نمایش
چند دقیقه با «قصه دلبری» اثر ارزشمند نویسنده یزدی
به گزارش عصر فرهنگ؛ کتاب «قصه دلبری» شهید مدافع حرم، محمدحسین محمدخانی را از نگاه همسرش، روایت کرده است. این کتاب را محمدعلی جعفری نوشته. او پیش از این هم کتاب «عمارحلب» را با موضوع این شهید، نوشته بود که مورد استقبال واقع شد.
طرح جلد زیبای این کتاب هم متعلق به خانم آرزو آقاباباییان، از هنرمندان و طراحان مطرح شهر اصفهان است.
کتاب «قصه دلبری» را انتشارات روایت فتح در 2200 نسخه با قیمت 15500 تومان منتشر کرده است.
محمدعلی جعفری در ارتباط با این کتاب می گوید: این کتاب مخاطب را غافلگیر خواهد کرد؛ چه آنهایی که شهید محمدخانی را میشناختهاند؛ چه آنها که او را نمی شناختند!
وی معتقد است: این کتاب روایت عاشقانه 5 سال زندگی مشترک با شهید محمدخانی است.جالب است بدانید که خود شهید محمدخانی پیش از شهادتش به همسرش گفته بوده «وقتی شهید شدم خاطراتم را در قالب «نیمه پنهان ماه» انتشارات روایت فتح چاپ کن» و به همین خاطر روی بعضی خاطرات تاکید داشته که همسرش تعریف کند و بعضی را نه.
در انتهای کتاب نیز تصاویری از دست نوشته های شهید به همراه عکس هایش از او در شهرها و موقعیت های مختلف به چاپ رسیده است. این کتاب در مدت کوتاه انتشارش، با استقبال مخاطبان روبرو شده و انتظار می رود به زودی به چاپ دوم برسد.
گفتنی است نویسنده این کتاب به تازگی نوشتن کتابی درباره شهید محسن حججی را آغاز کرده است.
شهید محمدحسین محمدخانی در 9 تیرماه 1364 به دنیا آمد و 8 تیر 1389 ازدواج کرد و 16 آبان 1394 در حلب به شهادت رسید.
در بخشی از این کتاب آمده:
شب تا صبح خوابم نبرد. دور حیاط راه می رفتم. تمام صحنه ها مثل فیلم در ذهنم رد می شد. همهٔ آن منت کشی هایش، از آقای قرائتی شنیده بودم: «۵۰ درصد ازدواج تحقیقه و ۵۰درصدش توسل، نمیشه به تحقیق امید داشت، ولی می توان به توسل دل بست.» بین خوف و رجا گیر افتاده بودم. با اینکه به دلم نشسته بود، باز دلهره داشتم. متوسل شدم. زنگ زدم به حرم امام رضا (ع). همان که خِیرم کرده بود برایش. چشمانم را بستم. با نوای صلوات خاصه، خودم را پای ضریح می دیدم. در بین همهمهٔ زائران، حرف مراد خیلی بستم به ضریح: «ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا / حلوا به کسی ده که محبت نچشیده.» همه را سپردم به امام علیه السلام.
هندزفری را گذاشتم داخل گوشم. راه می رفتم و روضه گوشی می دادم. رفتم به اتاقم با هدیه هایش ور رفتم: کفن شهید گمنام، پلاک شهید. صدای اذان مسجد بلند شد. مادرم سرکشید داخل اتاق و گفت: «نخوابیدی؟ برو یه سوره قرآن بخون!» ساعت شش شش ونیم صبح خاله ام آمد. با مادرم وسایل سفرهٔ عقد را جمع می کردند. نشسته بودم و بر و بر نگاهشان می کردم. به خودم می گفتم: «یعنی همهٔ اینا داره جدی می شه؟»
خاله ام غرولندی کرد که: «کمک نمی کنی حداقل پاشو لباست رو بپوش!»
همه عجله داشتند که باید زودتر عقد خوانده شود تا به شلوغی امامزاده نخوریم. وقتی با کت وشلوار دیدمش، پقی زدم زیر خنده، هیچ کس باور نمی کرد این آدم، تن به کت وشلوار بدهد. از بس ذوق مرگ بود، خنده ام گرفت.
