Skip to Content

نمایش محتوا نمایش محتوا

به مناسبت 12 دی ماه؛ سالروز ورود مقام معظم رهبری به یزد

بازخوانی بیانات مقام معظم رهبری در استان یزد


به مناسبت سالروز حضور مقام معظم رهبری(مدظله) در یزد؛ بیانات ارزشمند ایشان بصورت بازخوانی ارائه شده است.

به گزارش سروابرکوه به نقل از یزدرسا،
بیانات مقام معظم رهبری در دیدار نخبگان استان یزد

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

قبل از شروع عرایضم دو نکته‌ى کوتاه را عرض بکنم:

یکى اینکه این مطلبى که اخیراً این دوست محترممان – که حالا ان‌شاءاللَّه اسمشان هم بعداً بگویند که آشنا بشویم بیشتر – درباره‌ى مسئله‌ى ابرها گفتند، تصادفاً این دو سه روزه اشتغال ذهنى من، همین مطلب بود که چگونه میشود این شهر و این منطقه را که از لحاظ حضور ابرها هیچگونه کمبودى ندارد، اما از لحاظ بارندگى ابرها و فیض بارندگى جز مناطق محروم است؛ همیشه تشنه است؛ این زمین تشنه است، نجات داد. میخواستیم سفارش کنیم یک مرکز علمى این کارها را پى بگیرد، بلکه به سرانجامى برسد – کارهائى البته قبلاً شده در این زمینه – حیف است این سرزمین مستعد، این نیروى انسانى مستعد و آماده و علاقه‌مند به کار محروم باشند و محروم بمانند همچنان. بنابراین، من از جناب‌عالى ضمن اینکه تشکر میکنم از مطلبى که بیان فرمودید، خواهش میکنم آن چیزى که گفتید یا میخواستید مفصل‌تر بگوئید، روى کاغذ بنویسید، پایش را هم امضاء کنید، براى من بفرستید تا من این را مبدأ یک حرکت قرار بدهم.

نکته‌ى دوم در مورد آقاى آذر یزدى است که الان اطلاع دادند ایشان در این جلسه نشسته‌اند و ظاهراً بیمار هم بودند و با حال بیمارى زحمت کشیده‌اند و آمده‌اند. من چندى پیش در یک برنامه‌ى تلویزیونى دیدم که از ایشان تجلیل کرده بودند. من با اینکه وقتم هم کم است، از وقتى تلویزیون را روشن کردم و دیدم که از ایشان دارد تجلیل میشود، پاى آن برنامه نشستم، صحبتهاى خود ایشان را هم گوش کردم. ایشان در آنجا میگفتند که در طول آن سالهاى پیش از انقلاب هیچکس کمترین تشکرى، تقدیرى از این مرد زحمتکش و خدوم نکرده. آن برنامه را که من دیدم، نکته‌اى در ذهنم بود و دلم خواست که آن را یک وقتى به ایشان بگویم، فکر میکردم دیگر امکان ندارد و عملى نیست؛ کجا حالا ما آقاى آذر یزدى را زیارت کنیم! حالا تصادفاً امشب ایشان اینجا هستند. آن نکته این است که من خودم را از جهت رسیدگى به فرزندانم، بخشى مدیون این مرد و کتاب این مرد میدانم. آنوقتى که کتاب ایشان درآمد – اول هم به نظرم دو جلد، سه جلد، تا آنوقتى که من اطلاع پیدا کردم، از این کتاب درآمده بود؛ «قصه‌هاى خوب براى بچه‌هاى خوب» – من رفتم تورق کردم. بچه‌هاى ما داشتند به دوران مُراهقى – یعنى نزدیکى به بلوغ – میرسیدند، دوره هم دوره‌ى طاغوت بود و همه‌ى عوامل در جهت گمره‌سازى ذهن و دل جوان حرکت میکرد. من دلم میخواست چیزى باشد که جوانهاى ما با او هدایت شوند و جاذبه هم داشته باشد. خب، کتاب خوب که خیلى بود. بنده فهرست پیشنهادى کتاب مینوشتم و بین جوانهاى دانشجو و دانش‌آموزهاى سطوح بالاى دبیرستانها پخش میشد، اما براى بچه‌هاى کوچک، دستمان خالى بود، تا اینکه کتاب ایشان را من پیدا کردم. نگاه کردم دیدم این از جهات متعددى، از دو سه جهت، همان چیزى است که من دنبالش میگردم. به نظرم دو جلد یا سه جلد آنوقت چاپ شده بود، خریدم. بعد هم دنبالش گشتم تا اینکه جلد پنجم به نظرم یا ششم – حالا درست نمیدانم، یادم نیست – درآمد؛ بتدریج چاپ شد و من رفتم تهیه کردم و براى فرزندانم خریدم. نه فقط فرزندان، بلکه در سطح شعاع ارتباطات فامیلى و دوستانه، هرجا دستم رسید و فرزندى داشتند که مناسب بود با این قضیه، این کتاب ایشان را معرفى کردم. خواستم این حق‌شناسى را من به نوبه‌ى خود کرده باشم. ایشان یک خلأئى را در یک برهه‌ى از زمان براى زنجیره‌ى طولانى فرهنگى این کشور پر کردند. این کار، باارزش است. خداوند از شما – آقاى مهدى آذر یزدى! – این خدمت را قبول کند و مأجور باشید. این ستایشهاى زبانى و اینها، اجر کارهائى که با اخلاص انجام گرفته باشد، نمیشود؛ اجر کار مخلصانه را خدا باید بدهد و خدا هم خواهد داد.

و اما جلسه‌ى امشب براى من جلسه‌ى شیرین و لذت‌بخشى بود؛ همیشه همینطور است. در سفرهاى گوناگون در این فصل برنامه – که فصل دیدار با نخبگان است – من روحاً التذاذ پیدا میکنم و براى من، نوعى رفع خستگى است. اگر از برنامه‌هاى سفر خسته شده باشم، این در واقع یک نوع رفع خستگى است براى من.

امشب یک خصوصیتى داشت و آن اینکه اولاً یزد یک منطقه‌ى نخبه‌خیز است و نخبگان این منطقه و این استان و این شهر، حقاً و انصافاً به نسبت، خیلى بیشتر از نخبگان بسیارى از مناطق دیگر کشورند؛ این یک. دوم اینکه آن صفا و صمیمیتى که ما در یزدى‌ها سراغ داشتیم از دوران جوانى و نوجوانى تا امروز، بر این جلسه هم همین فضاى صمیمیت حاکم بود. مطالبى هم که دوستان گفتید، در بین آنها مطالبى که من از آن استفاده بکنم و بهره‌مند بشوم، بود؛ همچنانیکه مطالبى که من خود را موظف کنم که آنها را دنبال کنم نیز بود. حالا رئوس و خلاصه مطالب را من یادداشت کردم. البته تماماً ضبط شده است، ثبت شده است بیانات شما، اینها منتقل خواهد شد به دفتر ما. ان‌شاءاللَّه مجموعه‌ى بررسیها، آنچه را که باید دنبال بشود، آنها را دنبال خواهند کرد.

جلسه بیشتر از این کشش ادامه ندارد؛ یعنى الان سه ساعت تمام است که ما در خدمت شما دوستان هستیم، لذا دو سه جمله بیشتر من عرض نمیکنم. این جلسه، هم جنبه‌ى واقعى دارد؛ جنبه‌ى کارى دارد، هم جنبه‌ى نمادین دارد. جنبه‌ى واقعى و کارى او، این است که حقاً و انصافاً از مجموعه‌ى نخبه بایستى تشکر کرد. حالا همه‌ى نخبگان یزد امشب اینجا نیستند، لیکن شما یک گلچینى هستید از این نخبگان، تقدیر و تشکرى هم که ما میخواهیم بکنیم، همین است که به شما عرض بکنیم ما قدر نخبگان و نخبگى را میدانیم در بخشهاى مختلف؛ فعالیتهاى علمى، فعالیتهاى هنرى، فعالیتهاى قرآنى، فعالیتهاى دینى، فعالیتهاى ورزشى، فعالیتهاى مربوط به علوم حوزه‌اى، فعالیتهاى مربوط به علوم دانشگاهى، فعالیتهاى کارگرى، فعالیتهاى صنفى و کسبى یا خدماتى، فعالیتهاى میدانهاى انقلاب؛ ایثارگرى و جهاد و شهادت و اسارت و اینها؛ هر کدام که در هر بخشى یک نخبگى بروز داده باشید، ما قدردان آن و طلبگار و مشترى آن و متشکر و سپاسگزار از دارنده‌ى آن هستیم. این، آن کار واقعى است. این را ما به شما قولاً و عملاً اثبات میکنیم و این وظیفه‌ى ماست. این، بخش عملىِ این کار.

بخش نمادین این کار براى این است که جامعه‌ى ما که این جلسه را خواهند دید – همه‌ى ملت ایران و جوانان بعداً در تلویزیون این جلسه را مى‌بینند – از جمله و بویژه مسئولان کشور بدانند که اگر میخواهند کشور با گامهاى بلند، با شتاب لازم به سمت آن آرمانهاى تصویر شده حرکت کند، باید نخبه را نخبه بدانند و از او قدردانى کنند. این را ما پیامى میدانیم که این کار نمادین، حامل این پیام است. کارهاى نمادین یک مضمونى باید داشته باشند و مضمون این کار ما، این است. خب، اینکه مربوط به خارج از فضاى نخبگى شما.

