شناسه : 9951413
بچه‌ نمك زندگي است

مانع ورود گلوله نمك به زندگي‌تان نشويد


زندگي ما هميشه براصل حيات استمرار دارد. حس خوب ماندن، زندگي كردن و زادآوري حس زيبايي است كه در ميان آسيايي‌ها بيش از اروپايي‌ها و امريكايي‌ها به چشم مي‌خورد.

به گزارش یزد آوا به نقل از جوان آنلاين، ايراني‌ها در بين همه آسيايي‌ها به خانواده دوستي و فرزندآوري شهره‌ هستند. تا بوده روال بر اين بوده كه ما با حق حياتمان حق رفاه و زندگي را به نسل بعد از خودمان بدهيم؛ نسلي كه از جنس ماست، از پوست و گوشت ماست و وقتي حرف مي‌زند و راه مي‌رود انگار كپي برابر اصل خودمان است. دختر و پسري كه قرار است از يك زوج باقي بماند قرار است نشاني از هويت و زندگي آنها باشد، گيس گلابتوني كه قرار است همدرد و همزبان مادر باشد و گل پسري كه روزي بايد عصاكش دوران پيري پدر باشد. همه اين‌ها به كنار، شنيدن صداي «مامان» و اسم «بابا» از زبان كودك جزو بزرگ‌ترين لذت‌ها و آرزوهاي هر زن و شوهري است. خصلت فرزند دوستي در ما ايراني‌ها آنقدر قوي است كه براي ما خانه بدون بچه معنا ندارد دقيقاً به همين دليل است كه پدر خانه تمام هم و غمش تأمين مالي بچه‌ها و مادر هم تمام تلاشش تأمين رفاه آنهاست.

تصور كنيد بين اين همه خواستن و آرزو داشتن فرزندآوري، باشند خانواده‌هايي كه توان فرزندآوري ندارند و با توسل به هر راهي تلاش مي‌كنند تا نمك زندگي‌شان را تأمين كنند و براي خودشان در اين زندگي وانفسا اميد بسازند. با آنكه مي‌دانند اميدي به فرزندآوري‌شان نيست بازهم تلاش مي‌كنند تا شايد بشود با توسل به علم جديد و روش‌هاي درماني نوين راه به جايي برد. متأسفانه در بين زوج‌هاي جوان ما جبهه ديگري هم وجود دارد. بله در بين اين همه زوج دوستدار و تمناي بچه، هستند زوج‌هايي كه حدود يك دهه از زندگي مشتركشان مي‌گذرد و باز هم دلايل خاص خودشان را بهانه مي‌كنند و مي‌گويند «ما هنوز بچه نمي‌خواهيم!». شنيدن خواستني‌هاي زوج‌هاي آرزو به دل بچه‌دار شدن از يك طرف و شنيدن دلايل زوج‌هاي فراري از بچه از طرف ديگر بهترين بهانه شد كه پاي حرف آنها، كارشناسان و متخصصان در اين زمينه بنشينيم.

15 سال آرزو به دل مانده‌ايم

علي سلطاني، 40ساله

25 ساله بودم كه تصميم گرفتم براي آرامش خودم و پيشرفت زندگي‌ام زودتر ازدواج كنم. در خانواده ما رسم است جوان‌ها زود ازدواج مي‌كنند و در همان سال‌هاي اوليه زندگي مشترك بچه‌دار هم مي‌شوند. سه سال از ازدواجمان گذشته بود كه من فكر كردم همه شرايط براي بچه‌دار شدن مهياست؛ يعني من درسم را تمام كرده بودم و از نظر درآمد هم مشكلي نداشتيم در واقع خانواده‌ها هم حمايتمان مي‌كردند خلاصه كلام اينكه تازه داشتيم به اين موضوع و ابعادش فكر مي‌كرديم كه خانمم مقطع ارشد قبول شد.

