با این وجود در ایران یک جریان عجیب و غریب وجود دارد که به طور کلی منکر حقایق آشکار درباره آمریکاست و در این میان افرادی پیدا میشوند که آنچنان دفاعی از آمریکا میکنند که در خود آمریکا چنین دفاعی از سیاستها و وضعیت حکومت این کشور نمیشود! شاید گزافه نباشد اگر بگوییم در حال حاضر در هیچ کشوری افراد بهاندازه ایران به خود جرأت نمیدهند از آمریکا دفاع و تبلیغ کنند، حتی در خود آمریکا! این افراد مخلوط هستند؛ بعضی باسابقه راست مثل سلطنتطلبها و بعضی با سابقه چپ مذهبی مثل برخی از اعضای حزب منحله مشارکت و شماری از عناصر سازمان سابق مجاهدین انقلاب اسلامی از آمریکا و سیاستهای ضدایرانی آن حمایت میکنند.
در ایران یک «خط» وجود دارد که با بهرهگیری از ظرفیتهای مختلف و حتی با دستکاری در اظهارات برخی رهبران مذهبی درصدد قلب حقایق هستند. برخی حقایق مسلم تاریخی به کلی انکار میشوند و برخی حقایق مسلم تاریخی جابهجا میشوند. یک زمانی اینگونه پدیدهها فردی بود، صدایی ناکوک از یک جایی - مثلاً در ستون روزنامهای- برمیخاست و بعد فرو مینشست و مدت زمانی میگذشت تا باز صدای مشابهی از جایی دیگر برمیخاست و تمام میشد. امروز این مسئله یعنی صدای ناکوک دفاع از آمریکا به صورت جبههای مطرح میشود و به نظر میآید برنامه بسیار مفصل و چندوجهی برای موجهسازی قدرت و اقدامات آمریکا در ایران وجود دارد. در این خصوص گفتنیهایی است:
۱- پنجشنبه شب گذشته به مناسبت سالگرد ۱۳ آبان ترکیب عجیبی از سازمان بدنام منافقین، عناصر بدنام سلطنتطلب، عناصر جبهه ملی و نهضت آزادی، عناصر حزب اتحاد ملت یا همان مشارکت سابق، بعضی از عوامل حزب کارگزاران سازندگی و چهرههایی مثل دکتر صادق زیباکلام در «کلابهاوس» تلاش وسیعی کردند که در مسایل فیمابین ایران و آمریکا، آمریکا را طرف مظلوم و ایران را طرف طاغی و یاغی معرفی نمایند! یکی از این افراد مدعی شد من یک فهرست از اقدامات ضدآمریکایی ایران دارم و میتوانم بگویم آمریکا در طول دوران حیات سیاسیاش هیچ ظلمی به ایران نکرده است! بقیه همین جهت را پی گرفتند و این دستمایه یک بحث پنج ساعته بین این جریان بود.
یکی از این افراد منکر نقش آمریکا در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ -که در اسناد آمریکا از آن به آژاکس (Ajax) یاد شده است- گردید و این در حالی است که بعضی مقامات آمریکا از جمله «مادلین آلبرایت» وزیر خارجه اسبق آن با صراحت به نقش آمریکا اعتراف کرد و اساساً شهرت اقدام آمریکا در سرنگونی دولت ملی ایران هم بسیار فراتر از آن است که به گوش کسی در حد استاد دانشگاه نرسیده و یا موضوع به گونهای باشد که تردید درباره آن جایی داشته باشد.
آنچه این آقایان «اشغال» سفارت آمریکا میخوانند، به هیچ وجه نقطه آغاز مسایل فیمابین ایران و آمریکا در دوره جمهوری اسلامی نیست. در خود سفارت آمریکا اسناد اقدامات براندازانه واشنگتن با اسم، عناوین، تاریخ و جزئیات فراوان دیگر ثبت و توسط «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» منتشر شده است. همین سفارت میگوید آمریکا در حد فاصل بهمن ۵۷ تا آبان ۵۸ در خرابکاریهای گنبد، کردستان، آذربایجان، بلوچستان و خوزستان نقش داشته و بلکه کانون اصلی و نقطه فرماندهی و مدیریت این اقدامات بوده است.
به دفعات در اسناد همین سفارت، هدفگذاری آمریکا، ممانعت از تثبیت نظام اسلامی ایران عنوان شده است. با این وجود چرا در چهل و دومین سالگرد تصرف لانه فتنه آمریکایی، عدهای اصل ماجرا را تکذیب و داستانسرایی معرفی مینمایند؟ واقعیت این است که این آقایان از آمریکا دفاع نمیکنند از «فکر آمریکایی» دفاع میکنند. آمریکا و اقدامات آمریکایی که قابل دفاع نیست؛ چرا که در کارنامه واقعی آمریکا جز توسل به کودتا، جنگ، آشوب، سرکوب، تجاوز -و به تعبیر قرآن انهدام حرث و نسل- وجود ندارد و این جنایات چیزی نیست که فقط مربوط به یک دوره تاریخی باشد. بلکه هماینک و هر روزه وجود دارند. این آقایان از «فکر آمریکایی» دفاع میکنند. فکر آمریکایی چیست؟ فکر آمریکایی همان تبلیغات ۸۰ سالهای است که این غول - و به تعبیر حضرت امام این «شیطان بزرگ»- را «فرشته نجات» معرفی کرده و آن را ختم همه خوبیها جا زده است.