و اما شما. نخبه شدن یک امتیاز است بلاشک، عالم شدن یک امتیاز است، شاعر شدن یک امتیاز است؛ اما این امتیاز آنوقتى به هزار برابر خود ارزش پیدا خواهد کرد که مورد قبول و توجه پروردگار عالم قرار بگیرد و «قبول آنگه شود» به قول سعدى، که باید پیش خداى متعال قبول شود و راه قبول شدنش هم دشوار نیست. کارى را انتخاب کنید که به عقیده‌ى خودتان به سود کشورتان و آینده‌ى کشورتان است و در آن کار استعداد نخبه‌گون خود را به کار بیندازید و آن را دنبال کنید و قصدتان این باشد که از این کار به مردم سود برسانید؛ این شد کارى که براى خداست. کار براى خدا فقط این نیست که انسان با زبان بگوید و به زبان بیاورد: پروردگارا! من این کار را انجام میدهم محض رضاى تو و براى خاطر تو. گاهى پس به زبان هم انسان این را مى‌آورد؛ در حالى که دلش اینجور نیست. کار براى رضاى خدا باشد. خداى متعال گفته است: «خیرکم انفعکم للنّاس»؛ بهترین شما براى مردم که سودمند بودید، در درگاه قرب الهى نزدیکترید؛ بالاترید. ببینید، نظام ارزشىِ اسلام این است. در درجات قرب الهى بالا میروید، وقتى کارى به نفع مردم انجام دادید.

خب، آدم مؤمن و دل خداشناس وقتى میداند خدا این را میخواهد، وقتى انجام میدهد، قهراً براى کى‌ انجام میدهد؟ براى خدا انجام میدهد؛ پس مقصود حاصل خواهد شد. این یک نکته که نکته‌ى اصلى و اساسى است.

نکته‌ى دوم اینکه – همینطور که عرض کردیم – باید هنر، هویت خود، استقلال خود، عزت خود را حفظ کند. ممکن است هیچ کس هم طلبگار شما نباشد. شما آن کار باارزش را همت بگمارید تا بشود. نه اینکه من نمیدانم نقش تسریع کننده و پیش برنده‌ى تشویقها و کمکها و استعدادهاى مأمورین دولتى را؛ چرا، من سالیان متمادى تجربه‌ى کارهاى مدیریتى دارم در این کشور، میدانم؛ یقیناً اثرش زیاد است. این حرف براى این نیست که مسئولین را بى‌خیال کند؛ براى این است که شما را بى‌خیالِ کمک مسئولین کند. بخواهید؛ نه اینکه نخواهید، اما رویش این گیاه را متوقف نکنید به آن.

در جان یک انسان نخبه، پیدایش یک اندیشه‌ى نو و خلق شدن یک فراورده‌ى تازه، یک رویش است؛ یک رویش طبیعى است. بگذارید این رویش انجام بگیرد. نباید لج کنیم، بگوئیم: حالا که مسئولین از کار ما استقبال نکردند، پس ما هم چه؛ نه، کار شما ارزشش بالاتر از این است که معیار ادامه یافتن یا نیافتنش این باشد که آیا مسئولین کمک میکنند یا نمیکنند. البته بدیهى است که کمک مسئولین گاهى حیاتى هم میشود، آن به جاى خود محفوظ؛ توصیه‌ى من به شما این است.

امروز کشور ما در حال پیشرفت است؛ چه بخواهند و چه نخواهند؛ آنهائى که دلشان با ما صاف نیست، با ملت ایران دلشان صاف نیست. این کشور در حال پیشرفت است؛ چه قبول کنند، بپذیرند؛ چه نپذیرند و انکار کنند؛ کسانى که در پى بهانه‌جوئى و وسوسه‌بازى هستند. این اتفاق دارد مى‌افتد. قبول نکردن بعضى از آدمها؛ آدمهاى وسواسى، آدمهاى ایرادگیر، آدمهاى جزئى‌نگر، نفى نمیکند این پیشرفت را؛ این پیشرفت هست، و لو آنها نپذیرند. داریم مى‌بینیم جلو چشممان. داریم مى‌بینیم این حرکت وجود دارد؛ مثل وقتى که انسان سوار ماشین میشود و گاهى در یک بیابان بزرگ، سرعت را نمیفهمد؛ لیکن این شاخصها و علامتهاى سر جاده؛ این سنگِ نشانها، یک جا نوشته هفتاد کیلومتر، چند دقیقه میگذرد، مى‌بیند نوشته شصت کیلومتر تا مقصد. خب، ده کیلومتر پس جلو رفته‌ایم؛ و لو آدم احساس نکند؛ سرش گرم حرف زدن باشد. یک نفر دائم نق بزند که آقا! چرا جلو نمیرویم؛ چرا حرکت نمیکنیم؛ بفرما؛ این تابلوى راهنمائى جاده، دارد میگوید آنوقت هفتاد کیلومتر تا مقصد بود، حالا شصت کیلومتر است، بعد پنجاه کیلومتر است، بعد ده کیلومتر است. این نشاندهِ این است که داریم حرکت میکنیم. ما سنگِ نشانهامان – یعنى همین به تعبیر فرنگى‌اش تابلوهاى جاده‌مان – دارند به ما نشان میدهند. ما داریم حرکت میکنیم و جلو میرویم. یک عده‌اى خوشحال میشوند، نوش جانشان این خوشحالى؛ یک عده هم ناراحت میشوند، چشمشان کور؛ ناراحت بشوند. ملت ایران دارد جلو میرود.

شما نخبگان در این پیشرفت باید سهم متناسب با نخبگى را ایفاء کنید. همه‌ى میدانها هم مشمول این حرف است. بنده از آن آدمهاى خشکى که بگویم حالا ما شعر میخواهیم چکار کنیم، هنر میخواهیم چکار کنیم، حالا فعلاً علم را راه بیندازیم، نیستم. با اینکه علم به نظر من در درجه‌ى اول اهمیت قرار دارد در پیشرفت کشور که بارها هم به جوانهاى دانشجو و دیگران – اساتید و غیره – گفته‌ام؛ در عین حال معتقدم همه چیز با هم؛ علم، دین، هنر، ذوق، صنعت، سازندگیهاى گوناگون، کشاورزى، خدمات، روابط خارجى؛ اینها همه یک مجموعه است و باید با هم پیش برود؛ هر کدامى هم به نحوه‌اى پیش خواهد رفت.

خب، دیگر بیشتر از این شما را خسته نکنیم. از دوستانى که صحبت کردند، تشکر میکنیم. از دوستانى که صحبت نکردند و احیاناً صحبتهائى داشتند، عذرخواهى میکنیم. از همه‌تان، بخصوص آنهائى که از شهرهاى دیگر زحمت کشیدند تشریف آوردند، قدردانى میکنیم به خاطر اینکه محبت کردید این جلسه را گرم کردید. و امیدواریم ان‌شاءاللَّه همه‌تان موفق و مؤید باشید.

والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته

بیانات مقام معظم رهبری در دیدار دانشجویان دانشگاه‌هاى استان یزد

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

خیلى خوشحالم از حضور در جمع باصفا و صمیمى و پرشور شما جوانهاى عزیز. شما جوانید، و جوان مظهر آئینه‌وار صفا و صمیمیت و همت و شوق به آرمانها و ایده‌آلهاست. آنچه که جوانهاى عزیزمان در اینجا بیان کردند، همه در بخشهاى مختلف براى من دلنشین بود؛ نه از این باب که حالا هر چه که این دوستان پیشنهاد کردند، باید اجراء شود و در اولویت قرار دارد یا اساساً اجرائى است یا نه؛ اینها بسته به بررسى است و احتیاج به بررسى دارد، که میگوئیم بررسى هم بکنند؛ اما نفس اینکه جوان دانشجوى نخبه، جوان دانشجوى عضو تشکل، در یک جمعى – دانشگاهى، دانشجوئى – مى‌ایستد و چکیده‌ى دریافت خود از مسائل جارى را با جرأت، با اعتماد به نفس بیان میکند و مطالبه میکند، این براى من پر معنا و بسیار شیرین است. بحث امروز من هم اساساً در همین زمینه است.

من دیروز در اجتماع عمومى مردم راجع به اعتماد به نفس مطالبى گفتم. مخاطب اصلى و اولى شمائید. آنى که ما به شدت نیازمند اعتماد به نفس او هستیم، قشر جوان ماست؛ بخصوص قشر جوان اهل علم و فرزانه و بالقوه اداره کننده‌ى بخشى از آینده‌ى این کشور؛ چه اداره کننده‌ى علمى، چه اداره کننده‌ى سیاسى، چه اداره کننده‌ى عملى و اجرائى. این قشر باید توصیه‌ى به اعتماد به نفس را – که من دیروز به صورت گذرا گفتم و امروز میخواهم قدرى بیشتر درباره‌ى آن حرف بزنم – درست به گوش بشنود و از اعماق دل بپذیرد و در همه‌ى فعالیتهاى خود آن را محور و ملاک قرار بدهد.

چرا من مسئله‌ى اعتماد به نفس را اصلاً مطرح میکنم؟ مگر در کشور چه اتفاقى افتاده که بنده اصرار دارم روى اعتماد به نفس ملتمان یا جوانانمان تکیه کنم؟ توضیحى وجود دارد. ملت ما بر اثر انقلاب، بر اثر دفاع مقدس، بر اثر تأثیر شخصیت ویژه‌ى امام – که حالا بعد اگر ان‌شاءاللَّه یادم ماند، اشاره میکنم که در ایجاد اعتماد به نفس ملى، شخص امام و عناصر تشکیل دهنده‌ى شخصیت او، یکى از بیشترین تأثیرها را داشت – و بر اثر پیشرفتهاى گوناگون، امروز به یک نصاب قابل قبولى از اعتماد به نفس دست یافته است. بیم آن هست که در عرصه‌ى جنگهاى روانى و تبلیغاتى و به اصطلاح جنگ نرم بین ما و دشمنانى که بسیار اصرار بر ادامه‌ى این نبرد دارند، این اعتماد به نفس یا خدشه پیدا کند، تضعیف بشود، متزلزل بشود یا لااقل در حدى که ملت ما به آن احتیاج دارد، پیش نرود. ما در نیمه‌ى راهیم. من به عیان مى‌بینم که در ذهن و زبان و عمل بسیارى از برجستگان کشورمان این اعتماد به نفس هنوز به حد نصاب لازم نرسیده.

