شناسه : 31293992
نویسنده کتاب «عمار حلب»:

محمد خانی عصاره ای از شهدای شاخص زمان جنگ بود/شهیدی که به دنیا آمده بود تا مردم را پای سفره امام حسین(ع) بنشاند


نویسنده کتاب «عمار حلب» گفت: شهید محمد خانی خیلی ها را که به اهل بیت نزدیک نبودند و امام حسین(ع) را نمی شناختند، می آورد و با امام حسین(ع) آشنا می کرد. همین الان هم می بینم کسانی که کتاب عمار حلب را می خوانند و حالشان دگرگون می شود امام حسینی می شوند.

به گزارش یزد آوا به نقل از یزد رسا؛ محمد علی جعفری(متولد سال 66 در یزد) از سال 86 کار خود را در حوزه نویسندگی آغاز کرد. او را با کارهایی مثل «دلم برایش تنگ شده» زندگینامه شهید چمران)، «شیرمرد شیر رود» زندگی نامه داستانی شهید شیرودی، «شکوه دوران» زندگی نامه داستانی شهید عباس دوران، «رهبر دارالعباده» زندگینامه شهید صدوقی، «شغل شریف» مجموعه داستان کوتاه،«فرزند کشمیر» خاطرات سید قلبی حسین رضوی فعال فرهنگی در کشمیر و البته کتاب خواندنی «عمار حلب» زندگینامه شهید مدافع حرم محمد حسین محمد خوانی می شناسیم.

 

 

متن پیش رو حاصل گفت و گوی یزد رسا با این نویسنده فعال در حوزه جنگ و جهاد پیرامون نگارش کتاب خواندنی «عمار حلب» است.

 

لطفا از سابقه آشنائی خود با شهید محمد خانی بگوئید.

بنده در دوران دانشجویی با شهید محمد حسین محمد خانی آشنا شدم. هر چند او در دانشگاه آزاد تحصیل می کرد و من در دانشگاه یزد اما برنامه های فرهنگی بسیار خوبی که در جوار شهدای گمنام دانشگاه آزاد برگزار می شد باعث شد که ما کم کم با هم آشنا شدیم و باب رفاقت باز شد و چند سفر و اردوی جهادی رفتیم. بعد هم کم کم رفت و آمدمان در هیاتی که ایشان راه اندازی کرده بود آغاز شد و از این طریق رفاقت ما با هم شکل گرفت.

 

همین رفاقت باعث شد کتاب عمار حلب را بنویسید؟

خب ببینید، زمانی که محمد خانی به شهادت رسید در حوزه نوشتن مشغول بودم و دینی نیز نسبت به این شهید داشتم، به خاطر همین هم خود را ملزم کردم تا کاری برای این شهید بزرگوار انجام دهم، این شد که نگارش کتاب عمار حلب کلید خورد.

 

اصلاً چرا اسم کتاب را عمار حلب گذاشتید؟

 این کتاب سرگذشت‌ شهید «محمدحسین محمدخانی»  معروف به حاج عمار بود. یک جایی از کتاب هم آمده که هر یک از نیروهای حزب الله برای اینکه عمار کنار آن ها بماند با هم مشاجره می کردند؛ دیگر عمار فقط برای ما ایرانی ها نبود؛ عمار شده بود عمار حلب.

 

شهید محمد حسین محمدخانی در کنار سردار قاسم سلیمانی

 

کار جمع آوری خاطرات را چگونه آغاز کردید؟ پیدا کردن و مصاحبه با همرزمان یک مدافع حرم سخت نبود؟

حدوداً بعد از 6 ماه از شهادت محمد خانی کار جمع آوری خاطرات نزدیکان وی را شروع کردم که این کار حدود 8 ماه هم زمان برد. قبل از آغاز کار ذهنیتم این بود که یک کار جمع و جور و کوتاهی بشود اما با شروع فهمیدم من یک بخش های کوچکی از ابعاد شخصیتی شهید را می شناختم، و کار رفته رفته بسیار گسترده تر شد. خلاصه حاصل مصاحبه با حدود 40 نفر از نزدیکان «محمد حسین» 1000 صفحه مطلب خام بود. برای اینکه بتوانم این حجم مطلب را در یک کتاب بگنجانم نکات و خاطره های کلیدی و جذاب را جدا کردم و کار به صورت کتاب عمار حلب که اکنون می بینید منتشر شد.

