شناسه : 6291426
ناگفته های سردار رضا هدایتی از عملیات رمضان (قسمت اول)

وقتی اشاره دست شهید صدوقی پس از شهادت ،در «عملیات رمضان»رزمندگان یزدی را یاری کرد!


فرمانده مرکز آموزش رزم مقدماتی شهید صدوقی یزد گفت: رویای صادقه همرزمم حقیقت همراهی شهدا با همرزمانشان را برایم بیش از پیش اثبات کرد و بعید نبود که شهید صدوقی(ره) نیز رزمندگان دیار خود را در عملیان رمضان یاری کند ...

 یزد آوا 

اشاره؛

در هیاهوی خاطرات گمشده ای که سال هاست در پس عمرانسان ها پنهان شده به سراغ کسی رفتیم که صندوقچه دلش مملو از خاطرات ناگفته ای است که شنیدن آن ها گوش جان می خواهد و چشم دل، کسی که وقتی  پای درد دل های پدرانه اش می نشینی هنوز بوی تند باروت، نم خون و خشکی خاک جبهه ها چنان در کلامش متبلور است که گویی هنوز جنگ است  و هنوز دشمن در پشت خاکریز،  رزمنده بی قراری که تا نامی از شهید و شهادت می آوری لبخند افتخار بر کلامش می نشیند و بغض افسوس بر دلش …

آری؛

سرتیپ دوم پاسدار رضا هدایتی، در سی ام مرداد ماه سال ۱۳۴۰ در روستای “رستاق یزد” در خانواده ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود و  تحصیلات ابتدایی در همان روستا سپری کرد.

پس از چندی خدمت در جهاد سازندگی و عمران و آبادانی برای روستاهای دورافتاده استان یزد در بیستم مرداد ماه ۱۳۵۹ به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و در زمان دفاع مقدس هم پای شهیدانی همچون شهید نصیری، شهید عاصی زاده، سردار اکبر فتوحی و سردار ;کاظم میرحسینی در جبهه های نبرد حق علیه باطل جنگید.

وی با ورود به دانشگاه جامع امام حسین (ع) تحصیلات تکمیلی خود را در امور دفاعی گذراند و موفق به کسب مدرک کارشناسی ارشد در این رشته شد.

هدایتی هم اکنون فرمانده مرکز آموزش رزم مقدماتی شهید صدوقی یزد است.

یزد رسا: مختصری درباره ورودتان به سپاه پاسداران و عرصه دفاع مقدس توضیح بفرمائید.

پس از انقلاب ، در زمانی امام راحل(ره) دستور دادند جوانان وارد عرصه سازندگی شوند،  این توفیق نصیب بنده خدمت در جهاد سازندگی یزد را به مدت ده ماه و در بحث عمرانی  روستاهای دورافتاده استان یزد فعالیت داشته باشم، اما با توطئه هایی که در آن زمان علیه کشور و انقلاب تازه شکفته ایران شده بود، احساس این می شد که پیروزی ما نسبی باشد.

خوب در آن شرایط احساس کردم به عنوان یک جوان ، نیاز است تا وارد عرصه جدیدی شده  و برای کمک به نظام، آمادگی و توانایی مقابله با این توطئه ها را داشته باشم لذا با مشورت دوستان، در مرداد ماه سال ۵۹ به عنوان اولین گروه پاسداران استان یزد  دوره آموزشی را در پادگان شهید بهشتی گذراندم و با همین نیت وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شدم.

اختتامیه دوره آموزشی ما همزمان بود با شروع جنگ تحمیلی و خاطرم هست هنگامی که با دوستانم از دوره آموزشی برمی گشتیم، خبر حمله هواپیماهای عراق به فرودگاه های تهران و تبریز را از زبان راننده تاکسی شنیدیم، همین هنگام در میانه راه به طرف سپاه برگشتیم  و آمادگی خود را برای حضور در جبهه اعلام کردیم.

