شناسه : 25004419
به مناسبت شهادت مظلومانه امام حسن مجتبی علیه‌السلام؛

وقتی شهید شدن آسان‌تر از زنده ماندن است/ چرا امام حسن علیه‌السلام با معاویه صلح کرد؟


گاهى شهید شدن آسان‌تر از زنده ماندن است! حقاً که چنین است! این نکته را اهل معنا و حکمت و دقت، خوب درک مى‌کنند.

یزد آوا؛  امام حسن مجتبی علیه‌السلام بعد از شهادت امیرالمؤمنین علیه‌السلام به مدت ده سال عهده دار مقام امامت بود و در 28 صفر سال پنجاه هجری در سن 47 سالگی به دستور معاویه بن ابی‌سفیان و به دست جعده دختر اشعث بن قیس مسموم شد و بر اثر همان زهر به شهادت رسید. حضرت مجتبی(ع) در دوران ده ساله امامت خود سختی‌های فروانی را تحمل کرد. بی‌بصیرتی و دنباطلبی خواص زمان امام شرایط سختی را بر حضرت تحمیل کرد و موجب شد تا امام را یارای مقابله با معاویه نباشد. صلح امام حسن(ع) با معایه، از رخدادهای مهم تاریخ محسوب می‌شود. رخدادی که بعضا با تحلیل‌های مختلفی همراه شده است.

حضرت آیت‌الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی با تحلیلی جامع از شرایط حاکم بر دوران امام حسن مجتبی(ع)، عملکرد ایشان با توجه به اوضاع حاکم را مورد تحلیل قرار داده‌اند. در ادامه به دو مورد از سخنرانی‌های ایشان پیرامون دوران امام حسن علیه‌السلام و چرایی صلح آن حضرت با معایه اشاره می‌شود:

رهبر معظم انقلاب اسلامی در سخنانی در 27 شهریور 1370 پیرامون امام حسن علیه‌السلام می‌فرمایند:

«دوران دشوار هر انقلابى، آن دورانى است که حق و باطل در آن ممزوج بشود. ببینید امیرالمؤمنین از این مى‌نالد: "ولکن یؤخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فیمزجان فهنا لک یستولى الشّیطان على اولیائه". در دوران پیامبر این‌طورى نبود. در دوران پیامبر، صفوف، صفوف صریح و روشنى بود. آن طرف، کفار و مشرکان و اهل مکه بودند؛ کسانى بودند که یکى‌یکى مهاجرین از این‌ها خاطره داشتند: او من را در فلان تاریخ زد، او من را زندانى کرد، او اموال من را غارت کرد؛ بنابراین شبهه‌اى نبود. یهود بودند؛ توطئه‌گرانى که همه اهل مدینه ــ از مهاجر و انصار ــ با توطئه‌هاى آن‌ها آشنا بودند. جنگ بنى‌قریظه اتفاق افتاد، پیامبر دستور داد عده‌ کثیرى آدم را سر بریدند؛ خم به ابروى کسى نیامد و هیچ‌کس نگفت چرا؛ چون صحنه، صحنه‌ روشنى بود؛ غبارى در صحنه نبود. این‌طور جایى، جنگ آسان است؛ حفظ ایمان هم آسان است. اما در دوران امیرالمؤمنین، چه‌کسانى در مقابل على(ع) قرار گرفتند؟ خیال مى‌کنید شوخى است؟ خیال مى‌کنید آسان بود که "عبداللّه‌بن مسعود "، صحابى به این بزرگى ــ بنا به نقل عده‌اى ــ جزو پایبندهاى به ولایت امیرالمؤمنین نماند و جزو منحرفان به حساب آمد؟ همین "ربیع‌بن خثیم" و آن‌هایى که در جنگ صفین آمدند گفتند: ما از این قتال ناراحتیم، اجازه بده به مرزها برویم و در جنگ وارد نشویم، در روایت دارد که "من اصحاب عبداللّه‌بن مسعود"! این‌جاست که قضیه سخت است.

