Skip to Content

نمایش محتوا نمایش محتوا

رزمنده ابرکوهی دفاع مقدس:

در عملیات چزابه تنها 100 نفر زنده ماندیم/ وقتی تک تیرانداز عراقی به من شلیک کرد فکر کردم شهید شدم


رزمنده ابرکوهی گفت: در عملیات رمضان، تعداد بیشماری از رزمندگان یکی پس از دیگری خود را روی مین پرتاب می کردند، تا مین ها خنثی شود و گردان به منطقه عملیات برسد.

محمد جواد پورعسکری 53 ساله یکی از رزمندگان دوران دفاع مقدس، در گفتگو با خبرنگار سرو ابرکوه، اظهار کرد: حدوداً 16 ساله بودم که برای نخستین بار به جبهه اعزام شدم. روز اول مهر وقتی به دبیرستان مولوی رفتم، سر صف صبحگاه، ناگهان از بلندگو شنیدم که عراق به ایران حمله کرده است. از همان لحظه من و شهید محمدرضا حقدوست دیگر سر کلاس درس نرفتیم.

اوایل جنگ را شوخی گرفته بودم
پورعسکری افزود: از آنجا که جوانی شوخ طبع و بزله گو بودم و سرد و گرم روزگار را نچشیده بودم، اوایل زیاد جنگ را هم جدی نمی گرفتم. وقتی اولین تجربه جنگی را در تنگه چزابه کسب می کردم و به چشم خود دیدم چهار نفر، بدن یکی از رزمندگان را به عقب می آوردند، که دل و روده او از شکمش بیرون زده بود و در دست یکی از همراهانش است، به وضوح معنی واقعی مرگ را که از مژه چشم به انسان نزدیک تر است درک کردم.

از گردان 350 نفر تنها 100 نفر زنده ماندیم
رزمنده دفاع مقدس خاطر نشان کرد: آن روزها صحنه های دردناکی در عملیات چزابه می دیدم. در فاصله زمانی صبح تا ظهر که به چزابه رسیده بودیم، حدود 20 الی 30 نفر از بچه های همرزم شهید و مجروح شدند. از یک گردان 350 نفری تقریباً 100 نفر زنده ماندیم.

پورعسکری تصریح کرد: یکی از علت هایی که باعث این همه خسارت شد، بنی صدر لعنت الله بود که برای اجرای سیاست های دشمن، اسلحه ها را به یک منطقه و مهمات را به منطقه دیگر می فرستاد، تا رزمندگان را در تنگنا قرار دهد.

وی گفت: یک روز که در سنگر بودیم دشمن حمله کرد و کیسه های خاکی سقف سنگر پاره شد و روی سرمان ریخت. خیلی عصبانی شدم بدون وقفه اسلحه ای برداشتم و از سنگر خارج شدم. بالای خاکریز 2 تا عراقی را به رگبار بستم و وقتی روی زمین افتادند، خیال کردم هر دو را به درک فرستادم.

فکر کردم سرم متلاشی شده و الان شهید می شوم
جانباز 10 درصد ابرکوهی ادامه داد: لحظه ای بعد یکی از آنها که زنده مانده بود با اسلحه دوربین دار، پیشانی مرا نشانه رفت و با شلیک اول کلاه آهنی با چشمم برخورد کرد و به طرفی پرتاب شد. عرق سر تا پایم را گرفت و فکر می کردم سرم متلاشی شده و الان شهید می شوم. همان لحظه نحوه شهادت شهید حقدوست برایم تداعی شد.

پورعسکری بیان کرد: بچه های سنگر بیرون ریختند و ازم می پرسیدند؛ کجای بدنت تیر خورده است؟ پیش خودم می گفتم چرا می پرسند مگر نمی بینند؟! برای اینکه جواب شان را بگیرند؛ دستم را روی چشم و پیشانیم گذاشتم. هم سنگری ها با طعنه گفتند: پاشو بابا خودتو مسخره کردی، تو که چیزیت نشده.

