شناسه : 6309020
خاطرات یک رزمنده و جانباز؛

عبور از منطقه غیر ممکن با خواندن ایه "وجعلنا"/ اطاعت از فرماندهی واجب است


اولین بار17 ساله بودم که در سال 1362 قبل از عملیات خیبر حدود 45 روز به جبهه حق علیه باطل جهت کار پشتیبانی اعزام شدم که در آن زمان اوایل ساخت وساز تیپ الغدیر و بعداز عملیات والفجر 4بود.

حاج رمضان دهقان رزمنده و جانباز هشت سال دفاع مقدس در گفتگو با خبرنگار یزد آوا با بیان اینکه در سال ۱۳۵۹ عضو پایگاه شهید بهشتی مسجد حظیره بودم که با تاسیس پایگاه قمر بنی هاشم (ع)به عضو آن پایگاه در آمدم اظهار داشت: اولین آموزش خود را در خیابان مهدی که الان کانون بسیج جوانان است دیدم و از طریق  حوزه یک کوثر واقع در خیابان چمران اعزام شدم.

حاج رمضان دهقان اذعان داشت: اولین بار ۱۷ ساله بودم که در سال ۱۳۶۲ قبل از عملیات خیبر حدود ۴۵ روز به جبهه حق علیه باطل جهت کار پشتیبانی اعزام شدم که در آن زمان اوایل ساخت وساز تیپ الغدیر و بعداز عملیات والفجر ۴بود.

این رزمنده و جانباز هشت سال دفاع مقدس گفت: بعد از ۴۵ روز به شهر یزد آمدم و بعد از یک ماه وارد گردان رزمی شدم و خاطره ای که در آنجا دارم دعای ماه رجب را یاد گرفتم و در ادامه آموزش خود به پادگان شهید بهشتی کرمان جهت دوره آموزش سخت و فشرده جنگ رفتم.

حاج رمضان دهقان رزمنده و جانباز هشت سال دفاع به نحوه ورود به سپاه اشاره داشت و افزود: در سال ۱۳۶۵ با پا فشاری شهید سید محمد ابراهیمی از فرماندهان تیپ، قبل از عملیات کربلای ۵ به عنوان بسیج ویژه عضو سپاه پاسداران شدم.

حاج رمضان دهقان با بیان اینکه اولین مسئولیت  من  آرپی جی زن در پاتک کوشک ومعاون دسته گروهان مستقلی بود که به فرماندهی سردار هدایت می شد اضافه کرد:  اولین عملیاتی  که من در آن شرکت کردم عملیات زید وبدر بود که در شرق دجله وجاده خندق عمل کردیم و جمعی از گردان امام حسین(ع) بودم و فرمانده گردان ما حاج مهدی بیدآبادی بود ومعاون ایشان شهید تقی زاده بود.

14

رزمنده و جانباز هشت سال دفاع مقدس اظهار داشت: در پایان جنگ عضو گردان قوی خط شکن حضرت امیر از تیپ الغدیر یزد بودم که این گردان امیر سه تا گروهان حضرت  امام حسن(ع)،حضرت امام حسین(ع)وحضرت ابوالفضل (ع) داشت که من فرمانده گروهان حضرت ابوالفضل(ع) بودم.

حاج رمضان دهقان در ادامه گفت: گردان مابعداز اینکه در عملیات بیت المقدس ۲و۴ در کردستان بود به اهواز آمدیم ودر شلمچه گردان ما در درگیری وارد عمل شد ودر آن عملیات فرمانده ما سردار سلطانی بود که ایشان برای آموزش دافوس اعزام شد که جانشین ایشان حاج مهدی ساعتیان که روحانی بود فرمانده شد ومعاون ایشان سرهنگ محمدی شد که یادم است درحالیکه منطقه را به ما نشان می داد عراقی ها تیری را  به دست او زدند.

وی در ادامه بیان کرد: در این عملیات بعداز اینکه ساعتیان شهید شد مسئولیت فرمانده گردان به دوش من وسردار فرهنگ دوست افتاد که ما نیروها ظرف ۱۵ ،۱۶ روز در شلمچه آموزش دادیم تا مواضع  آنهایی که در کربلای ۵ ، منطقه را گرفتند و دشمن دوباره توانسته بود پس بگیرد به شکر خدا از آن ها گرفتیم .