نقطه‌ى مقابل اعتماد به نفس، خودکم‌بینى است؛ خودکم‌بینى در مقابل فکر یک جناحى از ملتهاى عالم – که امروز غرب مظهر آن است – خودکم‌بینى در مقابل فلسفه‌ى آنها، خودکم‌بینى در مقابل علم آنها، حتّى خودکم‌بینى در مقابل الگوهاى توسعه‌ى ملى که آنها پیشنهاد میکنند؛ در حالى که الگوى توسعه‌ى ملى نسبت به ملتهاى مختلف، گوناگون است. خودکم‌بینى، این بیمارى بسیار خطرناک، که در طول ده‌ها سال متوالى آن را در کالبد ملت ما تزریق کردند. واژه‌ى فرنگى، فکرِ فرنگى، گرده‌بردارى از واژه‌هاى فرنگى، جزو کارهاى رایج ماست. من الان گوش میکنم، متأسفانه مى‌بینم علاوه بر واژه‌هاى فرنگى‌اى که در طول ده‌ها سالِ گذشته بر زبان مردم جارى شده و وجود دارد، باز در رادیو و تلویزیون ما هر چند وقتى یک بار، یک واژه‌ى فرنگىِ دیگر مطرح میشود که مردم باید از هم سؤال کنند: آقا این یعنى چه؟! بروند به یکى مراجعه کنند؛ آقا معنایش چیست، تا معنایش را بفهمند! خب، چه لزومى دارد؟ این مفهومى که تازه وارد کشور شده که شما میخواهید برایش لغتى بیان کنید، خب برایش لغت بساز! زبان فارسى با این گستردگى.

اینها آن خودکم‌بینى‌هائى است که از اثرات گذشته است. این را براى چه گفتم؟ براى اینکه معلوم بشود ما هنوز در وادى اعتماد به نفس خیلى باید جلو برویم. من میترسم که این روح اعتماد به نفس ملى آن رشد لازم را نکند. این بحث را براى این میکنم. دیروز هم که گفتم، به همین منظور است؛ امروز هم که با شما خصوصى‌تر و مفصل‌تر صحبت خواهم کرد، باز به همین منظور است.

ما آن دونده‌اى هستیم که باید برسیم به خط پایان؛ باید برسیم به خط بُرد. دائم باید بدویم. اینجا شما روى پلاکارد نوشته‌اید در سال ۱۴۰۴ ایران کشورى است توسعه‌یافته. دنباله‌ى چشم‌انداز این است که از کشورهاى دیگر در منطقه باید از لحاظ فناورى و چه و چه و چه جلوتر باشد. شما خیال میکنید کشورهاى دیگر همین‌طور ایستاده‌اند که ما جلو برویم، آنها حرکت نکنند؟ آنها هم دارند حرکت میکنند. مسابقه‌ى دوندگى است، مسابقه‌ى دو است. اگر وسط راه همت من و شما سست شود، اگر امیدمان کم شود، اگر خیال کنیم که آقا فایده‌اى ندارد، خب نمیرسیم. من از این بیمناکم؛ لذا راجع به اعتماد به نفس میخواهم صحبت کنم.

امروز ما یک حد نصابى از اعتماد به نفس را داریم، که عرض کردم به برکت آن چند عاملى است که گفته شد. دشمن ما عبارت است از دستگاه استکبار سیطره‌جوى جهانى. دشمن که میگویم، این است. حالا مظهرش را شما بگوئید دولت آمریکاست، باشد؛ یا فلان دولت دیگر است، باشد. مشکل ما با کشورها و دولتها، مشکل بومى و نژادى و ملى و اسمى نیست؛ مشکل این است که یک مجموعه‌ى سیطره‌جوئى در قدرتها و سیاستهاى دنیا به وجود آمده؛ اینها عادت کرده‌اند بر سیطره‌جوئى و برخورد نکردن با مانع جدى. حالا اینجا یک مانع جدى به وجود آمده؛ اسمش حکومت اسلامى است، جمهورى اسلامى است. با این مانع جدى بشدت پنجه مى‌اندازند؛ بحث ما این است. دشمن یعنى آن جناح سیطره‌جوى سیاست و قدرت‌طلب جهانى، با هر اسمى. البته از نظر من امروز مظهرش دولت ایالات متحده‌ى آمریکاست و بزرگترین شیطان مجسمش آن است؛ حالا هر اسمى داشته باشد، هر کسى باشد؛ این دشمن است. دشمنى‌اش هم با ما به خاطر همین است که اینجا یک مانعى است. مثل یک بُرنده‌اى که همین‌طور میبُرید و جلو میرفت، بدون مانع؛ حالا جلویش یک رشته‌ى فولادىِ محکم قرار گرفته، نمیگذارد جلو برود. فشار براى خاطر این است. چالش ما با غرب، برگشتش به این است.

بعضى‌ها همین‌طور مى‌نشینند فیلسوفانه و پیرمردانه و پدرخوانده‌گون ریش میجنبانند که آقا چرا با همه دعوا میکنید. بحثِ دعوا کردن نیست؛ بحثِ این نیست که ما با کسى میخواهیم دعوا کنیم. مسئله‌ى ما، مسئله‌ى ایستادگى در مقابل سیطره‌جوئى است. ما یک ملتیم که قرنهاى متمادى یا حداقل ده‌ها سال متمادى ما را خواب و غفلت‌زده و خمار و گیج نگه داشتند؛ هر کارى خواستند، با ما کردند. ما حالا تازه بیدار شده‌ایم؛ ما میخواهیم دیگر تسلیم نشویم؛ جرم ما این است؛ «و ما نقموا منهم الّا ان یؤمنوا باللَّه العزیز الحمید». چالش اینجاست.

این دشمنى که در مقابل ملت ایران است، با این اعتماد به نفسى که شما تا امروز به آن رسیده‌اید، ستیزه خواهد کرد؛ بخصوص که امروز آمریکا در سیاستهاى خاورمیانه‌اىِ خودش شکست خورده. سیاستهاى خاورمیانه‌اى آمریکا عمدتاً معطوف به جمهورى اسلامى بود. از یک طرف افغانستان، از یک طرف عراق؛ فکر میکردند جمهورى اسلامى بین دو لبه‌ى یک گازانبر قرار خواهد گرفت و زیر فشار واقع میشود و دستهایش را بالا میبرد. سیاست خاورمیانه‌اى آمریکا مبتنى بود بر تقویت رژیم صهیونیستى، و یکى از بزرگترین اقدامها و تصمیماتشان این بود که در داخل لبنان – که همسایه‌ى مشرف بر سرزمین فلسطینِ غصب شده است – آن نیروى محرکه و مؤمن و اثرگذار و نافذ، یعنى حزب‌اللَّه و نیروى مقاومت را از بین ببرند. سال گذشته با آن شکست مفتضحانه، این از دستشان گرفته شد. از پارسال تا حالا هم مرتب دارند دست و پا میزنند، براى اینکه شاید بتوانند در لبنان یک کارى بکنند، یک حکومت طرفدار آمریکا، یک ارتش طرفدار آمریکا به وجود بیاورند؛ که الان مشکل و معضله‌ى لبنان به خاطر این است. آمریکائى‌ها حاضر نیستند به‌آسانى این گوشتِ به خیال خودشان پخته را از زیر دندانشان بیرون بیاورند؛ براى اینکه بتوانند یک فرد دست‌نشانده‌اى به عنوان رئیس – که فرمانده ارتش هم هست – و به تبع آن، یک دولت دست‌نشانده در آنجا به وجود بیاورند تا بتوانند حزب‌اللَّه را زیر فشار قرار دهند؛ اما تا حالا نتوانسته‌اند. براى قدرتى مثل آمریکا، اینها ناکامى است. با آن همه ادعا، با آن همه توان، با آن همه پول، با آن دستگاه دیپلماسىِ فوق‌العاده قوى، و با آن ابزارهاى گوناگون فنى و انسانى نتوانستند با حزب‌اللَّه مواجه شوند. اینها حزب‌اللَّه را هم مرتبط با ایران میدانند؛ پیروزى حزب‌اللَّه را، پیروزى جمهورى اسلامى میدانند. اینجا هم شکست خوردند.

در مسئله‌ى هسته‌اى، آمریکائى‌ها تا همین چند ماه پیش اصرار، اصرار که باید ایران بکلى همه‌ى فعالیتهاى هسته‌اى‌اش را کنار بگذارد؛ یعنى مثل آن کارى که با لیبى کردند؛ ته‌اش را جارو کند، تقدیم کند به آنها؛ بکلى اعلام انصراف کند. اخیراً – چند هفته‌ى قبل از این – وضع به جائى رسیده است که گفتند ایران در همین حدى که هست، توقف کند. ببینید فاصله‌ى اینها خیلى زیاد است. یک روزى بود که اینها حاضر نبودند پنج عدد سانتریفیوژ را تحمل کنند. مسئولین گفتگو و مذاکره‌ى با اروپا حاضر شده بودند بیست تا سانتریفیوژ را نگه دارند، آنها گفته بودند نمیشود؛ گفته بودند پس لااقل پنج تا، گفته بودند نمیشود. اگر میگفتند یکى، باز هم میگفتند نمیشود! امروز سه هزار تا سانتریفیوژ دارد کار میکند، مبالغ زیادى هم آماده‌ى کار گذاشتن است. میگویند در همین حد متوقف شوید. این هم یکى از ناکامى‌هاى آمریکاست.

در خود منطقه آمریکائى‌ها تلاش کردند از بعد از قضیه‌ى بیستم شهریورِ آن برجهاى دوقلو، صحنه را تصویر کنند به یک صحنه‌ى دو قطبى در این منطقه: جنگ بین دموکراسى و تروریزم. چقدر تبلیغات کردند، چقدر کار کردند، چقدر تهاجم نظامى و لشکرکشى و خرج کردند و هر کارى توانستند، کردند تا بگویند ما حامل دموکراسى هستیم، منطقه حامله‌ى تروریزم است؛ ما آمده‌ایم منطقه را نجات دهیم. امروز شما نگاه کنید در خود عراق که مرکز و محور فعالیتهاى اینها بود؛ از مردم عادى که سؤال کنید، میگویند موجب و عامل تروریزم خود آمریکائى‌هایند؛ هیچ کس معتقد نیست که آمریکا براى عراق دموکراسى آورده. این حکومتى که تشکیل شد، این دولتى که روى کار آمد، این مجلسى که روى کار آمد، على‌رغم آمریکا آمد؛ نمیخواستند این بشود؛ ناچار شدند؛ این را همه میدانند. بنابراین در صحنه‌هاى مختلف، اینها ناکام شدند.