به شوخی بهش گفتم: «شما کت و شلوار پوشیدی یا کت و شلوار شما رو پوشیده؟»
در همهٔ عمرش فقط دوبار با کت وشلوار دیدمش: یک بار برای مراسم عقد، یک بار هم برای عروسی. مسئول اعتکاف دانش آموزی یزد بود. از وسط برنامه ها می رفت و می آمد. قرار شد بعد از ایام البیض برویم کنار معراج شهدای گمنام دانشگاه عقد کنیم. رفته بود پیش حاج آقای آیت اللهی که بیایند برای خواندن خطبهٔ عقد. ایشان گفته بودند: «بهتره برید امامزاده!» برنامه عوض شد و رفتیم امامزاده جعفر (ع) یزد.
پدرم می خواست بعد از عقد داخل امامزاده، جشنی هم در سالن بگیریم. با چرب زبانی های دخترانه راضی اش کردم. بعد از عقد با شیطنت از او پرسیدم: «چطور شد؟ دیگه گیر نمیدی؟» گفت: «تنها اتاق عقدی بود که آینه کاری داشت!» در و همسایه و دوست و آشنا با تعجب می پرسیدند: «حالا چرا امامزاده؟» نداشتیم بین فک و فامیل کسی این قدر ساده دخترش را بفرستد خانه بخت.
در جای دیگری از کتاب، می خوانیم:
هیچ وقت به قولش وفا نکرد. نمی دانم دست خودش بود یا نه. می گفت: « ۵۴ روزه برمی گردم!» اما سر ۵۷ روز یا ۶۳ روز برمی گشت. بار آخر بهش گفتم: «تا رکورد صد روز رو نشکنی، ظاهراً قرار نیست برگردی!» گفت: «نه، مطمئن باش زیر صد نگهش می دارم!» این یکی را زیر قولش نزد.
روز نود و نهم برگشت، ولی چه برگشتنی! همیشه عجله داشت برای رفتن. امانمی دانم چرا دفعهٔ آخر، این قدر با طمأنینه رفتار می کرد.
رفتیم پلیس ۱۰+ تا پاسپورت امیرحسین را بگیریم، بعد هم کافی شاپ. می گفتم: «تو چرا این قدر بی خیالی؟ مگه بعدازظهر پرواز نداری؟» بیرون که آمدیم، رفت برایم کیک بزرگی خرید. گفتم: «برای چی؟» گفت: «تولدته!» تولدم نبود. رفتیم خانهٔ مادرم دور هم خوردیم. از زیر آینه قرآن ردش کردم. خداحافظی کرد، رفت کلید آسانسور را زد، برگشت و خیلی قربان صدقه ام رفت: هم من، هم امیرحسین. چشمش به من بود که رفت داخل آسانسور، برایش پیامک فرستادم: «لطفی که کرده ای تو به من، مادرم نکرد؛ ای مهربان تر از پدر و مادرم، حسین...»
۴۵ روزش پر شد، نیامد. بعد از شصت هفتاد روز زنگ زد که «با پدرم بیا توی منطقه که زودتر بیام!» قرار بود حداکثر تا یک هفته همهٔ کارهایش را راست و ریس کند و خودش را برساند، بعد هم با هم برگردیم ایران، با بچه، جمع و جور کردن، مسافرت خیلی سخت بود. از طرفی هم دیگر تحمل دوری اش را نداشتم، با خودم گفتم: «اگه برم، زودتر از منطقه دل می کنه»
از پیامهایش می فهمیدم خیلی سرش شلوغ شده، چون دیر به دیر به تلگرام وصل می شد، وقتی هم وصل می شد، بد موقع بود و عجله ای، زنگ هایش خیلی کمتر و تلگرافی شده بود. وقتی بهش اعتراض کردم که « این چه وضعیه برام درست کردی؟»
نوشت: «دارم یه نفری بار پنج نفر رو می کشم!» اهل قهر و دعوا هم نبودیم، یعنی از اول قرار گذاشت. در جلسهٔ خواستگاری به من گفت: «توی زندگی مون چیزی به اسم قهر نداریم، نهایتا نیم ساعت!» بحث های پیش پا افتاده را جدی نمی گرفتیم. قهرهایمان هم خنده دار بود. سر اینکه امشب برویم مجلس حاج محمود کریمی یا حاج منصور ارضی. خیلی که پافشاری می کرد، من قهر می کردم، می افتاد به لودگی و مسخره بازی، خیلی وقت ها کاری می کرد نتوانم جلوی خنده ام را بگیرم، می گفت: «آشتی، آشتی!» و سر و ته قضیه را به هم می آورد...