وقتى غبار غلیظ‌تر مى‌گردد، مى‌شود دوران امام حسن؛ و شما مى‌بینید که چه اتفاقى افتاد. باز در دوران امیرالمؤمنین، قدرى غبار رقیقتر بود؛ کسانى مثل عمار یاسر ــ آن افشاگر بزرگ دستگاه امیرالمؤمنین ــ بودند. هرجا حادثه‌‌اى اتفاق مى‌افتاد، عمار یاسر و بزرگانى از صحابه‌ پیامبر بودند که مى‌رفتند حرف مى‌زدند، توجیه مى‌کردند و لااقل براى عده‌اى غبارها زدوده مى‌شد؛ اما در دوران امام حسن، همان هم نبود. در دوران شبهه و در دوران جنگ با کافر غیرصریح، جنگ با کسانى که مى‌توانند شعارها را بر هدف‌هاى خودشان منطبق کنند، بسیار بسیار دشوار است؛ باید هوشیار بود.»

ایشان همچنین طی سخنانی دیگر در 20 خرداد 1375 در جمع فرماندهان لشگر 27 محمد رسول‌الله می‌فرمایند:

«امام حسن مجتبى علیه‌السلام مى‌دانست که اگر با همان عده معدود اصحاب و یاران خود با معاویه بجنگد و به شهادت برسد، انحطاط اخلاقى زیادى که بر خواص جامعه اسلامى حاکم بود، نخواهد گذاشت که دنبال خون او را بگیرند! تبلیغات، پول و زرنگی‌هاى معاویه، همه را تصرف خواهد کرد و بعد از گذشت یکى دو سال، مردم خواهند گفت: "امام حسن علیه السلام بیهوده در مقابل معاویه قد علم کرد." لذا، با همه سختی‌ها ساخت و خود را به میدان شهادت نینداخت؛ زیرا مى‌دانست خونش هدر خواهد شد.

گاهى شهید شدن آسان‌تر از زنده ماندن است! حقاً که چنین است! این نکته را اهل معنا و حکمت و دقت، خوب درک مى‌کنند. گاهى زنده ماندن و زیستن و تلاش کردن در یک محیط، به‌مراتب مشکل‌تر از کشته شدن و شهید شدن و به لقاى خدا پیوستن است، امام حسن علیه‌السلام این مشکل را انتخاب کرد.

وضع آن زمان چنین بوده است. خواص تسلیم بودند و حاضر نمى‌شدند حرکتى کنند. یزید که بر سر کار آمد، جنگیدن با او امکان‌پذیر شد، به‌تعبیرى دیگر: کسى که در جنگ با یزید کشته مى‌شد، خونش، به‌دلیل وضعیت خرابى که یزید داشت، پامال نمى‌شد. امام حسین علیه‌السلام به همین دلیل قیام کرد.

وضع دوران یزید به‌گونه‌اى بود که قیام، تنها انتخاب ممکن به نظر مى‌رسید. این، به‌خلاف دوران امام حسن علیه‌السلام بود که دو انتخاب "شهید شدن" و "زنده ماندن" وجود داشت و زنده ماندن، ثواب و اثر و زحمتش بیش از کشته شدن بود. لذا، انتخاب سخت‌تر را امام حسن علیه‌السلام کرد. اما در زمان امام حسین علیه‌السلام، وضع بدان‌گونه نبود، یک انتخاب بیشتر وجود نداشت، زنده ماندن معنى نداشت؛ قیام نکردن معنى نداشت و لذا بایستى قیام مى‌کرد. حال اگر در اثر آن قیام به حکومت مى‌رسید، رسیده بود. کشته هم مى‌شد، شده بود. بایستى راه را نشان مى‌داد و پرچم را بر سر راه مى‌کوبید تا معلوم باشد وقتى که وضعیت چنان است، حرکت باید چنین باشد.»

انتهای پیام/

یزد رسا




رای شما
میانگین (0 آرا)
The average rating is 0.0 stars out of 5.