رزمنده و جانباز هشت سال دفاع مقدس به عملیات بیت المقدس ۷ که مجروح شده بود اشاره داشت و گفت: در بیمارستان سیدالشهدا(ع)تحت مداوا قرار گرفتم که یادم است قطعنامه پذیرفته شد که بعد ۲۰روز از پذیرش قطعنامه دوباره درگیری شد که حضرت امام (ره) دستوردادند ودوباره اعزام شدیم وعراقیها را که تا نزدیکی پادگان امیراهوازرسیده بودند با اعزام ما آن منطقه تخلیه ومجبور به عقب نشینی شدند.

حاج رمضان به بیان خاطراتی در جبهه پرداخت و گفت: شهیدساعتیان یک روحانی باسواد وباحالی بود که به زبان عربی کامل مسلط بود.

رزمنده و جانباز هشت سال دفاع مقدس اظهار داشت:در عملیات بیت المقدس ۲ شهید ساعتیان معاون گردان ومن فرمانده گروهان که فوق العاده سختی کشیدیم با جنگ طبیعت ،سرما ودشمن که معلوم نمی شد درآن منطقه در روبرو ما نیروی خودی   یانیروی دشمن است که من نزدیک بود فرمانده گردانمان را شهید کنم که در خاطرات خود هم نوشته است.

وی در ادامه گفت: در این حادثه باید از جایی عبور می کردیم که در سنگری۱۵،۱۰ عراقی خوابیده بودند که از نظر منطقی که گردان از اینجا رد شود غیر ممکن بود در این هنگام شهید ساعتیان گفت: تنها چیزی که می تواند کمکتان کند خواندن آیه"وجعلنا" است.

حاج رمضان در ادامه افزود:سردار سلطانی جلوتر گردان ودر نزدیکی سنگر عراقی ها ایستاده بودم تا عراقیها بیدار نشوند تا گردان از این منطقه رد بشود در این هنگام سلطانی به سمت گردان بر گشت که من فکر کردم عراقی به سمت ما می آید که گفتم باید خفش کنم از پشت او آمدم خنجر خود را تا ۲۰ سانتی متری سینه او بردم که اسم من را صدا زد که خدا با او یار بود وگرنه یک ثانیه دیگر اورا کشته بودم.

رزمنده و جانباز هشت سال دفاع مقدس اذعان داشت:در آن شب من ۴ اسیر به همراه آقای ترابی گرفتم که دستور دادم آنها رابکشید که ناگهان یک نفر دست به شانه من گذاشت وگفت نه آنها را نکش روکه برگرداندم دیدم شهید ساعتیان است دو سه بار گفتم آن ها را بکشید اصرار کرد:نه گفتم چرا؟

این رزمنده ۸ سال دفاع مقدس در جواب اینکه چرا آنها رانکشیم شهید ساعتیان گفت::امامی گوید اطاعت از فرماندهی واجب است تا نام امام (ره)برده شد ما تسلیم شدیم.

حاج رمضان دهقان از دیگر خاطراتی که با شهید ساعتیان داشت گفت:  در سنگری باشهید ساعتیان وشهید جوکار نشسته بودیم یک دفعه یکی ازبچه های بسیجی با دلهره وترس خودش را در سنگر انداخت و گفت عراقیها می خواستند من را بگیرند.

وی در ادامه گفت: با شهید ساعتیان و شهید جوکار به سمت دشمن حرکت کردیم که شهید ساعتیان هر صدایی می شنید با آن ها عربی صحبت می کرد من از عربی آنها متوجه نشدم فقط نمیدانم به آنها چه چیز گفت که ظرف دو سه دقیقه تسلیم شدند ووقتی به عقب برگشتیم هنگامی که من بادگیر شیمیایی خودرا بیرون آوردم آرم سپاه پاسداران رادیدند شروع به لرزیدن کردند.




رای شما
میانگین (0 آرا)
The average rating is 0.0 stars out of 5.