مدتی را در فرودگاه یزد مستقر شدیم که در این مدت، آموزش هایی را زیر نظر شهید نصیری فراگرفتیم . از آن جا که پرواز های دشمن بر  روی فرودگاه یزد انجام نمی شد و تقریباً منطقه یزد امن بود، با فرماندهی سپاه وقت صحبت کردیم و درخواست اعزام به جبهه را دادیم که بنده به همراه ۲۲ نفر دیگر در اولین اعزام نیرو به خوزستان، وارد عرصه کارزار شدیم.یزد رسا: چطور وارد عملیات رمضان شدید و وظیفه محوله به شما در آن عملیات چه بود؟

در ابتدای دفاع مقدس، با تشکیل یک خط پدافندی، کار حفاظت از آبادان را عهده دار شدیم  وسپس بعد از انتقال به تهران، به مدت یک سال حفاظت بیت حضرت امام (ره) را بر عهده داشتیم.

اما پس از بازگشتم به یزد بحث عملیات رمضان مطرح بود که به دستور سردار اکبر فتوحی، با مسئولیت معاون یکی از گروهان های اعزامی ، در کنار سردار کاظم میرحسینی به منطقه اعزام شدم که پس از ۴۰ روز تمرین و آموزش در خرمشهر، وارد عملیات رمضان شدم.

یزد رسا: سردار اگر خاطره ناگفته از عملیات رمضان در ذهن دارید برایمان تعریف کنید؟

خاطره ها از آن دوران و آن عملیات زیاد نقل شده و بنده گفتنی برای شما زیاد دارم اما خاطره ای که هرگز از خاطرم محو نخواهد شد و اتفاقاً  شاید متناسب این روزها باشد، خاطره ای در خصوص نقش شهید صدوقی در انقلاب و دفاع مقدس است.

قبل ازعملیات رمضان گردان ما در یک انباری در گمرک خرمشهر مستقر شد، با توجه به نزدیکی دشمن به آن منطقه، زمانی که عراقی ها خمپارها را به سمت خرمشهر شلیک می کردند صدای سوت این خمپاره ها را کاملاً بالای سرمان به وضوح شنیده و حس می کردیم.

همواره این رعب در دل رزمندگان بود که اگر یکی از این خمپاره ها به این انبار اصابت کند ، همگی به شهادت خواهند رسید. پس از گذشت سه روز استقرار، از آن انباربه مکانی دیگر انتقال پیدا کردیم  که پس از انتقال، خبر آوردند یکی از خمپاره های دشمن بعثی به انبار کمرگ اصابت کرده و کاملاً تخریب شده است!

کاملاً به یاد دارم چند روز پس از انتشار این خبر، یکی از رزمندگان عزیز که فردی بسیار مؤمن بود ، از خوابی که در زمان اقامت در انبار گمرک دیده بود برایم حکایت کرد.

در آن زمان آیت الله صدوقی(ره) تازه به شهادت رسیده بودند، این رزمنده در خواب دیده بود که این عالم عالی مقام در زمان استقرارمان در گمرک همراه گردان بوده و خمپاره ها با اشاره دست وی از فضای بالای انبار عبور کرده و مسیر خود را با اشاره شهید صدوقی عوض می کردند و دقیقاً به همان مکانی که این شهید بزرگوار اشاره می کند اصابت می کرد!

واین رویای صادقه همرزمم ، حقیقت همراهی شهدا با همرزمانشان را برایم بیش از پیش اثبات کرد؛ چرا که شهدا حتی پس از شهادتشان نیز به یاری همرزمان خود می شتافتند، پس بعید نبود که شهید صدوقی(ره) نیز همچون زمان حیات خود،رزمندگان دیار خود را یاری کند و آنها را به حال خود رها نکند.




رای شما
میانگین (0 آرا)
The average rating is 0.0 stars out of 5.