قضاوتهای حضرت علی(ع) در مورد زنان
به گزارش یزدآوا، خلیفه باشی یا نباشی، به عدالت که مشهور باشی، قضاوتها را به تو ارجاع خواهند داد و از تو کمک خواهند خواست. علیبنابیطالب علیهالسلام، چه در دوران خلفا و چه در دوران خلافت خود، قضاوتهای فراوانی کردهاست؛ به عناوین و عبارتها و دلایل مختلف. او ملجأ و پناه است و حقی که حق با او شناخته میشود.
در این یادداشت به سراغ قضاوتهایی چند از مولای متقیان رفتیم که مخاطب حکم، زنان بودند و احکام به نوعی زنانه بود. شاید که در این ایام و لیالی بیش از پیش قدر شیعهبودنمان را بدانیم.
1. دعوای دو مادر
زمان خلیفه دوم بود. دو زن، ادعای مادری یک پسربچه را داشتند. تمام شیوههای اثبات دعوا، اعم از سوگند و تهدید و نصیحت را بهکار برده بودند و به نتیجه نرسیدند. خلیفه وقت، درمانده و ناتوان، آنها را نزد امیرالمؤمنین علیهالسلام فرستاد. امام (ع)، نه سوگند داد و نه تهدید کرد و نه فشار آورد، بلکه عالمانه و روانشناسانه فرمود: حال که هر دو بر ادعای خود ثابتید و شاهد و بینه دارید و دست از دعوا برنمیدارید، من این کودک را با شمشیر دو نیم کرده و در میان شما میکنم.
ناگهان مادر واقعی کودک، فریاد برآورد: یا على! من از حق خود گذشتم؛ کودکم سالم باشد، هرچند در دست دیگران.
امام علیهالسلام فرمودند: کودکت را بردار و برو، مادر واقعى کودک تو هستی! که اگر فرزند آن زن بود، دلش مىسوخت و حاضر نمىشد تا به بچه صدمهاى وارد شود.
اینجا بود که خلیفه دوم اعتراف کرد: «اگر على نبود عمر هلاک شده بود.» (1)
2. ادعای زن زناکار
در دوران خلیفه دوم، زنی به زنا اعتراف کرد و اصرار داشت حد زنا بر او جاری شود تا از عذاب الهی در امان بماند. خلیفه هم به مجازات زن فرمان داد. در این میان امیرمؤمنان علیهالسلام وارد دعوا شدند و به خلیفه گفتند: از زن بپرسید در چه شرایطی و به چه علت مرتکب این عمل شده بود؟
زن گفت: تشنه در بیابان مانده بودم که چادری از دور دیدم؛ وارد چادر شده و تقاضای آب کردم. مرد داخل چادر، آب نداد و قصد تجاوز به من را داشت که از خیمه بیرون آمدم، اما اینبار تشنگی مرا بیتاب کرد و چشمانم سیاهی رفت، در این حالت بود که به گناه تن دادم.
امام على علیهالسلام فرمود: این، همان اضطراری است که در قرآن کریم حد آن برداشته شد، او را رها کنید. (2)
3. زن باردار زناکار
باز هم در زمان حکومت خلیفه دوم بود که زن حاملهاى را به جرم زنا آوردند. زن اعتراف کرد و خلیفه حکم به اجرای حد شرعی داد که امیرمؤمنان وارد دعوا شده و مانع اجرای حد شدند. حضرت، خطاب به خلیفه گفت: این زن، فاسد است و گناهکار، اما کودکى که در رحم دارد، بىگناه است.
خلیفه عاجزانه پرسید: چه باید کرد؟ امیرالمؤمنان علیهالسلام فرمود: باید تا تولد فرزند و سرپرست یافتن برای او، به زن مهلت دهید، آنگاه حدالهى را بر او جارى کنید. (3)
4. زن دیوانه زناکار
خلیفه دوم، حکم به سنگسار زن دیوانهای که شوهر نداشت و کودک شش ماههای به دنیا آورده بود، داد. علیبنابیطالب علیهالسلام فرمود: «حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْرا» مدت حمل و شیرخوارىاش سى ماه تمام است. (4) و پروردگار نیز خوددارى از شهوت را از مجنون برداشته است؛ چراکه «اِنَّ اللّهَ رَفَعَ الْقَلَمَ عَنِ الَمجْنُونِ». (5)
5. همسری پیرمرد
زنی را نزد خلیفه دوم آوردند که همسر پیرمردی شده بود و پیرمرد از دنیا رفته بود و اینکه زن از او پسری داشت. پسران پیرمرد به زن، تهمت زنا زده و بر آن گواهی میدادند تا پسر زن از ارث پدرشان محروم شود. خلیفه دوم، سخن پسران را پذیرفت و دستور به سنگسار زن داد.
