شناسه : 6255727
منازعه در چه سطحی است؟
«اينكه ما تصور كنيم با فلان تصميم، با فلان تدبير و اقدام، موجب شديم كه دشمنى به طرف ما جلب شود، اين غلط است؛ اين درست نيست. ملت ايران به خاطر جايگاه مستقل خودش، به خاطر تسليم نشدن در مقابل نظام سلطهى بينالمللى، مورد اين تهاجمهاست.» (حضرت آیتالله خامنهای، ۹۱/۷/۱۲)
سالهای سال واقعگرایی به عنوان جریان اصلی نظریهپردازی و سیاستگذاری در عرصهی روابط بینالملل، كنشهای بازیگران را بر اساس مفهوم «منافع» تحلیل كرده است. بر این اساس، هر واحد سیاسی بر پایهی منافع ملی خود كه از مرزهای جغرافیایی هر كشور به كشور دیگر متفاوت بوده، در تعامل با دیگر بازیگران عرصهی روابط بینالملل، كوشیده تا همسویی آنها را با منویات خویش رقم بزند یا اینكه دست كم از اصطكاك منافع كه سبب تنش در روابط میشده، بكاهد. در مواردی كه تنش و چالش میان دو یا چند بازیگر بالا گرفته و درگیری و جنگی رخ داده، این كارزار را بر پایهی تعارض شدید منافع و ناتوانی در فرونشاندن لبههای تیز آن تحلیل كردهاند. از آنجا كه عرصهی روابط بینالملل حوزهای عینی است و دست كم وجوه بیرونی كنش بازیگران بهزودی در آن آشكار میگردد، در طول سالها این چهارچوب تحلیلی، ناكارآمدی خود را نشان داده است. از مهمترین رویكردهای رقیب و منتقد در برابر جریان اصلی، رویكردی است كه در ایران با نام «سازهانگاری» یا «برساختهگرایی» شناخته میشود. سازهانگاران متأثر از یافتههای برساختهگرایی در علوم اجتماعی، برای یافتن راهی در میانهی آرمانگرایی و واقعگرایی در نظریههای روابط بینالملل، میكوشیدند تا وجوه نرم و پنهان (غیر مادی و غیر محسوس) كنش بازیگران و بنیادهای رفتاری آنان در روابط خویش را بیشتر بكاوند. بر پایهی پژوهشها و یافتههای سازهانگارانه، الگویی پدید آمد كه منافع هر بازیگر را در پرتو «هویت» آن و «نقش»ی كه برای خویش تعریف میكرد، ترسیم مینمود. بنابراین مفهوم منافع ملی نیز كه در این الگو جای داشت، با ارجاع به هویت و نقش بازیگر فهمیده میشود. هویت بازیگران هم به نوبهی خود بهواسطهی ارزشها و هنجارهای بینالأذهانی مشترك داخلی و بینالمللی شكل میگیرد. اگر این چهارچوب مفهومی را برای تحلیل كنشهای بازیگران در عرصهی روابط بینالملل به كار بگیریم، وجوه تازه و نایافتهای از رفتار آنها آشكار میگردد. روابط بینالملل عرصهی تعقیب منافع است اما با ارجاع منافع به لایههای دیگری همچون هنجارها، هویتها و نقشها میتوان دلیل رفتارهای گوناگون بازیگران را دریافت. برای نمونه چرا دو بازیگر با منافع نزدیك گاهی با هم به رقابت و نزاع برمیخیزند و نیز گاهی میان دو بازیگر با منافع دور از هم، شاهد همكاری و ائتلاف هستیم؟ اجازه بدهید برای روشنتر شدن بحث، نمونهای را بررسی كنیم. اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحدهی آمریكا در دورانی چهل ساله پس از جنگ جهانی دوم، در وضعیتی به سر بردند كه «جنگ سرد» نام گرفت. در این دوران مجموعهای از رقابتها و نزاعهای فكری، رسانهای، نظامی، اقتصادی و سیاسی میان این دو بازیگر وجود داشت، اما باید دید سطح منازعهی میان این دو بازیگر در چه اندازهای بود؟ از سویی به نظر میرسد هر دوی این بازیگران بر پایهی هنجارهای اومانیستی برآمده از فلسفههای عصر روشنگری كه در چهارچوب دو ایدئولوژی لیبرالیستی و ماركسیستی بستهبندی شده بود، هویتی را برای خود تعریف كرده بودند. از سوی دیگر چنین مینماید كه هر دوی آنها نقش قدرت فائقهی جهانی و بینالمللی را برای خویش ترسیم نموده، در این راستا به جذب دیگر بازیگران این عرصه پرداخته و دو بلوك قدرت شرق و غرب را شكل داده بودند. اگرچه این منازعهی پرهزینه سرانجام به فروپاشی نظام كمونیستی شوروی در برابر دنیای سرمایهداری به رهبری آمریكا انجامید، اما هنجارها و نقش بازیگر پیروز، چندان نشانی از تمایز بنیادین نسبت به هنجارها و نقش بازیگر شكستخورده نداشت. برقراری خط تماس از میانهی دورهی جنگ سرد بین