Skip to Content

نمایش محتوا نمایش محتوا


دفاع رزمندگان ابرکوهی از ارتفاعات کردستان در سال 1360 + عکس


رزمندگان ابرکوهی در سال 1360 با حضور ر ارتفاعات پاوه از مرزهای ایران و عراق در شرایط بسیار سخت برفی به همراه لشکر 27 محمد رسول الله (ص) تهران دفاع می کردند.

سرو ابرکوه؛

آذرماه سال 1360، يک گروه هشت نفره متشکل از سيدحميد ميرعظيمي، رضا عزيزي، شهيد محمود رستگارپناه، سيدحسن ميرعظيمي و... به تهران رفته و از طريق بسيج پايتخت، توسط پاسدار کاظم ضيايي، اولين فرمانده بسيجي هاي ابرکوه در سال 1359، همراه با رزمندگان زنجان به پاوه اعزام شدند.

با هماهنگي فرمانده سپاه پاوه شهيد محمدابراهيم همت، به ارتفاعات کاوه زهرا رفتند و در سخت ترين شرايط از ميهن اسلامي دفاع کردند.

سید حمید میرعظیمی در همگام با حماسه، ص 787   نقل می کند: زمستان سال 1360 بود؛ وقتي به پاوه رفتيم ما انتخاب شديم تا به ارتفاعات کاوه زهرا برويم، محمود رستگار پناه، من، رضا عزيزي و سيدحسن ميرعظيمي 33 روز در ارتفاعات غرب کشور با هم بودیم، ما همراه با ديگر رزمندگان در آن شرايط سخت از ارتفاعات "کاوه زهرا" که در مرز ايران و عراق بود محافظت مي کردیم.

حرکت به سمت ارتفاعات قله کله قندي/ سنگر پوشيده از برف

وسيله که نبود، گفتند شما بايد با ميني بوس هاي محلي به آنجا برويد. وقتي وارد شهر شديم با يک ميني بوس 10 تا 15 کيلومتر رفتيم تا به يک چهار راهي رسيديم.

راننده گفت: از اينجا به بعد نظامي است و ما نمي توانيم برويم، از ما کرايه هم نگرفت و پياده شديم.
حدود 10 تا 20 کيلومتر ديگر هم با يک جيپ آهو که پشت آن چند بشگه گازوئيل بسته بودند سوار شديم و رفتيم تا به شهرستان "ندشه" رسيديم.

يک روز آنجا بوديم و بعد از آن دوباره ما را با ماشين تغذيه به ارتفاع کله قندي بردند، پاي ارتفاع کله قندي جايگاهي براي تقسيم و سازماندهي بود.

از آنجا مهمات و مواد خوراکي را با قاطر مي بردند و ما هم پاي پياده، با اسلحه ژ3 و کوله پشتي دنبالشان مي رفتيم.

به تپه که رسيديم، راهنما گفت: مي توانيد استراحت کنيد ولي حواستان باشد که نخوابيد چون پاها مي نبدد.

به جايي رسيديم که قاطر هم نمي توانست برود، لذا آذوقه ها را به طناب مي بستند و به بالاي قله مي کشيدند.

و ماهم با پله هايي که در برف هاي يخ زده درست شده بود، بالا مي رفتيم.

کساني که از قبل در قله دفاع مي کردند با ديدن ما چند نفر خيلي خوشحال شدند. جايي که به عنوان سنگر درست کرده بودند با چوب و سنگ پوشيده شده بود، روي سقف پر از برف بود.

برف هاي روي سقف با حرارت درون سنگر که با يک چراغ والور نفتي تامين مي شد، ذوب و تبديل به قطرات آب مي شد و چکه چکه به کف سنگر مي ريخت.

با توجه به اينکه انتقال آب به قله مشکل بود، چند قوطي کنسرو خالي را زير اين چکه ها مي گذاشتيم و از آب هاي جمع شده درون قوطي ها به عنوان اب آشاميدني استفاده مي کرديم.

چگونگي مسائل بهداشتي و تجديد وضو و نمازخواندن داستاني دارد که بماند.

جمعه 10 تا 15 نفر بوديم، نگهباني ها يک نفره بود ولي دور تا دور قله را نگهبان گذاشته بودند چون هم خطر ارتش بعثي عراق بود و هم خطر ضد انقلاب داخلي، لذا فوق العاده مشکل بود.

کم کم چند نفر از آن هايي که قبلا انجا بودند رفتند و افراد ديگر به عنوان نيروي کمکي اضافه شدند.

روزي از روزها در آن شرايط سخت، بالاي ارتفاع، روزنامه اي به دست ما رسيد که نتايج کنکور در آن نوشته شده بود.

من و شهيد رستگار پناه براي تربيت معلم قبول شده بوديم.

وقتي گفتيم که ما بايد برويم، براي مسئولين خيلي سخت بود که نيروها را آزاد کنند، بالاخره با وساطت شهيد همت گفتند که فقط شما دو نفر مي توانيد برويد و بقيه بمانند.

ما رفتيم براي ثبت نام دانشگاه، آن چند نفر هم بعد از آن که عمليات محمدرسول الله(ص) انجام شد به ابرکوه برگشتند.

انتهای پیام / ک




Your Rating
Average (5 Votes)
The average rating is 5.0 stars out of 5.


شهرستان ابرکوه شهرستان ابرکوه

استان یزد استان یزد