Skip to Content

نمایش محتوا نمایش محتوا

به یاد شهدای دانش آموز شهرمان؛

ان شاءالله شما هم عيديتان را از خدا بگيريد


رضایت نامه را پیش پدر آورد، با احترام خاصی به پدر گفت: پدر جان دلم مي‌خواهد عيدي مرا بدهيد.

سرو ابرکوه؛
دانش آموز شهید سروقامت ابرکوه: احمد بذرافشان
میلاد: شهریورماه 45، معراج: فروردین ماه 61  در عملیات فتح المبین شوش
مسئولیت پذیری
مسئول انجمن اسلامی شهرستان شده بود. عکس های روحانیون و مبارزین را به دیوار می چسباند. اما عکس بنی صدر را نمی زد. ضدانقلابی ها برنامه ریزی کردند تا او را کتک بزنند اما نتوانستند.
وقتی بی احترامی منافقان را دید تصمیم گرفت با 19 نفر از دوستانش پایگاه بسیج راه اندازی کنند، اسم پایگاه را هم "شهید" گذاشت  به این نیت که همه این 20 نفر شهید شوند. احمد و 15 نفر دیگرشان شهید شدند.
انشاالله شما هم عیدیتان را از خدا بگیرید                                                                                                   
فهميده بود افراد زير هفده سال نمي‌توانند به جبهه بروند، انگار غم همه‌ي عالم را در دلش جاي داده بودند. آن شب وقتي اخبار اعلام كرد: امام (ره) فرموده‌اند:آن هايي كه تاكنون به جبهه رفته‌اند و با فرمول مسائل جنگي آشنا هستند نبايد بگذارند برادرانشان در جبهه خسته شوند. چهره‌ي احمد مثل گل شكفت. 
عید غدیر بود. با پدر توی مراسم دعای ندبه شرکت کرده بودند. رضایت نامه ای را  که آماده کرده بود با احترام خاصی کنار پدر آورد، رو به پدر کرد و گفت: پدر جان دلم مي‌خواهد عيدي مرا بدهيد. پدر كه او را بسيار مشتاق ‌ديد رضايتنامه را امضا كرد. چشمان احمد از فرط شادي برق می زد و با لبخند به پدرش گفت: دستتان درد نكند ان شاءالله شما هم عيديتان را ازخدا بگيريد.                                                                                                                                               
علاقه به اهل بیت(ع)
پدر علاقه‌ي شديدي به او داشت، رو به احمد گفت: «پسرم، ماه محرم نزديك است و همه براي عزاداري به ابرکوه مي‌آيند، كاش پس از عاشورا به جبهه مي‌رفتي» و احمد كه مثل هميشه لبخندي برلب داشت پاسخ داد: «پدر جان! همه براي عزاداري امام حسين(ع) مي‌آيند اما من مي‌خواهم براي ياري امام حسين(ع) بروم.»
به خاطر علاقه‌اي كه به بانوي دو عالم داشت  پيشاني بند "يا زهرا" مي‌بست.
بی قرار پرواز...
هیچ وقت به این اندازه برای رسیدن سال نو و روزهای زیبای نوروز بی قرار نمی کرد. به مادرش گفت: امسال عيد نوروز بايد مراسم مفصلي داشته باشيم، آخه با سال هاي قبل فرق دارد. دومین روز فرزودین همان سال هم شهید شد.
علاقه به شهید بهشتی
علاقه زیادی به شهید بهشتی داشت. می گفت آرزویم این است که قبرم در کنار قبر شهید بهشتی باشد. روز عملیات رو به دوستش کرد و گفت: پلاکم گم شده و فرصت ندارم پیدایش کنم. خمپاره ای به هر دو خورد، هر دو شهید شدند. بدنش چون قابل شناسایی نبود به تهران برده و در کنار مزار شهدای 72 تن دفن شد... بعدها با عكس هايي كه از جسد شهيد گرفته شده بود پيكر غرق به خون احمد عزيز توسط پدرش شناخته شد.


منبع: برگرفته از زندگینامه شهید




Your Rating
Average (0 Votes)
The average rating is 0.0 stars out of 5.

شهرستان ابرکوه شهرستان ابرکوه

استان یزد استان یزد