سران آمریكا و شوروی نشان داد كه سطح تعارض میان آنها هر اندازه كه باشد، روابط میان دو ابرقدرت با ارجاع به برخی نقاط مشترك قابل مذاكره است. اشتراك این دو بازیگر در هنجارها و نقشها، خودبهخود مؤید «همسویی هویتی» نیز بود. این در حالی است كه منافع دو بازیگر در تمام این دورهی چهلساله در برابر هم قرار میگرفت. در واقع تداخل نقشهای آنها عرصهای گسترده از رقابت و منازعه در منافع را سبب میشد و هیچیك مایل نبودند چنین میدانی را با شكست ترك نمایند. رفتارهای ایالات متحدهی آمریكا و اتحاد جماهیر شوروی نیز چه بهطور مستقیم در برابر یكدیگر و چه غیر مستقیم و در برابر دیگر بازیگران عرصهی روابط بینالملل، نشانگر همین تضاد منافع و رفتارهای منازعهآمیز بود. سرانجام نیز این صفبندی با توانایی سیاسی-رسانهای بلوك غرب در استیلای منویات خود به عنوان بازیگری كه میتواند نقش تنها قطب قدرت جهانی را ایفا نماید، پایان گرفت. از آن پس ایالات متحدهی آمریكا فرصت یافت تا جایگاه خود را در نظر و عمل به عنوان قدرت هژمونیك و كدخدای دهكدهی جهانی در مركز عرصهی روابط بینالملل تعریف نموده و جایابی دیگر بازیگران را در مدارهای بعدی حلقات قدرت پیرامون خود دنبال كند. امروز بیش از دو دهه از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی (و در پی آن نظم جهانی دوقطبی) میگذرد و ایالات متحدهی آمریكا آشكارا با قدرت نونهادی در برابر خود مواجه شده است. این بازیگر تازهنفس همزمان با آخرین سالهای منازعهی بلوك غرب و بلوك شرق از متن یك انقلاب اسلامی در ایران برآمد و از همان ابتدا شعار «نه شرقی نه غربی» را به عنوان پیشانینوشت سیاست خارجی خویش در روابط بینالملل سرداد. هرچه از روزهای فراغت ایالات متحده از رقابت با حریف قدیمیاش، یعنی شوروی میگذرد، وجوه عمیقتری از منازعهی جدید میان این نظام و جمهوری اسلامی ایران با شدت بیشتر رخ مینماید. با گذشت سی و چند سال از پیروزی انقلاب اسلامی و گذشت سه دهه از استواری نظام جمهوری اسلامی ایران در محیطی كه آكنده از تهدیدها و تحریمها علیه آن است و در عین حال مقاومت سیاسی-اقتصادی متكی به توان درونزا در كنار گسترش گفتمان آن در جهان اسلام و قدرتیابی موج بیداری اسلامی در منطقهی خاورمیانه و شمال آفریقا، مرزهای میدان نوین تضاد منافع آمریكا و رقیب تازهنفس آن آشكارتر شده است. ترسیم و تحلیل وضعیت كنونی رقابت در عرصهی روابط بینالملل میان ایالات متحدهی آمریكا و جمهوری اسلامی ایران بر اساس نظریهی سازهانگاری یا برساختهگرایی در اینجا نیز لایههای زیرین و ابعاد مخفی این منازعه را روشن خواهد نمود. بر خلاف الگوی رقابت دوقطبی پیشین میان بلوك غرب با بلوك شرق، یكی از بازیگران -یعنی ایران- هنجارهای خود را با ارجاع به آموزههای برآمده از متن ارزشهای دینی با قرائت شیعی معرفی میكند و نقش خود را بدون آنكه بر سر آن هیاهویی برپا كند، أمّالقُرا و مركز و رهبر جهان اسلام ترسیم مینماید؛ اگرچه در این عرصه بیرقیب نیست. همچنین جمهوری اسلامی ایران نیمنگاهی نیز به تغییر معادلات جهانی در سطح سیاست بینالملل و منطق حاكم بر روابط بینالملل دارد. بنابراین در اینجا اشتراكی میان هنجارهای هویتساز دو بازیگر دیده نمیشود و از نظر نقش نیز دو بازیگر در دو سطح مختلف ایفای نقش میكنند. اگرچه ایالات متحده از نظر ژئواستراتژیك در منطقهی عملیاتی سیاست خارجی جمهوری اسلامی منافع خود را بهشدت در خطر میبیند و به همین دلیل در آن حضور نظامی مستقیم دارد. همچنین توانایی گفتمان انقلاب اسلامی در به چالش كشیدن منطق حاكم بر سیاست بینالملل را دریافته است. در بازهی زمانی كنونی، بازتاب این احساس خطر جدی در رفتارهای سیاست خارجی ایالات متحده در قالب فشارهای تبلیغاتی-دیپلماتیك و تحریم اقتصادی رخ نموده است. به عبارت دیگر رفتارهای دشمنانهی آمریكا در برابر پیشرفتهای ایران اسلامی، پرده از تعارض هنجارها، هویتها و نقشها و به دنبال آن منافع دو بازیگر برمیدارد.