افرادی که در طول این دوران آمریکا را بهشت برین معرفی کردهاند امروز که همه ملتها آن را «جهنم سوزان» دانسته و از آن ابراز انزجار میکنند، چگونه میتوانند از باورهای آهنین خویش فاصله بگیرند؟ و ما به افرادی که تا این حد در آمریکاپرستی افراط میکنند که ملت و کشور خود را ظالم و دولت جنایتکار اجنبی را مظلوم معرفی میکنند چه میتوانیم بگوییم؟
۲- عجیبتر اظهارات بعضی از دیپلماتهای سابق کشور است که در زمانه فشار آمریکا بر ایران برای پذیرفتن دور جدیدی از تعهدات یکطرفه و تحمیلات به صحنه میآیند و مواضع آمریکا را موجه و عدم تمکین ایران را «زیادهخواهی» معرفی مینمایند! امروز اگر آمریکا در تهران سفیر داشت حتماً بهاندازه این افراد نمیتوانست از اقدامات ظالمانه آمریکا دفاع کند و واعجبا که اینها زمانی سکاندار دستگاه دیپلماسی کشور بودهاند.
بعضی از این افراد در مقالات خود مینویسند: بایدن نمیتواند ضمانت بدهد که آمریکا به تعهداتش عمل خواهد کرد و در همان حال به وزارت خارجه ایران فشار میآورند که در توافق با ۱+۴ یا توافق با آمریکا وقتگذرانی نکند! آیا اگر آمریکا بخواهد این ادبیات سیاسی را در ایران باب کند، از طریق سفیر و سفارتخانه خود میتواند؟ در واقع آنچه از رهگذر این مسایل روشن میشود این است که گویا آمریکا در ایران عدهای را تربیت کرده است؛ یکی در مقام استاد دانشگاه، یکی در مقام دیپلمات، یکی در مقام سردمدار حزب، یکی در موقعیت رسانه و افکار عمومی، یکی در مقام سیاستمدار! و لذا آنچه در این فضا حکم میکند، منافع و مطامع آمریکاست. در این معادله آمریکا ابرقدرت است و هرچه میکند حق اوست و ایران کشوری است که اگر از «فرمان» تخطی کند، به نظام جهانی ستم کرده است. بهزعم آنان، آمریکا حق دارد برای نابودی ایران و انقلاب مردمی آن از همه ظرفیتهای نظامی، امنیتی و سیاسی استفاده کند و ایران حق ندارد لانهای که در آن این اقدامات براندازانه طراحی و مدیریت میشود را از چنگ آمریکا درآورد؟
۳- با توجه به آنچه گذشت یک سؤال اساسی این است که آمریکا تا چه حد توانسته در سیستم فرهنگی، آموزشی و سیاسی ایران نفوذ کند و افراد را به خدمت بگیرد؟ مشخص کردن حد این موضوع خیلی دشوار است اما میتوانیم بگوییم دشمن خیلی جلو آمده است و این از ظواهر امر و توجیهات هر روزهای که برای حمایت از سیاستهای آمریکا میشود، پیدا است و برای این مسئله باید فکری کرد. البته در تمامی موارد چاره کار فقط در اخراج افراد نیست؛ چرا که این از یک سو هزینههای سنگینی دارد و از سوی دیگر اخراج سبب خشکیدن ریشهها نمیشود. تجربه هم به ما میگوید کار با برداشتن افرادی و گذاشتن افرادی دیگر به جای آنها همواره به سامان نمیرسد. ما در این عرصه باید فکری برای «تولید» کنیم این تولید در عرصههای آموزشی، فرهنگی و رسانهای چاره چنین ناهنجاریهای فکری میباشد.
رهبر معظم انقلاب اسلامی چندین سال پیش بحث لزوم راهاندازی «کرسیهایاندیشهورزی» را یادآور شدند. در این کرسیها باید افرادی که منطق قوی دارند به میدان بیایند و با بیانی مستدل و مستند فضای مجامع علمی و آموزشی و رسانهای و... کشور را روشن کنند. ما در عرصه فرهنگی باید به سمت تولید «کارآمد» و «انبوه» برویم و در واقع نشان دهیم که در عرصه فرهنگ قدرت پیشبرندگی داریم. نیروهای انقلاب در چندین نوبت این را تجربه کرده و پیش رفتهاند. یکبار قبل از پیروزی و در جریان انقلاب اسلامی، نیروهای مذهبی قدرت برتر فکری خود را نشان دادند. نتیجه آن به حاشیه رفتن انواعی از «ایسم»های انحرافی بود. یک بار هم در جریان مقابله با خشونت و تکفیر در منطقه نشان داد، منطق نیروهای انقلاب بهترین است. این منطق نه انفعال سکولارانه و نه افراط تکفیرانه بود؛ بلکه فعالیت مجاهدانه و حمایتگرانهای بود که ملتها را به خود جلب کرد و نتیجه آن شکلگیری جبهه مقاومت بود.