یزد آوا؛ فتنه پيچيده 1388، قرار بود ايران را فلج کند. آن گونه که بعدها صاحبنظران امنيتي در غرب فاش کردند لابراتوارهاي جاسوسي نظير سازمان سيا، ام آي سيکس و موساد 10 يا 20 سال براي تدارک فرمول جديد ضربه و حمله به جمهوري اسلامي وقت گذاشته بودند تا بتوانند از داخل به قلب حاکميت بزنند و آن را فلج کند. درهمآميزي منافقين قديم و جديد از طيفهاي مختلف کار دامنهداري بود که قريب 20 سال- به تصريح مايکل لدين مشاور اسبق امنيت ملي آمريکا- زمان برد و حتي به برخي ارتباطات آمريکاييها با دفتر نخستوزيري در اواسط دهه 60 برميگشت. اينکه کشور به مدت 8 ماه در تب و التهاب فرو رفت، از يک سو به پيچيدگي و دوز بالاي سم جديد بازميگشت و از ديگر سو نشانه سلامت پيکره ملت ايران بود که در مصاف سخت با اين تزريق، پادزهر آن را يافت. روز نهم دي- سه روز پس از ماجراي پرغصه عاشوراي آن سال- معلوم شد ملت ايران عفونت را پس زده و به شکلي غيرمترقبه، به جاي فلج شدن، واکسينه شده است. اين چنين وقتي ملت ما سرزنده و با نشاط از متن آن کارزار سخت برخاست، لاجرم آنها که هنوز در جبهه مقابل ايستاده بودند، تداعي تعفن و عفونت کردند.
اين فرمايش بلند از رسول اکرم(ص) است که فرمودند «خود را با توبه و استغفار معطر کنيد، مبادا بوي بد گناهان شما را مفتضح و رسوا کند». برخي دلالان و طراحان فتنه آن قدر در جبران جرمهاي خود کوتاهي کردند که دوست و دشمن درباره آنها شهادت مرگ و دفن دادند. در طول اين سالها فراوان از فتنهگران بازداشتي- نظير ياشار دارالشفايي- بودند که نوشتند و گفتند «اصلاحطلبان قبل از هر کار ديگري بايد زحمت بکشند و اول لاشه بو گرفته مرحوم جنبش سبز را دفن کنند». 15 دي ماه 89 يک سال پس از افول فتنه، در حالي که خاتمي ميخواست بي سر و صدا و بدون پس دادن حساب، خود را از جنبش سبز کنار بکشد، وبسايت جرس ارگان حلقه لندن (اتاق فکر جنبش سبز در خارج!) صراحتا نوشت «خاتمي سعي در باز کردن راه ديگري دارد که لاجرم پيشنياز آن، خواندن نماز ميت بر جسد جنبش سبز است». اين قبيل تعابير اما به شدت گمراهکننده است. گويا فتنه سبز يک چيز است و سران آن يک چيز ديگر، و آن که دچار عفونت و مرگ شده فتنه است. حقيقت آن است که عفونت پيش از آن که جنبش سبز را دربر گرفته باشد، عوامل آن را طي چند دهه اخير آلوده کرده و طعمه نيمه جان قرار داده بود. به تعبير شريف امير مومنان(ع) «هرکس زشت شمردن و انکار منکر با قلب و دست و زبان را ترک کند، مردهاي بين زندگان است». نفاق جديدي که رداي غلطانداز تجديدنظرخواهي و اصلاحطلبي را بر تن کرد، نه تنها سوداي ايستادن در مقابل منکرها را نداشت بلکه به تدريج پرچمدار و حاشيه امنيتساز جريان حمله به معروفهاي انقلاب و اسلام شد.