قرینهای دیگر برای عمق تعارضات میان ایران و آمریكا تا سطوح هنجاری و هویتی به سخنان رهبر انقلاب دربارهی امكان و شرایط مذاكرهی ایران با ایالات متحده بازمیگردد. آیتالله خامنهای در برابر شعار تغییر در سیاست خارجی و روابط دیپلماتیك رئیسجمهور كنونی آمریكا، در سخنان آغاز سال ۱۳۸۸ در حرم رضوی اظهار داشتند كه با وجود ضرورت تغییر حقیقی در عمل دولت این كشور، هیچگونه تغییری حتی در سطح ادبیات هم در این باره دیده نمیشود. ایشان در دیدار با كارگزاران نظام در ۲۷ مرداد ۱۳۸۹ نیز به تشریح سطح منازعهی ایران و آمریكا پرداختهاند:«نگاه ایالات متحدهی آمریكا به نظام اسلامى، نگاه نفى موجودیت است؛ این را در طول سالها كاملاً فهمیدیم. البته خودشان میگویند نهخیر، تغییر رفتار. تغییر رفتارى كه آنها میگویند، اگرچه همیشه هم روى آن پافشارى ندارند، معنایش نفى هویت است. یعنى آن رفتارهاى اصلىاى كه شاخص اسلامى بودن است، باید تغییر پیدا كند. ما هم نگاهمان به آمریكا، نفى موجودیت استكبارى آمریكاست والّا رژیم آمریكا و دولت آمریكا یك كشورى است مثل بقیهی دولتها. استكبارى بودن آمریكا، سلطهی جهانى بودن، ابرقدرتى آمریكا، از نظر ما مردود است؛ ما قبول نداریم.» این تعارض بنیادین هویتی در حالی روزبهروز بیشتر آشكار میشود كه جمهوری اسلامی ایران با پیشرفتهای خودبنیاد علمی و مقاومت در برابر تحریمهای خارجی، همچنان بر حق خود در استفادهی صلحآمیز از انرژی هستهای پافشاری میكند. این پایداری از سوی مقامات و تصمیمسازان ایالات متحده به عنوان نمادی از ارتقای سطح و میزان قدرت بازیگری ایران در منطقه و جهان تفسیر میشود و از همین رو است كه با وجود عدم اثبات هیچگونه تخلفی از مسیر استفادهی صلحآمیز در تحقیقات نهادهای مسئول بینالمللی، جمهوری اسلامی مورد بیسابقهترین تهدیدهای نظامی و تحریمهای اقتصادی قرار گرفته است. در چنین شرایطی، اگرچه ممكن است برخی رفتارهای نسنجیده یا گفتارهای برانگیزانندهی لحظهای بر عصبانیت و هیجان بیفزاید، اما سطح منازعه و عمق آن به گونه و به اندازهای نیست كه بتوان آن را بر اصل منازعه چندان مؤثر دانست. در چنین شرایطی نهتنها باید با تحلیلهای واقعبینانه، سطح و عمق منازعه را بازخوانی و یادآوری نمود، باید هوشیارانه از رفتارهای مبتنی بر عصبانیت و هیجان رقیبان و دشمنان در راستای پیشبرد منافع خویش بیشترین بهره را برد؛ نكتهای كه رهبر انقلاب در همین مهر ماه و در دیدار با نخبگان جوان كشور به آن اشاره فرمودهاند.
گفتگو
| |
| |
| |
| |
|
گزارش
| |
| |
| |
| |
|