ایمان رزمندگان حرف نداشت
وی با اشاره به اینکه در عملیات های والفجر 2، رمضان، قدس 5، مناطق طلائیه، دشت عباس و... حضور داشته است، گفت: در عملیات رمضان گردان 191 خط شکن و گردان 192 پشتیبان بود. در این عملیات، تعداد بیشماری از رزمندگان گردان اول یکی پس از دیگری خود را روی مین پرتاب می کردند، تا مین ها خنثی شود. پیکر بیش از 300 نفر از بچه های مخلص، جاده ای باز کرد تا گردان دوم به منطقه عملیات برسد.

یادگار 8 سال جنگ تحمیلی با بغض در گلو گفت: تیر و تفنگ؛ پست و مقام و شخصیت نمی شناخت. میدان جنگ شوخی نبود که فقط در حد حرف باقی بماند، بلکه رزمندگان دلدار و مرد عمل بودند. رزمندگان با ایمان چنان آستانه صبر و تحمل شان را تقویت می کردند که حتی اگر رفیقشان جلو چشمشان پرپر می شد، گریه نمی کردند، که مبادا دیگران روحیه خود را ببازند و نا امید شوند.

بخدا من ننوشتم، اصغر ابوالقاسم نوشته است
پورعسکری عنوان کرد: جهت انجام عملیات در منطقه جلدیان کردستان، 9 نفر از همرزمان ابرکوهی عازم آنجا شدیم. پس از شناسایی منطقه و قبل از شروع عملیات، اصغر ابوالقاسم (منظور پسر ابوالقاسم عسکرمحمدی است) مسئول تبلیغات، پشت لباس رزمندگان می نوشت: یا زیارت یا شهادت.

وی گفت: کاظم کارگر پسر دایی ام وقتی در این عملیات به دست عراقی ها اسیر شد و آنها با لهجه عربی شان اعتراض کرده بود که چرا این جمله را روی لباست نوشتی؟ او هم در جواب می گفت: به خدا من ننوشتم، اصغر ابوالقاسم نوشته است.

از رزمنده بوشهری فقط 2 تا پا باقی ماند
پورعسکری با اشاره به اینکه میدان جنگ، آن هم جنگی که ایران مقابل ده ها کشور ایستاد، صحنه های دردناک زیادی دارد، گفت: یکی از دلخراش ترین این صحنه ها زمانی بود که در یکی از عملیات ها زیر باران گلوله، رزمنده بوشهری آر پی جی برداشت و دشمن را هدف گرفت، ولی ناگهان خودش هدف دشمن شد و گلوله دوشیکا 106 بهش اصابت کرد.

جانباز ابرکوهی اذعان کرد: اصلا نفهمیدم چه شد فقط یک آن حس کردم چیزی در کنارم روی زمین افتاد. باور کردنی نبود از هم سنگری ام فقط 2 تا پا باقی مانده بود، که جهت شناسایی به ستاد تحویل دادم.

بدون اطلاع از وقایع جنگ، به رزمندگان و ایثارگران اهانت نکنید
وی ضمن انتقاد از بی توجهی برخی مسئولان گفت: انتظار داریم بیشتر از این به رزمندگان و ایثارگران دفاع مقدس توجه داشته باشند و رشادت هایشان را برای نسل امروز بازگو کنند، تا خانواده آنها کمتر مورد اتهام قرار بگیرند.

پورعسکری تأکید کرد: زمان جنگ، جوانی که زیر قرآن رد می شد و به جبهه می رفت، امید دوباره برگشتن و زندگی کردن نداشت. می رفت و می دانست که این راه برگشت ندارد و به شهادت ایمان داشت.

وی گفت: افرادی که امروز بدون اطلاع از وقایع جنگ، به رزمندگان و ایثارگران اهانت می کنند، بدانند که امنیت و آرامشی که امروز بر کشور حاکم است، حاصل از خودگذشتگی آنها و خانواده هایشان است که از ارزشمندترین چیزهای خود گذشتند، تا به ایران عزت و اقتدار بدهند.

انتهای پیام/ ف




Your Rating
Average (1 Vote)
The average rating is 5.0 stars out of 5.


شهرستان ابرکوه شهرستان ابرکوه

استان یزد استان یزد