آیا وقتى که یک قدرت سیطره‌جو براى عقب نشاندن روحى و روانى یک ملت و شکستن اعتماد به نفس او، اینطور ناکام میشود، آیا ساکت میماند؟ جواب این است که نه، ساکت نمیماند؛ دنبال راه‌هاى جدید میگردد. چون او دنبال راه‌هاى جدید میگردد، ما باید به فکر شیوه‌هاى جدید باشیم. ما باید محاسبه‌ى راه‌هاى جدید دشمن را بکنیم؛ بدانیم امکانات او، امکانات کمى نیست. من بارها گفته‌ام: «دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد». دشمن امکانات تبیلغاتى‌اش با امکانات تبلیغاتى جمهورى اسلامى قابل مقایسه نیست. این را هم من به شما عرض بکنم؛ در زمینه‌هاى کار فرهنگى، در زمینه‌هاى کار تبلیغاتى و ارتباطاتى، امکانات دشمن خیلى زیاد است؛ دائم مشغولند، پول هم فراوان خرج میکنند. اینى که گفتند آقا ما هشتاد میلیون دلار، صد میلیون دلار به مخالفین نظام در ایران – به تعبیر خودشان اوپوزیسیون – میدهیم، اینها ظاهر قضیه است؛ هزینه‌هاى آنها براى این کار خیلى بیشتر از این چیزهاست. دارند هزینه میکنند. من و شما، جوان این مملکت، دانشجوى این مملکت، مسئول این مملکت، استاد این مملکت باید بداند که دشمن از چه راهى وارد خواهد شد؛ پیش بینى کند. اگر پیش‌بینى کردید، آن وقت پدیده‌هائى که در جامعه پیش مى‌آید، اینها را میشناسید. وقتى شما میدانید که فرضاً سیلى در راه است، یا طوفانى در راه است، پدیده‌هاى پیش از حدوث سیل یا طوفان وقتى در زندگى شما اتفاق مى‌افتد، این لحظات پیش از سیل یا طوفان را میشناسید و عاملش را میدانید. وقتى نمیدانید، این عوامل براى شما ناشناخته است. گاهى انسان به آن عوامل نادانسته کمک میکند. این است که این بحث را براى ما جدى میکند.

من اول راجع به اهمیت اعتماد به نفس چند جمله‌اى عرض بکنم. اعتماد به نفس ملى که باید در نخبگان یک کشور بروز کند، مهمترین تأثیرش این است که حالت انتظار کمک و دستگیرى از دیگران را از انسان میگیرد. ملتى که به خودش اعتماد ندارد، همیشه منتظر است براى او چیزى فراهم کنند و به او بدهند. وقتى منتظر بودید برایتان غذاى آماده بیاورند، دیگر غذا درست نمیکنید؛ غذا درست کردن هم بلد نمیشوید. این یکى از خطرات عمده است، خیلى هم واضح است؛ یعنى چیز فلسفىِ پیچیده‌ى مشکلى نیست. اما همین شى‌ء واضح و سازوکار واضح براى عقب ماندگى کشور، گاهى از نظر ماها مورد غفلت قرار میگیرد.

من فراموش نمیکنم؛ بر حسب تصادف، سالها پیش از پیروزى انقلاب منزل دوستى رفته بودیم – اهل یکى از شهرستانهاى شمال کشور بود، آمده بود مشهد، ما رفتیم دیدنش – نماینده‌ى آن شهر در مجلس شوراى ملىِ آن روز هم اتفاقاً مشهد بود و او هم آمده بود دیدن این شخص. تصادفاً ما با یک نماینده‌ى مجلس یک ساعتى همنشین شدیم. ما آن وقت جوان بودیم، مثل حالاى شماها – که هر چه دلتان میخواهد، میگوئید – ما هم ملاحظه‌ى جوانب قضیه را نمیکردیم. بنده شروع کردم انتقاد از دستگاه، و همان حرفهائى که آن وقتها در ذهن ما بود، گفتیم. او نماینده‌ى مجلس شاه بود، به او برخورد؛ لذا بنا کرد با ما مجادله کردن. از جمله‌ى حرفهائى که من به او زدم، این بود که گفتم: آقا مملکت را راکد نگه داشته‌اید؛ همه‌اش واردات، همه‌اش واردات، همه‌اش مصنوعات دیگران؛ پس خود ما چرا کارى نمیکنیم؟ جوابى که او داد، جالب است، که شما بدانید طرز فکرها چه بود. گفت: آقا بهتر، بهتر! اروپائى‌ها مثل نوکر براى ما کار کنند، ما از نتیجه‌ى کارکرد آنها استفاده کنیم! ببینید چطور این زهر را گاهى تا اعماق جان آحاد یک ملت و نخبگان یک ملت نفوذ میدهند که اینطورى صحبت میکنند.

وقتى اعتماد به نفس نبود، حالت انسان، حالت انتظار کمک دیگران و انتظار دستگیرى دیگران است. مثل آدم مفلوک و زمینگیر یک گوشه‌اى نشسته، منتظر است یک نفرى از آنجا عبور کند، یک کمکى به او بکند. نقطه‌ى مقابلش حالت استغناء است: انسان منتظر نباشد که براى او بیاورند. وقتى منتظر نبود، در اندیشه‌ى فراهم کردن نیازهاى خود بود، این استعدادهاى موجود در وجود او – استعدادهاى نهفته‌ى در وجود یک ملت – به کار مى‌افتد. استعدادها که به کار افتاد؛ استعدادى که بالقوه بود، بالفعل شد و موفقیت کسب کرد، یک موفقیت به صورت خوشه‌اى موفقیتهاى بعدى را به وجود مى‌آورد. یک موفقیت، یک خوشه موفقیت را پشت سر خودش مى‌آورد؛ طبیعت کار این است.

در دوران دفاع مقدس، اوائل کار، بخصوص بچه‌هاى سپاه و بسیج واقعاً چیزى نداشتند؛ سلاح لازم را نداشتند؛ عمده‌ى سلاحشان همین کلاشینکف بود؛ یک تفنگ انفرادى. نمیشد با این سلاح جنگید؛ لذا به فکر افتادند. خود این به فکر افتادن، بابهائى را به روى آنها باز کرد. من توصیه‌ام به جوانهاى عزیز این است که شرح حال سرداران شهید را بخوانید. در لابه‌لاى حرفهاى اینها، حالا یک بخشهائى عاطفى و معنوى و اینهاست – که آنها هم به نوبه‌ى خود منافعى دارد – اما بخشهائى هم بخشهاى تجربىِ کارهاى اینهاست که در میدان جنگ چگونه عمل میکردند. من بارها گفته‌ام که در دوران جنگ، ما بایستى آر.پى.جى هفت را به صورت قاچاقى با پولِ چند برابر از کشورهاى دیگر مى‌آوردیم و نهایت سختى را متحمل میشدیم؛ پولِ چند برابر هم میدادیم تا یک تعداد سلاحهاى ابتدائىِ اینطورى را به دست بیاوریم. نتیجه‌ى آن تجربه‌ها و اعتماد به نفس این شد که ملت ایران به جائى برسد که سلاحهائى که خودش تولید میکند، در منطقه بخشى‌اش درجه‌ى یک و بى نظیر باشد، بخشى هم کم نظیر باشد. این به خاطر همین نیاز بود؛ چون به ما نمیفروختند، چون به ما نمیدادند. ما احساس کردیم که باید به خودمان تکیه کنیم. جوانهاى ما به خودشان تکیه کردند. این تکیه‌ى به خود، استعدادها را جوشاند. این جوشش استعدادها فراورده دارد؛ فراورده‌ها هر یکى چندین دنباله دارد. این در همه جا هست. این اعتماد به نفس، هم در کشفیات هست، هم در علم هست، هم در ساخت و تولید هست، هم در الگوى توسعه هست.

من در یکى دو تا دیدار دانشجوئىِ سفرهاى سال گذشته در مشهد و سمنان، راجع به مسئله‌ى الگوى توسعه صحبت کردم؛ الگوى توسعه‌ى ایرانى، الگوى توسعه‌ى بومى، که ما براى توسعه‌ى کشور به سراغ نظریات دانشمندان اروپائى نرویم. نمیگویم از علم آنها استفاده نکنیم؛ اما نسخه‌ى آنها مال خودشان. علم آنها را یاد بگیریم؛ اما نسخه‌ى بیمارىِ خودمان را خودمان بنویسیم، تا مورد اعتماد خودمان باشد، تا بتوانیم به آن تکیه کنیم، اطمینان کنیم. حالا اگر اعتماد به نفس نباشد، میگوئیم آقا مگر ما میتوانیم؟ این همه دیگران تجربه کردند، ما حالا چه بالاتر از آنها میخواهیم بیاوریم؟ این، نبود اعتماد به نفس است؛ که الان هم متأسفانه بعضى‌ها میگویند! بعضى از تحصیلکرده‌هاى ما همین را میگویند. ما گفتیم الگوى توسعه‌ى بومى تهیه کنیم، میگویند آقا کدام الگوى توسعه‌ى بومى؛ مگر میشود؟! ببینید، این همان رسوبات باقیمانده‌ى از گذشته است؛ نبود اعتماد به نفس است. اگر یک ملت میخواهد پیشرفت کند، نمیشود منتظر دیگران باشد.

غربى‌ها، اروپائى‌ها یکى از شیرین‌کارترین کارهایشان که به نفع خودشان تمام شد، این بود که آمدند نخبگان کشورهاى دیگر را در مشت گرفتند، افکار خودشان را به اینها تلقین کردند؛ بعد اینها را رها کردند توى کشورهاى خودشان، گفتند بروید. کشورهاى غربى – یعنى انگلیس، فرانسه و بقیه‌ى کشورها – به جاى اینکه پول خرج کنند تا افکار سیاسى خودشان را در آن کشورها پیاده کنند، تربیت‌شده‌هاى آنها رفتند بدون مزد و منت، کارهاى آنها را برایشان انجام دادند. جزو بلاهاى کشورهاى عقب‌مانده و توسعه نیافته، یکى این بود. هنوز هم دنباله‌هایشان هستند و دارند کار خودشان را میکنند. این باید شکسته شود. اهمیت اعتماد به نفس این است که اگر ما اعتماد به نفس ملى پیدا کردیم، این استعدادها خواهد جوشید؛ آن وقت خواهیم دید که میتوانیم؛ براى ما اثبات خواهد شد که میتوانیم.

