کاشکی بودی و بعد از رفتنت را دیده بودی / خوب شد زیر گلوی طفل خود بوسیده بودی
به گزارش یزد آوا به نقل از یزدهنر؛ شعری از مهدی باقری عضو انجمن ادبی نخبه پروران اوج هنر به مناسبت میلاد با سعادت حضرت رسول(ص):
راز شب این است باشی برتر از دنیا محمد
بین شب تنها به غار و با خدا تنها محمد
ناگهان بانگی برآمد.."اقرا بِسمِ..." یا محمد
لاتهای کعبه را بگذار زیر پا محمد
کرد نفرین قوم خود را هر نبی اما محمد..
می وزد از مأذنه هر روز و شب نام زلالت
می دمد هر صبح در این شهر ابروی هلالت
حیف جایش نیست تا شعرم شود مشغول خالت
می کشم از وصف زیبارویی احمد خجالت
بود اگر یثرب تو می کشتی زلیخا را محمد
ای به پایت جمع سر ها، دل به دل احیا گری کن
بت پرستی، جاهلیت، کعبه را پیغمبری کن
مکه را -اصلا بیا و- با گلابت قمصری کن
طفل گریان نبوت را بگیر و مادری کن
زیر این گنبد نبوده هیچ کس لولا محمد
دست تو داده ست تا محشر، خدا پرگار عالم
سیزده داروست در دستان تو عطار عالم
بی تو می پیچید در هم صفحه طومار عالم
بعد تو اطراف حیدر چرخ زد اشعار عالم
یاعلی و یاعلی و یاعلی و یا محمد
جای تو خوابید حیدر در شب خوف و خطر ها
روز خیبر سجده می کردند بر او دست و سرها
باورش سخت است اما هست آن دنیا خبرها
آه، میبینند سیمای علی را محتضر ها
باید آنجا گفت یا مولا علی، مولا محمد
بعد تو شهر مدینه روزه اش را باز کرد و...
دین خود را کفر کرد و جهل خود آغاز کرد و...
عقده های فتح مکه آخرش سر، باز کرد و...
کوک بی ناموسی اش در کوچه ای را ساز کرد و..
بعد خود تنها نهادی دخترت زهرا محمد
کاشکی بودی و بعد از رفتنت را دیده بودی
خوب شد زیر گلوی طفل خود بوسیده بودی!
کاش باران می شدی، ظهر عطش باریده بودی
مرگ را بر دیده های کوفیان پاشیده بودی
جاهلیت بعد تو آمد به عاشورا محمد
انتهای پیام/ا.م
مطالب مرتبط:
گفتگو
| |
| |
| |
| |
|