19 اسفند ماه سال گذشته احمد پورنجاتي از اعضاي فراکسيون مشارکت در مجلس ششم ضمن مصاحبه با روزنامه بهار در عباراتي قابل تامل گفت «آقاي عبدالله نوري زماني که دفاعياتش را براي روزنامه خرداد مينوشت به من گفت اين دفاعيات را بخوان. به آقاي نوري گفتم شما بايد الان تصميم بگيريد. اين چيزي که شما نوشتهايد به عنوان دفاعيات، مفهومش اين است که خداحافظ حاکميت و اگر يک مقدار بخواهيم بدبينانهتر برخورد کنيم خداحافظ انقلاب! نميشود آن طور تصميم بگيريم و قبلش در بازنگري قانون اساسي از ولايت مطلقه دفاع کنيم و بعدها گارد اصلاحطلبي ويژه بگيريم». اين نغمه شوم جدايي از انقلاب و اسلام نه در سال 88 که از اواسط دهه 70 از سوي طيفي از همين جماعت افراط و تفريطي- اما قدرتمحور- آغاز شده بود. وقتي جريانهاي ضد انقلاب و ضد اسلام ديدند در سالهاي پاياني دهه 70 هيچ اعتراضي از سوي اصلاحطلبان حاکم در قبال برخي حرمتشکنيها و عقدهگشاييها عليه مقدسات اسلام صورت نميگيرد، آنها نيز به ميدان آمدند و نطفه ائتلاف شومي بسته شد که ميزان انحطاط آن در 2 خيانت بزرگ 78 و 88 شبهاصلاحطلبان به نمايش درآمد. بيخود نبود يکي از اعضاي فراري همين حلقه نفاق جديد- مجيد محمدي- اواخر مهرماه 1388 در وبسايت فردا نوشت «اعضاي جنبش سبز اهل رياضت نيستند. ميخواهند با شورت کوتاه و تاپ بيرون بيايند. ميخواهند سينه بزنند و اگر هوس کردند، شرابي بنوشند. آنها در ملأ عام روزهخواري ميکنند و نصر من الله و فتح قريب سر ميدهند. در نماز جمعه با کفش و به صورتي مختلط پشت سر هاشمي نماز ميخوانند و جاي صلوات، سوت و کف ميزنند»!!
البته اين مهره فراري بيسر و پا (عضو حلقه کيان) مدتي بعد که فهميد با الواتيگري نميشود با ملت مومن ايران درافتاد، به صراحت در همان وبسايت نوشت «اسلامگرايي جديترين مانع و مخاطرهانگيزترين مشکلها در برابر جنبش سبز است. ريشههاي فرهنگي و اجتماعي اسلامگرايي که به تاسيس و تداوم جمهوري اسلامي منجر شدند، هنوز در جامعه ايران زندهاند. آنچه خطر جدي در برابر جنبش سبز است، نام جمهوري اسلامي نيست بلکه اسلامگرايي است. اسلامگرايي در ايران قوي است. در ضرورت جدي گرفتن اسلامگرايي و اهميت آن همين بس که بيش از سه دهه حکومت را سر پا نگاه داشته است. اين ايدئولوژي از نفس نيفتاده و بر زمين زدن و ضربه فني کردن آن کاري است بس دشوار». در چنين شرايطي موضع دوست و دشمن انقلاب روشن بود. آشوبگران در همان آشوبها بود که شعار دادند «انتخابات بهانه است- اصل نظام نشانه است» و پس از آن نيز با خط کشيدن روي نام مبارک اسلام در عبارت جمهوري اسلامي و حذف شعار «مرگ بر آمريکا و اسرائيل» معلوم کردند بغض چه چيزي را در دل دارند و ستاد لجستيک و اتاق فرماندهيشان کجاست. و بالاخره به جنگ امام حسين(ع) که رفتند و از سوي يکي از سران فتنه به عنوان «مردمان خداجو» لقب داده شدند، آشکار گرديد تبارشان به کدام اردوگاه برميگردد؛ حسين عليهالسلام يا يزيد عليهاللعنه؟
اگر اين همه فرومايگي و انحطاط نبود، قصاب جنايتکاري مانند پل ولفوويتز (معاون وزارت دفاع دولت بوش) که از متهمان اصلي قتل عام ميليونها شهروند عراقي و افغاني است، سوم تير 88 اعلام نميکرد «موسوي مرد بسيار شجاعي است و دارد مقاومت ميکند. لازم است آمريکا با او تماس بگيرد. بهتر است او بداند ميتواند يک خط ارتباطي مستقيم با ما داشته باشد... من اين نگراني را ميفهمم که ما نبايد به گونهاي عمل کنيم که مخالفان جمهوري اسلامي، انگ عوامل داخلي آمريکا را بخورند اما به نظر من آنها کاملا نشان دادهاند که خواهان حمايت غرب هستند». دو روز بعد- پنجم تير88- سايت وزارت خارجه اسرائيل لابد از چيزهايي خبر داشت که نوشت «آنها دنبال سرنگوني رژيم اسلامي هستند نه اعتراض به انتخابات يا ابطال آن. چه قدر دردناک و توهينآميز که خواسته آنها را در حد ابطال انتخابات تقليل ميدهند. پايان مسير اين قطار، عبور از جمهوري اسلامي است. اي کاش آقاي موسوي بتواند تا ايستگاه آخر که همانا سرنگوني است، همراه شود». و دقيقا به همين دليل است که کنت تيمرمن رئيس تندروي بنياد دفاع از دموکراسي در ايران ضمن مقالهاي در واشنگتنتايمز (4 خرداد 92) اعلام کرد «وزارت خارجه آمريکا در انتخابات سال 2009 ايران به بخش فارسي VOA دستور داده بود از ميرحسين موسوي حمايت کند».