سه مانع اصلى در راه فرایند اعتماد به نفس و به ثمر رسیدنش وجود دارد که ما باید متوجه این سه رخنه باشیم. این سه رخنه میتوانند فرایند اعتماد به نفس ملى و منتهى شدن آن به پیروزى‌هاى پى‌درپى و رسیدن به آرمانها را مخدوش کنند.

اول، ایجاد یأس است؛ تیره کردن افق، به رخ کشیدن فاصله‌هاى علمى. این واقعیتى است؛ ما از لحاظ علمى، امروز با دنیاى پیشرفته‌ى علمى که دویست سال است دارد کار علمى میکند، فاصله داریم. این فاصله‌ها را به رخ میکشند و میگویند آقا چطور میخواهید شما اینها را طى کنید؟ مگر میشود؟ جوان محقق و پژوهشگر و دانشمند ما را با این کار مأیوس میکنند. من میگویم: بله، میشود؛ چرا نمیشود؟ ما از دانش دیگران استفاده میکنیم و پا را یک قدم بالاتر میگذاریم؛ کمااینکه این کار را کرده‌ایم. ما از دانش دیگران استفاده کرده‌ایم. گاهى چیزهائى ساخته‌ایم که در دنیا نیست؛ مثل بعضى از پیشرفتهاى پزشکى و داروئى و امثال اینها. اینها با استفاده از مقدمات دانش غربى به دست آمده، اما کارهاى بزرگترى از آنها انجام گرفته. فاصله نباید ما را مأیوس کند. ما میتوانیم شتاب علمى‌مان را زیاد کنیم؛ این فاصله را روزبه‌روز کمتر کنیم؛ همت کنیم پیش برویم. بخصوص که امروز دنیاى غرب دچار آفتهاى جدى است که در پنجاه سال پیش و صد سال پیش این آفتها را نداشت. امروز آفتهاى اخلاقى، آفتهاى جنسى، تزلزل روحیه‌ها در غرب خیلى شدیدتر از آن روزهاست؛ امروز اینها در آنجا یک گرفتارى است. البته این مسائل بلندمدت، خودش را آسان نشان نمیدهد؛ اما از حرفهاى آنها، از حرفهاى اندیشمندانشان، متفکرینشان آدم میفهمد که نگرانند. نسل جوانشان رو به انحطاط است، جرم و جنایت رو به توسعه است، فروپاشى خانواده‌ها رو به تزاید است و همین طور دارد زیاد میشود؛ مهار هم از دستشان خارج شده است و گرفتارند. چه اشکال دارد؛ یک ملتى که مصمم است، خودش را تا حدودى میتواند از این بلایا حفظ کند، تصمیم دارد، توکل به خدا دارد، اعتماد به نفس دارد، آرمانهاى مشخص هم دارد، این راه را طى کند؟ کمااینکه آنها طى کردند. ما یک روزى جلوتر از غرب بودیم؛ ما دچار آفت شدیم، آنها تلاش کردند، جلو افتادند. ما حالا میتوانیم جلو بیفتیم. طى کردن فاصله‌ها مطلقاً مستبعد نیست از یک ملتى که جوانش با همت حرکت میکند و پیش میرود؛ مسئولان و مدیرانش هم با همت مى‌نشینند برنامه‌ریزى و طراحى میکنند. بنابراین سه تا مانع ممکن است دشمن طراحى کند: یکى پراکندن یأس، یکى منحرف کردن استعدادها، یکى هم برخورد سخت و خشن؛ یعنى تحمیل تهاجم نظامى و از قبیل اینها.

در مورد این مسئله‌ى اول که پراکندن نومیدى و یأس است، من اصرار دارم شما جوانها بیشتر فکر کنید، تأمل کنید و نشانه‌هایش را ببینید. همین الان دارند این کار را میکنند؛ یک عده‌اى هم براى آنها و از زبان آنها و از حنجره‌ى آنها به نفع آنها حرف میزنند.

حالا این چند مورد را ببینید: یکى از آنها مسئله‌ى انرژى هسته‌اى است. در داخل کشور خودمان جنجال راه انداختند که آقا انرژى هسته‌اى هزینه‌ى بدون سود است؛ چرا دارید این کار را میکنید؟ حالا تبلیغات جهانى که این مسئله را کاملاً دنبال میکرد و هنوز هم میکند؛ اما در داخل کشور خودمان از اولى که این مسئله‌ى هسته‌اى مطرح شد، از پنج شش سال قبل از این تا حالا مرتباً این مطلب را گفته‌اند و تکرار کرده‌اند. حتّى عده‌اى نامه نوشتند و گفتند آقا ما فیزیکدانیم. اینکه میگویند ما توانسته‌ایم دستگاه‌هاى سانتریفیوژ را راه بیندازیم، اصلاً واقعیت ندارد! به قدرى قرص این را گفتند که ما مجبور شدیم افرادى را بفرستیم و بگوئیم بروند بازرسى کنند، درست ببینند؛ نکند که همینى که اینها میگویند، باشد. این، مال پنج شش سال قبل است. رفتند، آمدند گفتند نه آقا! کار، بسیار خوب، صحیح، علمى و محکم دارد انجام میگیرد. اول گفتند نمیشود، نمیتوانیم؛ بعد که دیدند توانستیم، گفتند آقا این هزینه‌اى است که سود ندارد، فایده‌اى ندارد. بنده در سخنرانى عمومى عید نوروز سال گذشته مفصل درباره‌ى این صحبت کردم و نمیخواهم تکرار کنم. چطور فایده‌اى ندارد؟ ما براى بیست سال دیگر حداقل بایستى بیست هزار مگاوات برق از انرژى هسته‌اى به دست بیاوریم. برآوردى که براى مصرف انرژى در کشور و تولید برقِ مورد نیاز کرده‌اند، حداقل بیست هزار مگاوات باید از طریق انرژى هسته‌اى باشد؛ والّا ما باید برق را از دیگران گدائى کنیم؛ یا اگر نتوانستیم گدائى کنیم، یا ننگمان آمد، یا به ما ندادند، از خیر چیزهائى که با نیروى برق میچرخد، باید بگذریم؛ از کارخانه، از تولید، از بسیارى از ابزارهاى پیشرفت. خب، ما کِى شروع کنیم تا بتوانیم بیست هزار مگاوات را بیست سال دیگر به دست بیاوریم؟ الان اگر دیر هم نشده باشد، قطعاً زود نیست. ممکن است دیر هم شده باشد. ببینید چه مغالطه‌ى عجیبى است که «آقا احتیاج نداریم»! یا میگویند: شما نیروگاه هسته‌اى که نمیتوانید بسازید؛ این اورانیومهاى غنى‌شده‌ى سه چهار درصد را براى چه میخواهید؟ باز بحث «نمیتوانید» است. چرا نمیتوانیم؟ ملتى که بدون کمک و بدون استاد توانست یک چنین مراکز عظیم غنى‌سازى را به وجود بیاورد، چرا نتواند نیروگاه بسازد؟ باید بتوانیم. چرا نتوانیم؟ یک روزى میگفتند: شما نمیتوانید نیروگاه بخارى هم بسازید. من یادم هست دوره‌ى ریاست جمهورى خود من بود؛ نیروگاهى بود که در زمان رژیم گذشته شروع شده بود، نصفه‌کاره مانده بود. مى‌آمدند میرفتند تا دلالهاى بین‌المللى از یک کشورى بیایند آن را درست کنند. بعضى‌ها هم میگفتند ما در داخل میتوانیم درست کنیم. ما چند نفر از مسئولین مرتبط با این مسائل را در دفتر ریاست جمهورى خواستیم – چند تا از رؤساى کشور را – نخست وزیر و دیگران را هم دعوت کردیم تا بحث کنیم. اینها آمدند گفتند: آقا امکان ندارد که ما بتوانیم آن نیروگاه را – که نزدیک تهران هم هست – به آخر برسانیم و افتتاح کنیم. این، قضاوت آنها بود. گفتند: اصلاً امکان ندارد؛ حتماً بایستى خارجى بیاید. ما خارجى را نیاوردیم؛ متخصص داخلى رفت آن را کامل کرد، درست هم کرد، الان هم سالهاست که دارد برق میدهد و از تولید او دارد کشور استفاده میکند.

اول انقلاب جهاد سازندگى میخواست سیلو بسازد. میدانید سیلوهاى ما را در دوران طاغوت، شوروى‌ها میساختند. رژیم طاغوت گندم را از آمریکا میگرفت، سیلویش را شوروى میساخت! سیلو ظاهرش ساده است، اما نسبتاً فناورى پیچیده‌اى است. جهاد سازندگى گفت میخواهیم سیلو بسازیم؛ از اطراف صدا بلند شد که آقا نمیتوانید؛ بیخود خودتان را معطل نکنید، سرمایه‌ى کشور را هم به باد ندهید. یک نمونه‌ى سیلوى کوچکى در خوزستان ساختند که بنده آن وقت رفتم بازدید کردم. امروز کشور جمهورى اسلامىِ شما یکى از سیلوسازهاى درجه‌ى یک دنیاست؛ جزء کشورهاى سیلوساز برجسته‌ى درجه‌ى یک است.

