به گزارش یزد آوا ، سعید ملک ثابت یکی از رزمندگان یزدی در عملیات بیت المقدس به بیان خاطره ای از خونین شهر حماسه  پرداخت.

ملک ثابت گفت: همه رزمندگان آماده می شدند برای یک عملیات بزرگ و سرنوشت ساز. عملیاتی که باید یکی از مناطقی که سبب غرور ملت ما بود آزاد می شد یعنی شهر خرمشهر.

 آن زمان، هنوز تیپ الغدیر تشکیل نشده بود و رزمندگان یزدی در گردان های دیگر شهرها پراکنده بودند.

آیت الله شهید صدوقی به شهید صیاد شیرازی ارادتی خاصی داشتند. یکی از کسانی که پیشنهاد حضور شهید صدوقی در جبهه را داد شهید صیاد شیرازی بود. در آن زمان صیاد شیرازی از کسانی بود که  هر از گاهی شهید صدوقی را دعوت می کرد در جبهه حضور پیدا کنند و با فرماندهان ورزمندگان ملاقات داشته باشند.

هر زمان که شهید صدوقی در جبهه حضور پیدا می کردند با خود تعدادی رادیو کوچک و مقداری هم اسکناس ۱۰۰و ۵۰ تومانی نو به همراه داشتند و با چهره دلنشین و لهجه یزدی، همین که در کنار بچه های آنجا قرار می گرفتند موجب شعف و شادی رزمندگان می شدند.  رادیو ها را به فرماندهان هدیه می دادند و به رزمندگان مبلغ پولی تقدیم می کرند که بچه ها به عنوان تبرک  به چشمشان می کشیدند و در جیبشان یا در پلاستیکی که عکس حضرت امام(ره) در آن قرار داشت پول شهید صدوقی را برای تبرک نگهداری می کردند.

ایشان پس از سرکشی از چند محلی که بچه های یزد مستقر بودن، به قرارگاه رفته و  آماده عملیات بودند.

بچه ها(رزمندگان)در شب عملیات (۱۰ اردیبهشت ماه سال ۶۱ )  یکدفعه مشاهده کردند صدای دلنشین شهید صدوقی از بی سیم در حال پخش شدن است.

همینکه رمز عملیات توسط شهید صدوقی بیان شد و دعا کردند برای رزمنده ها  بچه های رزمنده به خصوص بچه های یزد روحیه مضاعفی گرفتند. حیرت زده از حضور شهید صدوقی بودند و با شنیدن صدای وی روحیه عجیبی گرفته بودند.

عملیات شروع شد.رزمندگان به شدت خط اول دشمن را شکستند و وارد منطقه شدند. چند روز بود که هنوز شهید صدوقی حضور داشتند.

در یک نقطه از عملیات بیت المقدس، عملیات گره خورد. بچه ها هر چه تلاش می کردند این خط شکسته نمی شد یعنی در نقطه ای بود به نام ایستگاه حسینیه در جاده اهواز و خرمشهر که رزمنده ها از ایستگاه حسینیه باید عبور می کردند تا به سمت  پاسگاه زید که مرز بود، می رسیدند. دشمن بر همین اساس می دانست این نقطه استراتژیک است. به همین خاطر با تمام توان بر سر بچه ها آتش می ریخت و حتی تانک های دشمن که وارد میدان می شدند از پشتیبانی هواپیماها برخوردار بودند، که اینها نشان از قدرت آتش بود.

وقتی بچه ها به شهید صدوقی گفتند که خط شکسته نمی شود عملیات گره خورده است، وی مکثی کرد و زیر لب زمزمه ای کرد(روای در حال گریه کردن) و طولی نکشید ایشان سوار ماشین شدند و به سمت اهواز رفتند. چند ساعت بعد خبر آوردند که خط شکسته شده و گره محور عملیات باز شد و بچه ها در حال رخنه کردن به سمت دشمن شدند. فرماندهان گفتند نفَس شهید صدوقی باعث شکسته شدن این خط عملیاتی شد که در آن نقطه تعداد زیادی شهید داده بودیم بچه ها به طرف مرز پاسگاه زید روانه شدند. که این واقعه اخلاص و بزرگواری این شهید بزرگ را می رساند.

منبع : یزد رسا