امیرمؤمنان (ع) از آن مسیر عبور میکرد که نگاه زن به او افتاد و به تظلمخواهی گفت: ای پسر عم رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم کاغذى دارم. حضرت کاغذ را مطالعه کرده و فرمود: این زن تاریخ ازدواج با شوهر و تاریخ همبسترشدن با او و کیفیت آن را در این ورقه یادداشت کرده است؛ هرچه زدوتر او را رها کنید.
سالها بعد، روزی مولای متقیان آن کودک را با کودکان دیگر به بازی گرفت و در میانه بازی به آنها گفت که بنشینند. همه نشستند. سپس خواست که برخیزند. همه برخاستند، ولی کودک آن زن نتوانست و به ناچار بر دو دست خود تکیه زد و برخاست.
در این هنگام امیرمؤمنان علیهالسلام فرمود: او فرزند همان پیرمرد است. و کودک را نزد خود خواند و سهم او را از ارث پدر پرداخت کرد و بر تمام برادرانش حد افترا جاری ساخت و در جواب تعجب خلیفه دوم فرمود: از تکیه پسر بر دستها، ضعف پیرمرد را دریافتم. (6)
6. کودک ششماهه
در زمان خلیفه دوم، زنی در ششماهگی کودکی بهدنیا آورد و شوهرش نزد خلیفه آمد و شکایت کرد که همسر من شش ماه پس از عروسى با من، بچه آورده است؛ زن نیز پذیرفت. همگان به زن و رابطه پیش از ازدواج او شک کردند و خلیفه دستور داد او را سنگسار کنند.
در این میان امیرمؤمنان علیهالسلام که در مجلس حضور داشت، رو به خلیفه کرد و فرمود: اگر این زن با کتاب خدا با تو به خصومت برخیزد، تو را محکوم خواهد کرد؛ زیرا خداوند مىفرماید: «وَحَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْرا.» مدت بودن طفل در رحم و از شیر بازگرفتن او سى ماه است (7)؛ و در جای دیگر فرموده: «وَالْوالِداتُ یُرْضِعْنَ اَوْلادَهُنَّ حَوْلَینِ کامِلَیْن لِمَنْ اَرادَ اَنْ یُتِمَّ الرّضاعَةَ»؛ مادران فرزندان خود را در صورتىکه بخواهند شیر کامل دهند، باید مدت دو سال حصانت کنند. (8) و ادامه داد: از انضمام این دو آیه چنین استفاده مىشود که چون مادر شیردادن فرزندان خود را در عرض دو سال تکمیل مىکند، از آنجایىکه به حکم قرآن، مدت شیردادن و در رحم ماندن کودک سى ماه است، پس کمترین مدت حملش شش ماه خواهد بود. (9)
7. کودک سفیدپوست
مردی همسرش را نزد خلیفه دوم برده و گفت: خودم و زنم سیاه هستیم و او پسری سفید به دنیا آورده. خلیفه رو به جمع کرده و نظر ایشان را خواست؛ همه گفتند زن باید سنگسار شود.
مأموران اجرای حکم که زن را میبردند، در میانه راه با امیرمؤمنان (ع) برخورد کردند و حضرت ماجرا را پرسیدند و آنان شرح ماوقع گفتند. حضرت (ع) رو به مرد کرده و پرسیدند: آیا زنت را متهم مىکنی؟ مرد گفت: نه. حضرت باز هم سؤال کردند: آیا در حال قاعدگى با او همبستر شدهاى؟ مرد تأیید کرد و گفت: بله، یک شب که ادعا مىکرد قاعده است، من گمان کردم به جهت سرما عذر مىآورد؛ پس با او همبستر شدم. حضرت از زن نیز پرسید که آیا شوهرت در آن حال با تو نزدیکى کرده است؟ زن هم تأیید کرد.
در این زمان امیرمؤمنان علیهالسلام به آنان فرمود: برگردید که این فرزند، پسر شماست و علت سفیدشدنش این است که خون حیض بر نطفه غلبه کرده است؛ آنگاه که این کودک بزرگ شود، رنگ پوست او سیاه میشود. (10)
منبع: مهر خانه
انتهای پیام/
مطالب مرتبط:
گفتگو
| |
| |
| |
| |
|