یکى از سدهاى نزدیک تهران آب میداد. گفتند بروند این را درست کنند؛ گفتند خود کمپانى سازنده‌ى این سد باید بیاید؛ رفتند آوردند. این هم مربوط به اوائل ریاست جمهورى ماست. میگفتند: مگر ما میتوانیم سد درست کنیم؟ همین تلقیناتِ گذشته بود. جوانهاى ما همت کردند، رفتند سراغ سدسازى. امروز کشور جمهورى اسلامى به فضل الهى بهترین سدساز این منطقه است. در منطقه‌ى ما هیچ کشورى مثل جمهورى اسلامى مسلط بر ساختن سدهاى بزرگ – چه سد بتونى، چه سد خاکى – نیست. سدهائى که ما ساختیم، از مشابه‌هاى خودش که زمان طاغوت به وسیله‌ى شرکتهاى خارجى ساخته شده، بهتر و با ظرفیت بیشتر و البته با هزینه‌ى بسیار بسیار کمتر است؛ کار خودمان هم هست. چرا نمیتوانیم؟ نخیر، نیروگاه هسته‌اى هم میتوانیم بسازیم؛ باید بسازیم. امروز شروع بکنیم، چند سال دیگر جواب خواهد داد. چند سال دیگر شروع بکنیم، چند سال بعدش جواب خواهد داد. اگر شروع نکنیم، عقب میمانیم. امروز اگر غنى‌سازى را شروع نمیکردیم، بایستى ده سال بعد، بیست سال بعد بالاخره شروع میکردیم. میگویند آقا روس‌ها که به شما اورانیوم غنى‌سازى‌شده میدهند، سوخت نیروگاه هسته‌اى میدهند؛ خودتان میخواهید چه کار کنید؟ این از آن حرفهائى است که این آقاى رئیس جمهور محترم کم‌دان آمریکا هم اخیراً بیان فرمودند، که خب روس‌ها که دارند میدهند، ایران میخواهد چه کار کند! اینجا هم یک عده‌اى که نه به قدر او محترمند، نه به قدر او کم‌دانند، همان حرف را تکرار کردند که آقا روس‌ها که دارند میفروشند. دیدید دیگر؛ محموله‌ى اول آمد، محموله‌ى دوم آمد؛ دیگر شما میخواهید چه کار کنید که خودتان غنى‌سازى کنید؟ این مثل این میماند که به کشورى که ذخائر نفتىِ زیر زمینش پر است، بگویند آقا چرا چاه میزنى؛ خب برو نفت را بخر از بیرون بیاور! یعنى کشورى که داراى ذخائر نفتى است، بشود واردکننده‌ى نفت! چقدر خنده‌آور است. اگر یک روزى دلشان نخواست این سوخت را بدهند، یا گفتند به این قیمت میدهیم، یا گفتند به این شرط میدهیم، ملت ایران ناچار است قبول کند.

ببینید، اینها آن چیزهائى است که اگر چنانچه توجه کنید، خواهید دید همان نقشه‌ى ایجاد یأس دشمن است که حالا یک کار به این عظمت انجام گرفته – مسئله‌ى انرژى هسته‌اى – این همه درباره‌اش مردم شادى و خوشحالى کردند، آقا در بیاید که: چرا شما بیخود مملکت را به این چالشهاى این‌چنینى میکشانید، براى خاطر یک چیز کم‌اهمیتِ انرژى هسته‌اى؟! ببینید، این همان ایجاد یأس است؛ این همان چیزى است که شما باید مراقبش باشید. این یکى از آن رخنه‌هاست که اعتماد به نفس ملى را ضربه میزند؛ همچنان که در چند سال قبل متأسفانه این کار شد. یعنى همین مسئله‌ى انرژى هسته‌اى را که باید پشتوانه‌ى مستحکم اعتماد به نفس ما ملت ایران میشد، خواستند وسیله‌اى بکنند براى اینکه اعتماد به نفس را از ما بگیرند. هى فشار آوردند که باید این را تعطیل کنید، باید آن را تعطیل کنید، باید آن را تعطیل کنید. رسیدند به کارخانه‌ى یو.سى.اف اصفهان، گفتند: این را هم باید تعطیل کنید. آن مقدمات اوّلى است. بنده آن وقت به مسئولین گفتم که اگر این حرف را گوش کردید، فردا خواهند گفت باید معادن اورانیوم را هم که توى این کشور هست، کلاً یک‌جا جمع کنید بدهید به ما، تا خاطرجمع شویم که شما نمیخواهید بمب اتم بسازید!

این فرایند عقب‌نشینى البته براى ما یک فایده‌اى داشت – بى‌فایده نبود این عقب‌نشینى‌ها – فایده‌اش این بود که هم خودمان وعده‌ها و حرفهاى رقباى اروپائى و غربى را تجربه کردیم، هم افکار عمومى دنیا تجربه کرد. امروز هر کس به ما میگوید آقا تعلیق موقت بکنید، ما میگوئیم تعلیق موقت را که یک بار کردیم؛ دو سال! دو سال تعلیق موقت کردیم. فایده‌اش چه شد؟ اول گفتند موقت تعلیق کنید، گفتند تعلیق داوطلبانه بکنید؛ ما هم به خیال موقت و به خیال داوطلبانه، تعلیق کردیم. بعد هر وقت اسم از برداشتن تعلیق آمد، یک قرشمال بازى‌اى در سطح دنیا درست کردند – در سطح مطبوعات و رسانه‌ها و محافل سیاسى – واى، داد، داد، ایران میخواهد تعلیق را بشکند! تعلیق شد یک امر مقدس که ایران اصلاً حق ندارد نزدیکش برود! ما این را تجربه کرده‌ایم؛ دیگر، تجربه‌ى جدیدى نیست. آخرش هم گفتند: این تعلیق موقت کافى نیست؛ اصلاً باید بکلى بساط اتمى را جمع کنید. همین اروپائى‌ها که میگفتند شش ماه تعلیق کنید، وقتى این کار را کردیم، گفتند بایستى جمع کنید! این فرایند عقب‌نشینى، این فایده را براى ما داشت؛ هم براى خود ما تجربه شد، هم براى افکار عمومى دنیا تجربه شد. لیکن عقب‌نشینى بود دیگر؛ عقب‌نشینى کردند.

من همان وقت هم در جلسه‌ى مسئولین – که از تلویزیون پخش شد – گفتم اگر چنانچه بخواهند به این روند مطالبه‌ى پى‌درپى ادامه بدهند، بنده خودم وارد میدان میشوم؛ همین کار را هم کردم. بنده گفتم که بایستى این روند عقب‌نشینى متوقف شود و تبدیل بشود به روند پیشروى، و اولین قدمش هم باید در همان دولتى انجام بگیرد که این عقب‌نشینى در آن دولت انجام گرفته بود؛ و همین کار هم شد. در زمان دولت قبل، اولین قدم به سمت پیشرفت برداشته شد؛ تصمیم گرفته شد که کارخانه‌ى یو.سى.اف اصفهان راه‌اندازى شود، و راه‌اندازى هم شد، و دنبالش هم بحمداللَّه این پیشرفتهاى بعدى است تا امروز.

مایه‌ى اعتماد به نفس ملى را تبدیل میکنند به مایه‌ى بى‌اعتمادى، که نبادا دشمن حمله کند، نبادا دشمن ضربه بزند. از این قبیل مسائل زیاد است؛ این چیزهائى که سعى میکنند با وسوسه ایجاد کردن، کار خود را پیش ببرند. مثلاً ما یکى از سیاستهاى اساسى‌مان قطع رابطه‌ى با آمریکاست. هرگز هم نگفتیم ما تا ابد قطع رابطه خواهیم بود؛ نه، هیچ دلیلى ندارد که تا ابد قطع رابطه با هر کشورى، با هر دولتى داشته باشیم. مسئله این است که شرائط این دولت به گونه‌اى است که رابطه‌ى با او براى ما ضرر دارد. انسان رابطه را با هر کشورى به دنبال تعریف یک منفعتى ایجاد میکند؛ آنجائى که براى ما منفعت ندارد، دنبال رابطه نمیرویم؛ حالا اگر ضرر داشت، به طریق اولى‌ دنبال رابطه نمیرویم.

رابطه‌ى سیاسى با آمریکا براى ما مضر است. اولاً خطر آمریکا را کم نمیکند. آمریکا به عراق حمله کرد؛ در حالى که با هم رابطه‌ى سیاسى داشتند، سفیر داشتند؛ این آنجا سفیر داشت، آن هم اینجا سفیر داشت. رابطه که خطر جنون‌آمیز و سیطره‌طلبانه‌ى هیچ قدرتى را از بین نمیبرد. ثانیاً وجود رابطه براى آمریکائى‌ها – نه امروز، همیشه اینطور بوده – وسیله‌اى بوده است براى نفوذ در قشرهاى مستعد مزدورى در آن کشور. انگلیسى‌ها هم همین طور بودند. انگلیسى‌ها هم در طول سالیان متمادى سفارتخانه‌شان مرکز ارتباط با سفلگان ملت بود؛ کسانى که حاضر بودند خودشان را به دشمن بفروشند. سفارتخانه‌ها یکى از کارهایشان این است.

در همین قضایائى که حدود هفده هجده سال پیش در چین اتفاق افتاد و جنجال فوق‌العاده‌اى شد، سفارت آمریکا محور و مرکز اداره‌ى آشوبها و اغتشاشها بود. اینها این خلأ را در ایران دارند؛ احتیاج به پایگاه دارند، و پایگاه ندارند؛ این را میخواهند. احتیاج به رفت و آمد آزاد و بى‌دغدغه‌ى مأموران جاسوسى و مأموران اطلاعاتى‌شان و ارتباطات نا مشروع آنها با عناصر سفله و مزدور دارند؛ اما این را ندارند. ارتباط، این را براى آنها تأمین میکند. حالا مینشینند آقایان وراجى کردن و حرف زدن و استدلال کردن، که نبود رابطه‌ى با آمریکا براى ما مضر است. نه آقا! نبود رابطه‌ى با آمریکا براى ما مفید است. آن روزى که رابطه‌ى با آمریکا مفید باشد، اول کسى که بگوید رابطه را ایجاد بکنند، خود بنده هستم.