البته خاطرات همسر شهید را به اندازه ای که کتاب ناقص نباشد منتشر کردم و بقیه خاطرات در کتاب جداگانه ای به اسم «قصه دلبری» که اکنون زیر چاپ است، منتشر می شود.

 

 

در مورد سختی های کار هم باید بگویم مصاحبه با دوستان و خانواده شهید خیلی دشوار نبود ولی همانطور که شما هم اشاره کردید هماهنگی با همرزمان خیلی سخت بود. این عزیزان از نظر شرایط کاری نمی توانستند مصاحبه کنند، اما از آنجا که خوشبختانه کار در حوزه نوشتار بود راحت تر قبول می کردند،  ولی باز هم دسترسی به آنها خیلی سخت بود باید منتظر می ماندم تا از سوریه بیایند و بتوانیم مصاحبه کنیم.

مشکل دیگری که داشتیم این بود که خیلی از این عزیزان در دفاع از حرم حضرت زینب(س) به شهادت می رسیدند. مثلا موارد زیادی بود که حتی قرار مصاحبه را هم با رزمنده ها می گذاشتیم ولی این بزرگواران قبل از مصاحبه به فیض شهادت نائل می آمدند. مثلاً شهید مرتضی عطایی که ارتباط گرفتم در حال مذاکره بودید که شنیدم شهید شده اند، یا شهید محمد کامران و یا شهید «شیخ مالک» که در لحظه شهادت بالای سر شهید محمد خانی بودند. همه این ها قبل از اینکه بتوانم درباره محمد حسین محمد خانی با آن ها مصاحبه کنم، شربت شهادت نوشیدند.

 

به عنوان کسی که در زمینه دفاع مقدس پژوهش داشته، تجربه اولین کارتان برای شهدای مدافع حرم چطور بود؟

کار  خیلی کار عجیبی بود. بنده در فضای شهدا کار کرده بودم و تجربه نوشتن برای شهدای دفاع مقدس را داشتم ولی فعالیت برای شهید مدافع حرم را تجربه نکرده بودم. از آنجا که این شهید خیلی به ما نزدیک بود کار کردن در این زمینه هم خیلی برایم عجیب بود.

شنیدن از آدمی که دل مشغولی های ما ، زندگی نزدیک به ما و قابل لمس داشته و در عین نزدیکی به ما چیزی فراتر از ما بوده خیلی برای من دلچسب و شیرین بود. دیده می شود وقتی خاطرات شهدای دیگر را بازگو می کنیم بعضی ها  می گویند این شهدا در دهه شصت زندگی می کردند و فضای آن زمان جوری بوده که چنین افراد شاخصی را تربیت کرده، ولی دیگر در دهه 90 نمی توان این کارها را انجام داد. در حالی که محمد خانی ثابت کرد می شود در دهه 90 مثل شهدا زندگی کرد.

من در زندگی شهید محمد خانی حضور یک سری از شهدا را به وضوح می دیدم و احساس می کردم این شهید عصاره و چکیده ای از شهدای شاخص زمان جنگ بود.

دوستان و نزدیکان شهید محمد خانی هم چنین اعتقادی داشتند و می گفتند محمد حسین عاشق فلان شهید بوده و رفتارش را به رفتار شهید نزدیک می کرده است. یا مثلاً می دیدم بعضی از کارهای او دقیقاً مثل اعمال و رفتار شهید چمران بوده است. از همسرشان هم که سوال کردم این نکته را تائید کردند و گفتند محمد حسین همیشه احترام خاصی برای شهدا قائل بوده و سعی داشته فضاهای معنوی زمان جنگ را در زندگی خود پیاده کند. به همین خاطر سبک زندگی شهدا را دقیقاً در رفتار شهید محمد خانی می بینیم. از همین جا می شود ثابت کرد که ما هم می توانیم مثل شهدا زندگی کنیم و این بخش خیلی شیرینی از کار برای شهدای مدافع حرم است.

 

با نگاه به کتاب عمار حلب دیده می شود شما خیلی بر ارادت شهید محمد خانی به امام حسین(ع) تاکید دارید. چرا؟

هر کجای زندگی این فرد را یبینیم می فهمیم محمد خانی همه جا یک چیزی از امام حسین(ع) دارد و هر جا قرار می گرفته فضا را به سمت اهل بیت و امام حسین(ع) می برد. واقعاً انسان با نگاه به زندگی محمدخانی به خود می گوید مگر یک نفر چقدر می تواند عاشق امام حسین(ع) باشد. به خاطر همین هم بر روی جلد کتاب «عمار حلب» نوشتم:  «انگار این بشر به دنیا آمد تا دست خیلی ها را بگیرد و بنشاند پای سفره امام حسین(ع)؛ از هم دانشگاهی لات و عرق خورش گرفته تا مجاهد مسیحی سوری، و انگار این بشر شهید شد تا باز دست از این کارهایش بر ندارد.»