هرچه اصرار كردم براي درس خواندن هميشه وقت هست قبول نكرد خلاصه اينكه سه سال ديگر صبر كردم. الان حدود 10 سال است كه هر دو نفرمان به بچه‌دار شدن تمايل داريم اما نمي‌شود. كلي آزمايش داديم و براي مشاوره نزد پزشكان متخصص رفتيم؛ از پزشك متخصص گرفته تا طب سنتي همه جور‌ش را امتحان كرديم اما نمي‌شود!

يكي، دو سالي است كه نتايج آزمايش‌ها نشان مي‌دهد كه مشكل از من است دليلش را نمي‌فهمم چون در خانواده چنين چيزي سابقه نداشته اما هرچه كه هست جزو بدترين اتفاق‌هاي زندگي يك زن و شوهر است. عذاب‌آور است كه 10 سال براي رسيدن به آرزوي هميشگي‌ات و پدر شدن تلاش كني اما راه به جايي نبري.

از خود نشاني نداريم

ثريا نجفي، 45 ساله

تجربه سختي است و من هميشه آرزو مي‌كنم خدا نصيب دشمنم هم نكند. راستش براي ما دخترها كه همه دوران كودكي‌مان در خاله بازي و بچه داشتن سپري مي‌شود و با بزرگ‌تر شدنمان تازه حس مسئوليت‌پذيري و نقش مادري‌مان براي پدر و برادرمان گل مي‌كند سخت است كه بپذيريم بعد از ازدواج توان فرزندآوري نداريم. همه اين‌ها به كنار، براي من و همسرم مشكلات يكي دوتا نيست چون ما خودمان بعد از مدت‌ها دوا و درمان به اين نتيجه رسيديم كه ديگر هيچ راه اميدي برايمان نيست.

از طرفي پيچيدن صداي بچه در خانه به هر زن و مردي اميد مي‌دهد حالا چه پدر و مادر واقعي آن بچه باشند و چه نباشند. به همين خاطر بود كه بالاخره همسرم راضي شد كه فرزندخوانده بياوريم اما از آنجايي كه همسرم جزو متمولين و ثروتمندان فاميل است همه با ما سر دعوا برداشتند كه نبايد اين كار را بكنيد.

اوايل سعي كردم به خودم بگويم نظر بقيه مهم نيست مهم اين است كه ما واقعاً احساس نياز مي‌كنيم و جز اين راه هم راه ديگري پيش رويمان نيست، اما با گذشت زمان و مطرح شدن موضوع در جمع خانواده تازه فهميدم همه چيز به آن آساني كه فكر مي‌كردم هم نبود چون بخش عظيمي از خانواده شوهرم مخالف اين اتفاق بودند.

در رأس همه مخالفان، مادرشوهرم قرار دارد كه به اين بهانه كه نمي‌دانم پدر و مادر بچه‌اي كه مي‌آوريم چه كساني بوده‌اند و ممكن است اين بچه بعدها اموال شوهرم را صرف كار باطل كند حاضر است شوهر من برود همسر دوم بگيرد اما فرزندخوانده نياوريم!مسخره است اما درد دل خودم يك طرف، زخم زبان‌هاي قوم شوهر طرف ديگر، حرص خوردن‌هاي پدر و مادرم از همه بدتر و آرزو به دل ماندنم هم بالاتر از همه، زندگي را برايم سخت كرده است و راه به جايي نمي‌برم. خلاصه كلام اينكه زندگي برايم جهنم شده است.

همه‌چيز فداي مشكلات مادي

زهرا تقوي 36 ساله

هشت سال است كه ازدواج كرده‌ايم من خانه‌دار و شوهرم استاد دانشگاه است. شوهرم از همان اوايل هم دوست داشت زودتر بچه‌دار شويم نمي‌دانم دليل واقعي چيست اما من علاقه‌اي به بچه‌دار شدنمان ندارم. قبول دارم كه نبود بچه خلأيي در زندگي‌مان ايجاد كرده كه هنوز نتوانسته‌ايم برايش تصميم‌گيري كنيم؛ از طرف ديگر هم مي‌دانم حضور بچه‌ در خانه نعمتي است كه با هيچ چيز نمي‌شود جبرانش كرد اما فكر مي‌كنم تا پس‌انداز كافي و يك پشتوانه درست و درمان براي آينده‌مان نداريم نبايد بچه‌دار شويم.