میگویند: چرا جلب دشمنى آمریکا را میکنید؟ مثلاً فرض کنید حالا رئیس جمهور تعبیر تندى میکند، ناگهان آقایانِ به اصطلاح عقلا میگویند این تعبیر تند بود؛ این دشمنى آمریکائى‌ها را جلب میکند. نه آقا! دشمنى آمریکائى‌ها تابع این الفاظ و تعبیرات نیست. دشمنى، دشمنىِ اصولى است. این دشمنى در زمانهاى مختلف بوده. از اول انقلاب تا حالا دشمنى بوده – حالا بحث خطر حمله‌ى نظامى را بعد یک جمله‌اى عرض خواهم کرد – حداقل در طول هجده سال اخیر، یعنى از بعد از پایان جنگ تحمیلىِ هشت ساله تا امروز، همیشه این خطر وجود داشته؛ یعنى همیشه ملت ایران تهدید میشده، که ممکن است اینها حمله‌ى نظامى بکنند؛ مال امروز نیست. آن چیزى که میتواند خطر دشمن را ضعیف کند، نمایش قدرت شماست، نه نمایش ضعف شما. نمایش ضعف شما دشمن را تشجیع میکند. آن چیزى که ممکن است جلوى خودسرى و خودکامگى دشمن را بگیرد، این است که احساس کند شما قدرتمندید. اگر احساس کند ضعیفید، بدون مانع، هر کارى که بخواهد بکند، میکند.

یک نمونه از ایجاد یأس که من این را لازم است عرض کنم – یعنى انصاف اقتضاء میکند که انسان اینها را بگوید – اشکال‌تراشى‌هاى غیر منطقى است. امروز شما ملاحظه کنید؛ متأسفانه راجع به اغلب تصمیمات دستگاه اداره‌ى کشور از سوى یک عده مخالف‌خوان اشکال‌تراشى میشود؛ اشکال‌تراشى‌هاى غیر منطقى. اگر تصمیم اقتصادى است، اگر تصمیم سیاسى است، اگر تصمیم در حوزه‌ى مسائل هنرى و فرهنگى است، اگر تصمیم در حوزه‌ى مسائل بین‌المللى است، به خصوص نسبت به دولت – حالا نسبت به رهبرى یک مقدار رودربایستى‌اى هست و یک چیزهائى را ملاحظه میکنند – آزاد، راحت و با اهانت مطالبى میگویند. این کارها زشت است.

ممکن است کسانى که این کارها را میکنند، ندانند چه تأثیر سوئى این کار دارد. این، همان ایجاد یأس است؛ یعنى نقطه‌ى مقابل اعتماد به نفس. این، حالت ایجاد خودباختگى و انفعال و خودکم‌بینى است. خیلى از کسانى که در این میدانها تلاش میکنند، فعالیت میکنند، متأسفانه نمیفهمند و توجه ندارند که تأثیر کارشان چیست. اینها آدمهاى بدخواهى نیستند. البته بعضى بدخواه هستند، اما غالباً بدخواه نیستند؛ ملتفت نیستند، ارزیابى درستى از کار خودشان ندارند. دولت تصمیم اقتصادى میگیرد، اعتراض پشت سر اعتراض، آن هم با لحنهاى اهانت‌آمیز؛ تصمیم سیاسى میگیرد، همین طور؛ تصمیم بین‌المللى میگیرد، همین طور؛ به فلان سفر میرود، همین‌طور؛ به فلان سفر نمیرود، همین طور. وقتى ما سوار این اتوبوس شدیم و به این راننده اطمینان کردیم، دیگر سر هر پیچى که نباید گفت آقا مواظب باش، آقا دستم فلان شد، دلم لرزید. خب دارد رانندگى میکند، میرود دیگر. این در حالى است که این دولت انصافاً دولت پرکار و در بعضى از خصوصیات نمونه است. اینکه به همه‌ى شهرها میروند، این خیلى براى من مهم است؛ خیلى براى من جالب است. رئیس جمهور، وزیر و مدیران ارشد اجرائى کشور به شهرهاى مختلف میروند. این رفتن به شهرها خیلى تأثیر دارد. بعضى میگویند آقا ما گزارشها را که میخوانیم؛ نه، گزارش خواندن فرق میکند با رفتن. شاید بیش از اغلب مدیرها براى من گزارش مى‌آید. وقتى انسان میرود به یک شهرى، میرود به یک استانى، مى‌نشیند با یک مردمى، مى‌نشیند با یک مجموعه‌ى جوانى، مى‌بیند گزارشها با آنچه که واقعیت است، تفاوتهائى دارد. انسان آنچه که مى‌بیند و میشنود، از گزارش خیلى باارزش‌تر است. این کار را امروز دولت دارد میکند. به همه جاى کشور سفر میکنند. یک گوشه‌اى از این را میگیرند، تبدیلش میکنند به نقطه‌ى ضعف و ایراد گرفتن. چرا در این سفر صد تا مصوبه داشتید؛ در حالى که پنجاه تایش بیشتر قابل عمل نیست؟ خیلى خوب، حالا پنجاه تایش عمل بشود؛ این بهتر از هیچى نیست؟ اینها ایجاد یأس است. ایرادتراشى‌هاى بیخود: چرا به فلان سفر رفتید؟ چرا به فلان سفر نرفتید؟ اینها اشکال‌تراشى‌هائى است که یأس‌آفرین است. عرض کردم؛ اغلب کسانى هم که این کار میکنند، توجه ندارند به دنباله‌ى کارشان. بالاخره هر دولتى ضعفى دارد. نه اینکه این دولت ضعف ندارد؛ چرا، ضعف و خطا دارند؛ مثل بقیه‌ى دولتها. بنده‌اى که میخواهم خطا بگیرم، مگر خودم خطا ندارم؟ خطاهاى ما الى ماشاءاللَّه؛ یکى دو تا که نیست. انسان جایزالخطاست؛ باید تلاش کند خطا نکند یا کمتر بکند. کسانى هم که خطاى طرف مقابل را مى‌بینند، باید دلسوزى کنند و خطا را به گوش او برسانند؛ اما هوچیگرى کردن، مردم را دلسرد کردن، اعتماد به نفس مردم را شکستن، آنها را ناامید کردن نسبت به آینده، هیچ روا نیست. این خطاب من به همه است؛ هم به مطبوعات، هم به رسانه‌ها، هم به مسئولین، هم به کسانى که منبرهاى گوناگون خطابه و سخن گفتنِ با مردم را دارند؛ در مجلس، در نماز جمعه، در جاهاى دیگر، در دانشگاه‌ها. این چیزى است که بحث مصلحت کشور است؛ باید مصلحت کشور را رعایت کرد. این هم یکى از آن راه‌هاى مقابله‌ى با اعتماد به نفس ملى است.

یکى از راه‌ها – که این راه سوم را هم غربى‌ها بشدت در این سالها دنبال کردند – مسئله‌ى هوچیگرى است؛ هوچیگرى مطبوعاتى. آدم خیال میکند که هو کردن افراد مال محدوده‌هاى خاصى از مردم است، توى مجامع خاصى؛ نخیر، در سطح بین‌الملل یکى از کارهائى که بسیار رایج است، هوچیگرى است؛ هوچیگرى رسانه‌اى. امروز امکانات رسانه‌اى هم فراوان است.

یکى از این هوچیگرى‌ها همین مسئله‌ى حقوق بشر است. حالا کسانى این حرفها را میزنند که گوانتاناموى آنها عرق شرم بر پیشانى هر انسان باشرفى جارى میکند؛ امضاى دستور شکنجه از سوى رئیس جمهورشان، انسان را در مقابل حقیقت دچار شرمسارى میکند؛ اسناد گوانتانامو را، اسناد بازجوئى‌ها را به دستور مقامات بالایشان آتش میزنند و میسوزانند؛ آدمهائى که اینقدر نسبت به حقوق بشر بى‌اعتناء هستند؛ آدمهائى که ملتها را تحقیر میکنند. اگر امروز شما بروید با ملت عراق صحبت کنید، اولین چیزى که میگویند، این است که به ما بى‌احترامى میکنند، ما را تحقیر میکنند. اولین چیز، بیکارى و گرسنگى نیست. جوان عرب یک نخوتى دارد، یک غرورى دارد؛ این را مى‌آیند جلوى زنش دستبند میزنند، او را دمر میخوابانند، با چکمه بر پشت او میگذارند و میکوبند؛ او را شرمنده میکنند. اینجور اینها نسبت به حقوق بشر بیگانه‌اند. توى زندان ابوغریب عراق آن بلاها را سر متهمین مى‌آورند که انسان از یادآوردنش شرم میکند. من گاهى اوقات یادم مى‌آید، خجالت میکشم. اینها آن‌وقت میگویند حقوق بشر! و حالا از جمله جمهورى اسلامى را، و هر دولت مخالف خودشان را در سطح دنیا متهم میکنند به اینکه شما نقض حقوق بشر کردید! خب، این مسخره نیست؟ حالا همین کار مسخره را که یک دشمنى از بیرون میکند، گاهى در داخل هم آدم مى‌بیند متأسفانه همان را تکرار میکنند و بازتاب میدهند؛ همان حرف را اینها هم میزنند.

در مسئله‌ى دموکراسى، کسانى که حکومتهاى کودتائى را پشتیبانى کردند – الان حکومتهاى کودتائى هستند، که من نمیخواهم اسم بیاورم؛ خود شماها میدانید – حکومتهاى مستبد موروثى را بشدت پشتیبانى کردند، در آنجاهائى که با نیروى نظامى، با شعار دموکراسى رفتند، نتوانستند دموکراسى را راه بیندازند؛ یعنى نخواستند. در عراق اول حاکم نظامى گذاشتند؛ بعد دیدند کار پیش نمیرود، حاکم سیاسى گذاشتند؛ بعد با انتخابات مخالفت کردند. على‌رغم آنها انتخابات انجام گرفت. حالا هم مرتب این حکومت و مجلس عراق و دولت عراق را که منتخب مردمند، تهدید میکنند. اینها آن وقت میگویند شما دموکراسى ندارید! باز در داخل یک عده‌اى متأسفانه همان حرف را تکرار میکنند. من واقعاً تعجب میکنم. اینها یأس ایجاد کردن و هوچیگرى است؛ ضد اعتماد به نفس ملت ایران است.

