم . بعد از دو سه منبر ، ساواک کرمان مطلع شد و از ادامه جلسات سخراني ، جلوگيري کرد .

 

روز تاريخي 19 دي 56
از آن تاريخ به قم برگشتم و مشغول درس بحث شدم و در فرصت‏هاي مناسب و موقعيت‏هاي گوناگون هدف خود را تعقيب مي‏کردم تا اين که جريان 19 دي 56 بوجود آمد ، و آن به اين شرح است:

 

در روزنامه اطلاعات 17 دي 56 مقاله توهين ‏آميز و تندي عليه حضرت امام ، که آن زمان در نجف تشريف داشتند ، چاپ شد . انتشار اين مقاله  ، خشم آقايان اساتيد و فضلاي حوزه قم را برانگيخت . به همين مناسبت جلسه ‏اي در منزل اين جانب برگزار شد که در آن آقايان : مشکيني ، وحيد خراساني نيز حضور يافتند . در آن جلسه تصميم گرفته شد که به عنوان اعتراض به انتشار چنين مقاله‏اي در اولين گام حوزه و بازار قم تعطيل شود . حوزه قم و بازار تعطيل شد. فضلاي حوزه و آقايان بازاريها به منزل مراجع و اساتيد بزرگ مي‏رفتند که در آنجا جلسات سخنراني در اعتراض به رژيم برگزار مي‏شد. روز 19 دي ، که قبل از ظهر آقايان به منزل بعضي از اساتيد رفته بودند ، قرار گذاشته بودند که بعد از ظهر در منزل ما اجتماع کنند . اين قرار در نماز جماعات هم اعلام گرديده بود . از حدود ساعت يک بعد از ظهر عده‏اي آمدند و چندين بلندگو داخل منزل و کوچه نصب کردند . رفته رفته جمعيت مي‏آمد داخل حياط و پشت بامها ؛ و کوچه از جمعيت متراکم شده بود به گونه ‏اي که جمعيت به خيابان رسيده بود . نخست داماد اينجانب آقاي سيد حسين موسوي تبريزي سخنراني کردند ، سپس بنده وظيفه خود دانستم که صحبت کنم و جنايات رژيم ستمشاهي را به صراحت بيان کنم ، لذا سخنراني جامع و تندي عليه جنايتهاي رژيم شاه ، انجام دادم .

 

در آن سخنراني من لازم دانستم که انگشت روي مرکز و منبع اصلي جنايتها بگذارم؛ از اين رو مرکزيت را هدف قرار داده و در مقايسه حرکت نجات بخش حضرت امام که از اسلام و قرآن و روش اهل بيت عصمت نشأت مي‏گرفت با عکس العملي که از استکبار جهاني و دست نشاندگان آن صادر شد اين اشعار را خواندم :


مه فشاند نور و سگ عو عو کند
هر کسي بر طينت خود مي‏تند
چون تو خفاشان بسي بينند خواب
کاين جهان ماند يتيم از آفتاب
کي شود دريا زپوز سگ نجس
کي شود خورشيد از پف منطمس
در شب مهتاب مه را بر سماک
از سگان و عوعو ايشان چه باک
کارک خود مي‏گذارد هر کسي
آب نگدارد صفا بهر خسي
اي بريده آن لب و حلق و دهان
که کند تف سوي ماه آسمان
خس ، خسانه مي‏رود بر روي آب
آب صافي مي‏رود بي‏اضطراب
مصطفي مه مي‏شکافد نيمه شب
ژاژ ميخايد ز کينه بو لهب
آن مسيحا مرده زنده مي‏کند
آن جهود از خشم سبلت مي‏کند


مردم از اين صحبت جامع و منطقي و کوبنده شارژ شدند و با شعارهاي تند از منزل حرکت کردند . من خود نيز ، لازم دانستم که با مردم حرت کنم . آمديم بيرون ، از کوچه که گذشتيم وارد خيابان شديم . ابتداي جمعيت به چهاراه مقابل کلانتري رسيده بود . در اينجامزدوران رژيم ، مردم را به گلوله بستند و باسلاح گرم به مردمي که هيچگونه وسيله دفاعي نداشتند حمله کردند . عده‏اي از مردم شهيد شدند ؛ عده‏اي مجروح و زخمي و عده‏اي هم توانستند جان سالم بدر برند . همين جريان ، موجب حرکت وقيام مردم در ديگر شهرهاي مختلف ايران شد . به مناسبت بزرگداشت شهداي اين روز ، قيام فراگير ملت ايران از تبريز آغاز و رفته رفته تمام ايران را فرار گرفت .

 

به همين مناسب کوچه ما کوچه قيام نام گذاري شد . و وقتي حضرت امام (رحمه الله) به قم مشرف شدند به منزل ما نيز تشريف آوردند ، و به محضر ايشان عرض شد که انقلاب اسلامي از اين خانه آغاز شده است .

 

بعد از جريان اين سخنراني در روز 19 دي ، در انتظار اين بودم که ساواک دنبالم بيايد و دستگيرم کند ؛ به اين جهت در تهران کاري داشتم رفتم که آن را انجام دهم . وقتي به تهران رفته بودم . شبانه به منزل ما ريخته و همه جا را گشته بودند . وقتي از تهران برگشتم و جريان را به من گفتند . خودم را بيشتر آماده کردم و بعد از خداحافظي و آماده شدن ، به ساواک تلفن زدم و گفتم : اگر با من کاري داريد از تهران برگشته‏ام . حدود نيم ساعت بعد آمدند و مرا به شهرباني قم بردند ، و از آنجا مرا به خلخال تبعيد کردند .