من معتقدم آينده‌اي كه هيچ پشتوانه اقتصادي براي خودمان ندارد چطور مي‌تواند يك بچه بيگناه را بپذيرد تمام ترس من و عدم تمايلم ترسي است كه ريشه در مسائل اقتصادي دارد. من شك دارم كه همسرم بتواند زندگي‌مان را با وجود بچه از لحاظ مالي تأمين كند؛ نگرانم كه او نتواند يك زندگي مرفه براي فرزندمان مهيا كند.

بخش ديگري از ترس وجودي‌ام به تعهد و مسئوليت‌پذيري‌مان بازمي‌گردد. من نمي‌دانم آيا واقعا من و همسرم مي‌توانيم به عنوان پدر و مادر بچه‌مان را درست تربيت كنيم و از عهده تربيتش برآييم يا نه! وقتي من در اين سن و سال خودم از خودم راضي نيستم و نتوانسته‌ام به بعضي هدف‌هايم برسم، مي‌ترسم يكي مثل خودم را به دنيا بياورم و تربيت كنم. مدام به اين فكر مي‌كنم كه در تربيت فرزندم يا او را يك بچه لوس بار بياورم يا برعكس يك بچه عصبي و پرخاشگر.

سال‌هاي برباد‌رفته!

مازيار سهيلي، 40 ساله

نمي‌دانم چه شد كه يكدفعه اوضاع زندگي‌مان اينطور به هم ريخت! اوايل با خودمان مي‌گفتيم هنوز براي بچه‌دار شدن زود است چون من براي افزايش حقوقم بايد چندجا كار مي‌كردم و همسرم هم براي بالارفتن دخلمان بايد مدرك ارشدش را مي‌گرفت. سه، چهارسالي اينطور گذشت و در همين مدت هم ما تا دلتان بخواهد دوستاني پيدا كرديم كه مثل خودمان چند سال بود ازدواج كرده بودند و قصد بچه‌دار شدن هم نداشتند. مراوده و رفت و آمد با اين دوستان باعث شد بترسيم از اينكه مبادا با آمدن بچه مسئوليتمان اضافه شود، وقت كم داشته باشيم و پول كم بياوريم.

مدام من به همسرم مي‌گفتم بگذار پس اندازمان به فلان ميزان برسد بعد اقدام جدي مي‌كنيم از طرف ديگر همسرم هم مي‌گفت «كدام آدم عاقلي در خانه مستأجري بچه‌دار مي‌شود؟ من اگر خودم قانع هستم و از هر سال باركشي از يك خانه به خانه اجاره‌اي ديگر گلايه نمي‌كنم دليل نمي‌شود كه يك بچه را هم اسير و مبتلاي خودمان كنيم. بچه بيچاره چه گناهي كرده كه بايد پاسوز ما بشود؟!»
همه اين حرف‌ها و توقعات من ادامه پيدا كرد تا جايي كه همسرم هم گفت تا خانه نخريم نه!به همين راحتي چند سال از عمرمان رفت براي نخوردن و نخريدن تا شايد پولي جمع كنيم و خانه‌اي نزديك محل كارمان بخريم. بعد از پايان دوران تحصيلات هم چندجا شغل مناسبي به همسرم پيشنهاد شد كه نتوانست با وسوسه پولش كنار بيايد و در نتيجه قبول كرد. بعد از همه اين دغدغه‌ها هم كار به جايي رسيد كه گفت اگر بچه‌دار شويم فرصت كافي براي رسيدگي به اوراندارم من هم از آنجا كه دوست نداشتم فرزندم دوران كودكي‌اش را در مهدكودك سپري كند ترجيح دادم تا سبك شدن شرايط صبر كنم. حالا كه همه چيز خوب شده، درآمد داريم، يك خانه نقلي خريده‌ايم و هر دو نفرمان به توافق رسيده‌ايم، بچه‌دار نمي‌شويم. حالا كارمان به جايي رسيده كه همه چيز داريم اما خوشبختي‌مان در گرو داشتن يك بچه است كه آن را هم نداريم، چه فايده؟! حالا بايد همه پس اندازمان را روي دست بگيريم از اين كلينيك و مركز باروري به آن يكي برويم تا شايد بشود كاري كرد كه آخر سر همه آب پاكي را روي دستمان ريختند و گفتند خانم قدرت باروري ندارد.