انتهای پیام/
Related Assets:
فرهنگی
- اجرای فاز نخست ساماندهی خیابان قیام تا پایان سال (Opens New Window)
- «به وقت شام» یک سر و گردن از سینمای ایران بالاتر است (Opens New Window)
- هنر مهمترین ابزار برای ایجاد تمدن اسلامی است (Opens New Window)
- ارسال بیش از دو هزار اثر هنری به جشنواره رویش استان یزد (Opens New Window)
- تشییع پیکر دو لاله گمنام و شهید مدافع امنیت در مروست (Opens New Window)
- آلودگی هوا موجب افسردگی می شود (Opens New Window)
- برخی دیروز آوینی و امروز ادامه دهندگان راهش را مورد تهاجم قرار داده اند (Opens New Window)
- استقبال پر شور میبدی ها از شهید گمنام (Opens New Window)
- مسئولین به جای حاشیه سازی به مسائل مرتبط با مردم بپردازند (Opens New Window)
- شهادت حافظ امنیت در درگیری با اشرار (Opens New Window)
- برگزاری کنگره ملی شهید شاخص دانشآموزی کشور در یزد (Opens New Window)
- رایزنی شورای شهر یزد با دانمارکیها برای حل معضل آب (Opens New Window)
- دشمن به دنبال تخریب فرهنگ دینی جامعه است (Opens New Window)
- شورای شهر تفت بهانه جویی کرد، تدفین شهدای گمنام منتفی شد (Opens New Window)
- حضور مردم در یوم الله 22 بهمن تمام نقشه های دشمن را نقش بر آب می کند (Opens New Window)
- چرا انقلاب در یزد زودتر به پیروزی رسید؟ (Opens New Window)
- خاطرات نوجوان یازده ساله یزدی از مبازره علیه رژیم پهلوی (Opens New Window)
- برنامه های فرهنگی و اجتماعی در راس فعالیت های شورای شهر یزد (Opens New Window)
- چرا امیرخانی نویسندهای ممتاز است؟ (Opens New Window)
- روایتی از رویارویی زنان مبارز یزدی با تانکهای رژیم پهلوی (Opens New Window)
جدیدترین ها
- خطر بزرگ واکسن اروپایی آمریکایی با پیوند زنجیره ژنتیکی ویروس کرونا با انسان (Opens New Window)
- تغییر ملاک تشخیص مبتلایان به کرونا (Opens New Window)
- اجرای فاز نخست ساماندهی خیابان قیام تا پایان سال (Opens New Window)
- برگزاری مراسم فاطمیه در دانشگاه آزاد یزد (Opens New Window)
- همدلی، سرلوحه فعالیتها در هلال احمر خواهد بود (Opens New Window)
- راه اندازی «وای فای» در مکانهای عمومی یزد آغاز شد (Opens New Window)
- «به وقت شام» یک سر و گردن از سینمای ایران بالاتر است (Opens New Window)
- خشکسالی استان یزد را فرا گرفته ولی دولت، ستاد بحران تشکیل نداده است (Opens New Window)
- برخورد یک فروند هواپیما با کوه دنا/ همه مسافران جان باختند+اسامی مسافران (Opens New Window)
- پیشگیری از آسیبهای اجتماعی با اقدامات فراقوهای محقق می شود (Opens New Window)
- محسن حرازی زاده سرپرست جمعیت هلال احمر استان یزد شد (Opens New Window)
- هنر مهمترین ابزار برای ایجاد تمدن اسلامی است (Opens New Window)
- ارسال بیش از دو هزار اثر هنری به جشنواره رویش استان یزد (Opens New Window)
- عملکرد عباس آخوندی کاملاً «هیچ» +سند (Opens New Window)
- تشییع پیکر دو لاله گمنام و شهید مدافع امنیت در مروست (Opens New Window)
- آلودگی هوا موجب افسردگی می شود (Opens New Window)
- مشارکت شهروندان یزدی در جمعآوری 60 درصد از تابلوهای غیرمجاز (Opens New Window)
- ماجرای کشف «بمب تایمری» داخل هواپیمای مسافربری در سال ۸۸ (Opens New Window)
- برخی دیروز آوینی و امروز ادامه دهندگان راهش را مورد تهاجم قرار داده اند (Opens New Window)
- واردات بیش از یک هزار تن بیسکویت و ویفر +جدول (Opens New Window)