 

تبعيدي من در خلخال چندين ماه به طول انجاميد . در اين مدت نسبت به من سخت‏گيري فراوان ميشد . هر روز لازم بود به شهرباني رفته و دفتري را امضا کنم . منزل ما را شديدا کنترل مي‏کردند ؛ حتي رفت و آمدهاي عادي را زير نظر داشتند  .

 

تهيه ارزاق عمومي را براي ما مشکل کرده بودند و به کسبه سفارش مي‏کردند که از فروش اجناس مورد لزوم به ما خودداري کنند .

 

يک روز صبح که براي امضا دفتر رفته بودم ؛ به من گفته شد که ديگر به منزل برنگردم ؛ چون مي‏خواستند مرا به سقز ببرند . هر چه اصرار کردم که بروم و حداقل خبر بدهم پذيرفته نشد . مرا به همراه چند مأمور به سقز منتقل کردند .

 

در سقز چند نفر ديگر از آقايان نيز تبعيد بودند  .

 

دوران تبعيد را با مشکلات فراوان سپري مي‏کرديم . دولت شريف امامي که روي کار آمد براي کسب و جاهت - به اصطلاح - زنداني‏هاي سياسي را آزاد مي‏کرد و تبعيديها را برمي‏گرداند . در اين زمان نيز من از تبعيد گاه آزاد شدم  .

 

از آخرين تبعيدگاه خود يعني سقز کردستان که آزاد شدم امام خميني »رضوان اللَّه عليه« در پاريس »نوفل لوشاتو« بودند، پس از چند روز در قم به پاريس رفته ، در نوفل لوشاتو به محضر مقدس امام »رضوان اللَّه عليه« شرفياب و چند روز در جلساتي که در محضر آن پرچمدار نهضت اسلامي و استاد بزرگ تشکيل مي‏شد شرکت مي‏نمودم و چند دفعه با معظم له ملاقات خصوصي داشتم  .

 

و در هنگام حرکت براي ايران به بنده ورقه‏اي که با خط مبارک خود نوشته و مطالبي که درباره حکومت اسلامي بعد از سقوط رژيم ستم شاهي در آن مرقوم داشته بودند دادند که بنده آنرا با آقايان دکتر بهشتي و استاد مطهري مورد مذاکره قرار بدهم و نتيجه را به نوفل لوشاتو گزارش بدهم که انجام دادم .

 

تلاش براي اعلام مرجعيت حضرت امام خميني (رحمه الله)
از جمله جريانهايي که در آن دوران پيش آمد ، جريان در گذشت آية اللَّه العظمي حکيم (ره) بود . ما به لحاظ خصوصيات علمي و ديگر خصائص روشن و بارزي که در حضرت امام ، سراغ داشتيم ، تصميم گرفتيم کاري کنيم که چهره ايشان ، خارج از حوزه‏هاي علميه نيز براي مردم بهتر و کاملتر شناخته شود . از اين جهت تصميم گرفتيم اعلاميه‏اي بدهيم که : بعد از مرحوم آقاي حکيم ، مردم به حضرت امام مراجعه کنند .

 

دوازده نفر از مدرسين حوزه علميه قم ، که اينجانب نيز جزء ايشان بودم اين اعلاميه را در تأييد مرجعيت حضرت امام بعد از مرحوم آقاي حکيم امضاء کرده و پخش کرديم . علماي شهرستانها از اين اعلاميه استقبال خوبي کردند و در بعضي از مراکز ، آقايان اعلاميه را روي منبر براي مردم خوانده بودند که تأثيري گذاشته بود .

 

بعد از صدور اين اعلاميه ، منتظر بودم که دنبالم بيايند ؛ چرا که مي‏دانستم صدور چنين اعلاميه‏اي بي‏عاقبت نيست . همين طور هم شد ، يک روز ظهر مأمورين ساواک به منزل ما ريختند ، و ما در اين جريانات نيز به وظيفه خود عمل کرديم  .

 


مسافرت هاي علمي ـ فرهنگي

آيت ا… العظمي نوري همداني با الهام از توصيه قرآني مبني بر « سيروافي الارض » سفرهاي زيادي به اقصا نقاط جهان داشته و در اين سفرها ضمن انجام مباحثات علمي با برخورد با افکار و فرهنگهاي گوناگون بر تجارب خويش مي افزودند .

 

ايشان در مورد مسافرت هاي خارج از ايران خود چنين مي فرمايند :
من در سال 58 و 59 که نماينده حضرت امام در اروپا بودم و به آن ديار رفت و آمد داشتم در ظرف اين دو سال در موقع تحصيل در قم اشتغال به تدريس داشتم ولي در موقع تعطيلي حوزه به کشورهاي اروپا از قبيل : انگلستان ، فرانسه ، آلمان ، اطريش ، ايتاليا ، سوئد ، بلژيک ، هلند ، دانمارک ، سوئيس ، نروژ ، فنلاند ، اسپانيا ، يونان ، و ترکيه مسافرت مي‏کردم ، و در طي ملاقات ها و مصاحبه و تشکيل مجالس حقايق اسلام و عظمت انقلاب اسلامي را بيان مي‏کردم ، و به سؤالات علمي و مذهبي با توفيق خداوند پاسخ مي دادم ، و سفرهائي به پاکستان و يک سفر هم به تايلند ، پاکستان ، بنگلادش و هندوستان رفته‏ ام و در اين سفرها علاوه بر معاشرت با فرقه هاي گوناگون و بيان معارف و مباني اسلام ، توجه بيشتر به بيان مزاياي انقلاب اسلامي ايران و نشان دادن چهره استکبار جهاني بود
 






فرهنگی فرهنگی

جدیدترین ها جدیدترین ها