بچه‌دار نشدن و كاهش رضايت از زندگي

دكتر «مسعود آبيار» روانشناس و مشاور خانواده

مسئله به دنيا نياوردن فرزند در بين زوج‌هاي جوان يك پديده منفي است. ما اين پديده را يك محصول مي‌بينيم و بايد مجموعه عللي كه اين وضعيت را به وجود مي‌آورد را مورد بررسي و كنكاش قرار داد نه جواناني كه محصول آن مجموعه علل هستند.

ولي در اين رابطه چند موضوع بسيار مهم وجود دارد. اول اينكه در يك دهه گذشته ما با تغيير شاخص‌هاي اقتصادي مواجه بوده‌ايم و چنين تغييري در سطح زندگي افراد تأثير مي‌گذارد و سبب مي‌شود نگراني نسبت به آينده افزايش پيدا كند. موضوع دوم كه باز هم به يكي، دو دهه گذشته مربوط مي‌شود، افزايش آمار طلاق و ميزان جدايي بين زوجين است. در نتيجه خيلي از زوج‌ها از شكنندگي روابط وحشت دارند و نگرانند كه اگر صاحب فرزندي شوند در آينده در روابط‌شان دچار گسست شوند و فرزندشان آسيب ببيند.

يكي ديگر از عوامل دخيل در اين زمينه موضوع رضايت از زندگي و كيفيت آن است. در مورد سطح كيفيت زندگي، عواملي هستند كه در سلامت روان نقش تعيين‌كننده‌اي دارند و هر چند اين دو عامل بر اساس دو كلمه ساده تعريف مي‌شود اما نمي‌شود به سادگي گفت كه موضوع A سبب مي‌شود رضايت از خويشتن به دست بيايد يا موضوع B باعث به وجود آمدن رضايت از زندگي شود.

هميشه مجموعه‌اي از عوامل دست به دست مي‌دهند تا اين موضوع ساخته شود اما مي‌توان روي مهم‌ترين عواملش دست گذاشت كه اين هم به آن معني نيست كه اينها تنها يا حتي مهم‌ترين عوامل موجودند ولي مي‌گوييم با اين عوامل بيشتر سر و كار داريم. ابتدا در زمينه رضايت از خويشتن معمولاً چگونگي قضاوت ما راجع به خودمان، مجموعه باوري كه قضاوت ما را راجع به خودمان شكل مي‌دهد، اهميت بسيار زيادي دارد. اما زمينه‌هاي فرهنگي كه چگونگي قضاوت افراد راجع به خودشان را مشخص كند، دومين عامل است. در مورد رضايت از زندگي، استانداردهاي فرهنگي كه تعيين مي‌كند چه سطحي از رفاه به عنوان كف مطالبات مشخص مي‌شود مي‌تواند سطح رضايت از زندگي را در افراد به مقدار زيادي تحت تأثير خودش قرار دهد. به جواناني كه قصد تشكيل خانواده دارند توصيه مي‌كنم قبل از اينكه بخواهند وارد زندگي مشترك شوند، آموزش‌هاي لازم را ببينند تا هنگامي كه وارد زندگي مشترك شدند با اطمينان بيشتري نسبت به روابط‌شان بتوانند پيش بروند. وقتي آن آموزش‌ها و فنون در اختيار افراد باشد مي‌توانند به خودشان بيشتر اطمينان كنند و ايمان بياورند و همين سبب خواهد شد كه به زندگي اميدوار باشند.




رای شما
میانگین (0 آرا)
The average rating is 0.0 stars out of 5.