آيا عجيب نبود که آشوبگران ميداني خواستار حذف شعار مرگ بر آمريکا در روزهاي 13 آبان و 16 آذر 88 شدند و به تعبير حضرت امام براي منسي کردن و به فراموشي بردن اين شعار، شعار مرگ بر روسيه سر دادند و يکي دو سال بعد، يکي از سران فتنه دست به انتحار زد و با جعل برخي دروغهاي شاخدار اعلام کرد نامهاي سري در اين باره به امام نوشته و امام هم موافق حذف شعار مرگ بر آمريکا بوده است؟! آيا فرزند همين چهره سياسي آن گونه که برخي روزنامهنگاران اصلاحطلب فراري اذعان کردهاند در خارج کشور دنبال داغ کردن آتش تحريمهاي فلج کننده عليه ملت ايران- پس از شکست فتنه سبز در قيام الهي نهم دي 88- براي انتقام از ملت ايران نبوده و سراغ محافل آمريکايي دستاندرکار تحريمها را نگرفته است؟
سران فتنه آن هنگام که به اختيار گفتند«ولايت فقيه جلوي ديکتاتوري و کودتا و انحراف در کشور را ميگيرد»، عليه فتنهانگيزيهاي بعدي خود حکم پيشاپيش صادر کردهاند. همچنان که وقتي به اختيار اعلام ميکردند آيتالله خامنهاي بر ما ولايت دارند و شرعا و قانونا بايد اطاعت کنيم زيرا غير از اين حجت نداريم. اما وقتي بيماري فتنه در جانشان افتاد، با بيعت خودخواسته همان معامله را کردند که جناب زبير و طلحه با امير مومنان(ع) کردند. و البته آن که با حق گلاويز شود، گردنش شکسته ميشود. (به گمانم زبير بسيار مردتر از برخي از سران فتنه بود که سرانجام راه ندامت در پيش گرفت و اينها بر توسن کور لجاجت تا نهايت سقوط پيش رفتند).
اين نوشته ناتمام ميماند اگر به نقش مخلصانه و حکيمانه ولي امر مسلمين در مهار هجوم سنگين جبهه استکبار اشاره نشود. يک سال پس از فتنه 88 (8 آذر 89) سايت ضد انقلابي روز آنلاين در مطلبي به قلم يکي از همکاران فراري نشريات اصلاحطلب (محمدرضا-ي) نوشت «چه مخالف و دشمن خوني رهبر جمهوري اسلامي و چه هوادار سينهچاک او و چه در اين ميانه نظري بينابيني داشته باشي، نميتواني منکر تواناييها و تيزهوشي آيتالله خامنهاي شوي، حضور حداقل 40 ساله در سطوح بالاي سياست ايران، او را به رهبري سياسي با اشرافي قابل قبول در حوزههاي مختلف داخلي و خارجي تبديل کرده است. همين تجربه گرانبها باعث شده تا او بتواند جايگزين چهره کاريزماتيک و به ظاهر بيجانشيني چون روحالله خميني در مقام رهبري جمهوري اسلامي شود و نظام سياسي به جاي مانده از او را بيش از دو دهه حفظ کند».
اين البته ثمره رفتار از سر «صبر و احتساب» مردان الهي است. «ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن وُدّا». يک سال پس از فروکش کردن شعله فتنه، فريد زکريا تحليلگر ارشد تايم و سيانان نوشت «بپسنديم يا نه، آيتالله خامنهاي محبوبترين چهره در ميان مردم ايران است».
منبع: کیهان
محمد ايماني