محمد حسین خیلی ها را که به اهل بیت(علیهم السلام) نزدیک نبودند و امام حسین(ع) را نمی شناختند، می آورد و با امام حسین(ع) آشنا می کرد. همین الان هم می بینم کسانی که کتاب عمار حلب را می خوانند و حالشان دگرگون می شود امام حسینی می شوند.(اینجا را بخوانید) واقعاً هر جای زندگی شهید محمدخانی که نگاه می کنیم اثری از امام حسین(ع) و حلاوت عشق به ایشان جلب توجه می کند.

 

 

حالا که کار برای شهید مدافع حرم را نیز تجربه کرده اید، برنامه ای برای نوشتن کتابی حول شخصیت شهید «محسن حججی» ندارید؟

خیلی علاقه مند هستم و پیگیر هم بوده ام. من چنین کارهایی را رزق می دانم و معتقدم آدم باید توفیق داشته باشد برای این شهدا بنویسد، این ها باید روزی آدم بشود. اینکه نوشتن برای شهید حججی روزی من بشود یا نه مشخص نیست، اما قلباً دوست داشتم و پیگیری هایی هم انجام دادم اما هنوز به جایی نرسیدم.

البته معتقدم آدم یا نباید کاری برای شهدا انجام دهد و یا اگر کاری انجام داد، باید کار خوبی باشد. اینکه کار ضعیف و دم دستی انجام شود و مخاطب را خوب با ابعاد شخصیتی شهید آشنا نکند به نظر بنده در حق شهید اجحاف شده است. به خاطر همین هم در مورد کتاب عمار حلب وجدانم راحت است، چرا که تا جایی که می توانستم مصاحبه گرفتم و خاطرات و مطالب مختلف را جمع آوری کردم و بعد کتاب را نوشتم. در مورد شهید حججی هم چنین چیزی مد نظر دارم، یا کاری در این حوزه انجام نمی دهم یا اگر انجام بدهم کاری است که وقتی بیرون بیاید و مخاطب بخواند شهید حججی را به خوبی بشناسد.

بارها خدا را شکر کردم که توفیق داد برای شهید محمد خانی کار خوبی انجام شد. خیلی بازخوردهای خوبی از این کار دارم می بینم، الان خیلی ها متحول شده اند، خیلی ها زندگیشان به خاطر خواندن عمار حلب عوض شده است. چون شخصیت شهید را به درستی به نمایش گذاشتیم. البته من یک وسیله بودم و این ها همه عنایت خود شهید است. اما باز هم تاکید می کنم باید آن کاری که در خور شان شهید است ارئه بدهیم.

البته شهید حججی هم خیلی خاص بود و نشان داد بعضی ساز و کارها در دست ما نیست. واقعاً اگر همه نهادهای فرهنگی کشور تلاش می کردند که جریانی که شهید بی سر مدافع حرم به راه انداخت، ایجاد کنند موفق نمی شدند. این که فردی این چنین همه معادلات را به هم بریزد واقعاً چیز عادی نیست. دست ما و آدم هایی که فکر می کنند کاره ای هستند هم نیست. همه شهدا عزیز هستند، همه شهدا ماجورند و محبوب ولی اینکه یک شهید اینگونه می درخشد و صحنه گردانی می کند یک حکمتی دارد، ولی اینکه این حکمت چیست، من در جایگاهی نیستم که در موردش نظر بدهم. قطعاً خود شهید چیزی داشته که او را خاص کرده است. در شهدای جنگ هم چنین مواردی داریم. چرا که همه شهید همت، شهید چمران و شهید خرازی را می شناسیم یا یک دفعه شهید برونسی شناخته می شود. از آن طرف هم شهدایی داریم که هیچی از آنها باقی نیست، گمنام گمنام واقعا نمی دانم چرا این اتفاق می افتد و چه حکمتی است، چیزی است بین شهدا و خدای شهدا.

انتهای پیام/




رای شما
میانگین (0 آرا)
The average rating is 0.0 stars out of 5.