ما هر سال یک انتخابات داریم راه مى‌اندازیم؛ مگر غیر از این است؟ مگر مردم در انتخابات شرکت نمیکنند؟ مگر در جاهاى دیگر دنیا که ادعاى دموکراسى دارند، بیش از این کارى انجام میگیرد؟ با این شور و شوق، مردم در انتخاباتهاى گوناگون شرکت میکنند؛ با رقابتهائى که وجود دارد؛ رقابت کامل بین جناحهاى مختلف، باز – حالا آن‌که میگوید، دشمن است – در داخل چرا یک عده‌اى همین‌طور یا صریحاً میگویند دموکراسى و مردمسالارى نیست، یا صریحاً نمیگویند؛ جورى میگویند که معنایش همان «نیست» است؟ میگویند آقا ما باید براى ایجاد مردم‌سالارى در کشور تلاش کنیم! چیزى که هست. میخواهید براى ایجاد آن چیزى که هست، تلاش کنید؟! اینها آن چیزهائى است که نقطه‌ى مقابل اعتماد به نفسى است که ملت ما به آن احتیاج دارد و باید آن را داشته باشد.

مسئله‌ى زن. من بارها گفتم به شما خواهران عزیز، فرزندان خودم، دختران خودم، شما جوانهاى دانشجو، دخترهاى دانشجو؛ الان هم با جدیت عرض میکنم که در قضیه‌ى زن، آنى‌که باید جواب بدهد، آنى‌که گریبانش گیر هست، غرب است، نه اسلام، نه جمهورى اسلامى. آنهائى که مرزهاى دو جنس را بکلى از بین بردند، آزادى جنسى را در عمل، در زبان، در تبلیغات، حتّى در فلسفه ترویج کردند، باید پاسخ بدهند. نتیجه این شد که با توجه به خوى تجاوزگرى طبیعى و قوّت طبیعى‌اى که مرد نسبت به زن دارد، زن مظلوم واقع بشود و نسبت به زن حق‌کشى انجام بگیرد. زن را وسیله‌اى براى فروش کالاهایشان قرار بدهند؛ مثل یک کالا، مثل یک متاع! شما این مجلات فرنگى را نگاه کنید؛ براى فروش یک متاع، پیکر لخت یک زن را نشان میدهند! آخر اهانتى از این بالاتر براى یک زن ممکن است؟ آنها باید جواب بدهند.

حجاب، تکریم آن کسى است که در حجاب است. حجاب زن، تکریم زن است. در بیشتر کشورها – حالا من «بیشتر» که میگویم، چون همه را اطلاع ندارم – در گذشته، در قدیم، در همین اروپا تا دویست سیصد سال پیش زنهاى اعیان و اشراف حجابى روى صورتشان مى‌انداختند؛ در بعضى از فیلمهاى قدیمى شاید دیده باشید. یک حجاب مى‌انداختند که چشمها به روى آنها نیفتد. این، تکریم است. در ایران باستانى زنهاى اعیان و اشراف و رؤسا همه باحجاب بودند؛ زنهاى افراد پائین و طبقات پست، نه، بى‌حجاب هم مى‌آمدند؛ مانعى هم نبود. اسلام آمد این تبعیض را گذاشت کنار، گفت نخیر، زن باید باحجاب باشد؛ یعنى این تکریم مال همه‌ى زنان است. این است نظر اسلام. آن وقت آنها حالا شده‌اند طلبکار، ما شده‌ایم بدهکار! آنها بدهکارند؛ آنها باید بگویند چرا زن را مثل یک کالا وسیله‌ى شهوترانى قرار دادند. یک آمارى را همین دیروز براى من نقل کردند – آمار مال یک هفته قبل است – که یک سوم زنهاى دنیا از دست مردها کتک میخورند! به نظر من اشک انسان در مى‌آید؛ این گریه‌آور است. و این بیشتر در کشورهاى صنعتى است؛ در کشورهاى فرنگى است و ناشى از همان خشونتهاى جنسى و مطالبات خشن جنسى است که مرد از زن دارد. این هوچیگرى‌هاى آنها در مورد زن است؛ آن وقت راجع به زن بحث میکنند: شما حجاب را اجبارى کردید. خود آنها بى‌حجابى را اجبارى میکنند، دختر دانشجو را تو دانشگاه راه نمیدهند، به خاطر اینکه روسرى دارد، آن وقت به ما میگویند چرا شما حجاب را اجبارى کردید! این در جهت کرامت زن است، آن در جهت پرده‌درى و بى‌احترامى به زن است. و از این قبیل مواردى هست که اینها هوچیگرى‌هاى غرب است.

من از اینکه این هوچیگرى‌ها اثر مطلوب آنها را بگذارد، نگرانم. اینکه راجع به اعتماد به نفس حرف میزنم، یکى از عللش این است. این هوچیگرى‌ها اول در چهار نفر به اصطلاح نخبه‌هاى ما اثر بگذارد، از طرف ملت ایران احساس شرم کنند در مقابل آن هتاک غربى، و آنها شروع کنند به حمله کردن؛ اعتماد به نفس ضربه بخورد. توجه داشته باشید که این هوچیگرى‌ها یکى از شیوه‌هاى سه‌گانه براى متزلزل کردن اعتماد به نفس یک ملت است.

یکى هم مسئله‌ى برخورد سخت است، که البته این امروز احتمالش کم است؛ از گذشته کمتر است. اینجا هم من عرض بکنم که یک بى‌انصافى‌هائى انجام میگیرد. گوئى که ما بودیم که تهدید سخت دولت سیطره‌جوى آمریکا را به سمت خودمان جلب کردیم؛ نه، عرض کردم؛ از بعد از پایان جنگ تحمیلى تا امروز، هیچ وقت نبوده که احتمال حمله‌ى نظامى آمریکا به ما نباشد. امروز کمتر از گذشته است. مسئولین دولت قبل، اوّلى که آمدند، یکى از حرفهایشان این بود که میگفتند تا قبل از آمدن دولت ما، لوله‌هاى توپ یا گلوله‌ى آمریکا به سمت ایران آماده‌ى شلیک بود؛ ما آمدیم، برداشته شد. پس خب، قبلاً بوده. در همین زمانِ دولت قبل بود که آن کسى که خودش مجسمه‌ى شرارت است، ملت ایران را جزو محور شرارت معرفى کرد. بوش، بوشِ شرور، بوشى که وجود او سر تا پا شر و پلیدى است، ملت ایران را یکى از سه ملت یا سه کشور محور شرارت قرار داد. این مال آن زمانى است که یک خرده هم ملاحظه‌ى آمریکائى‌ها را میکردند؛ بعضى‌ها هم از داخل گاهى اوقات چیزهائى میگفتند که آنها خوششان بیاید. البته شما این را بدانید که مسئولین برتر نظام، رؤساى جمهور ما یا مسئولین درجه‌ى یک نظام، اینها همیشه در همه‌ى این دوره‌ها مردمان بااخلاص و علاقه‌مند به پایه‌هاى نظام و مبانى نظام بودند؛ اینها انقلابى بودند؛ این مربوط به آنها نیست؛ مربوط به همان کسانى است که همه جا دور و برى‌ها کارهائى را میکنند که اصل‌کارى‌ها معتقد به آنها نیستند. به هر حال از این چیزها بوده.

البته ما به عنوان یک کشور، یک ملت، یک نظام بایستى همیشه از لحاظ نظامى هوشیار باشیم. حالا یک روز آمریکاست، یک روز ممکن بود در گذشته شوروى باشد، یک روز ممکن بود یک کشور همسایه‌ى شرور مثل صدام حسین باشد. ما باید همیشه هوشیار باشیم، هوشیار هم هستیم. امروز هم با اینکه همه میگویند گزینه‌ى نظامى آمریکا از روى میز کنار گذاشته شد – که بعضى اعتقاد دارند از اول روى میز نبود، که حالا کنار گذاشته بشود – بنده اعتقادم این است و عمل ما هم همین است؛ باید مراقب باشیم، باید هوشیار باشیم، مسئولین نظامى ما باید بیدار باشند، ملت ما باید هوشیار باشد.

خب، خلاصه‌گیرى کنیم. اعتماد به نفس ملى یکى از ضرورتهاى ملت ماست در همه‌ى دورانها؛ بخصوص در این دوران. علت این، بخصوص هم این است که دشمن در صحنه‌هاى گوناگون در گلاویز شدن با ملت ایران ناکام مانده؛ حالا دنبال شیوه‌هاى جدید، راه‌هاى جدید، حیله‌هاى جدید است و مکرهاى جدیدى میکند؛ «و مکروا و مکر اللَّه». شما هم که بنده‌ى خدا هستید، در مقابل مکر او، در مقابل ترفند او باید هوشیارى ویژه‌ى خودتان را داشته باشید.

چیزهائى که این اعتماد به نفس را ضعیف میکند، باید از آن اجتناب شود؛ بخصوص نخبگان، که بعضى از اینها را من گفتم؛ خودتان فکر کنید، رویش مطالعه کنید؛ چیزهائى که این اعتماد به نفس را تقویت میکند، اینها را باید برجسته کنید؛ شما در نشریات دانشجوئى، استاد در سر کلاس، دانشجوها در تشکلهاى دانشجوئى، دانشجوها در محیط اثرگذارى خودشان.

یکى از این برادرها گفتند با اینکه اثرگذارى دانشجوها زیاد است، در همه‌ى مسائل با آنها مشورت نمیشود. خب، با مجموعه‌ى چندین هزار نفرى دانشجوئى چگونه میشود مشورت کرد؟ حالا پنجاه شصت هزار دانشجو در یزد است. مشورت یک سازوکار خاصى دارد. کارها بى‌مشورت هم نیست. من میخواهم بگویم اثرگذارى دانشجوئى بیش از آنچه که با مشورت‌دهى به مسئولین باشد، با جهت‌دهى به عناصر انسانى در نیروهاى تحت تأثیر است. شما در خانواده‌تان میتوانید اثر بگذارید؛ روى برادر و خواهرتان میتوانید اثر بگذارید؛ روى پدر و مادرتان میتوانید اثر بگذارید. در محیط زندگى خودتان، روى فامیل، روى دوست، روى همبازى در ورزش میتوانید اثر بگذارید؛ اثر به زبان، اثر به منش، اثر به رفتار. این بهترین توفیق و پیروزى براى دانشجوست؛ اثرگذارى در محیطهائى که میتواند در آن اثرگذارى بکند. البته بعضى محیطها از این هم بیشتر است. بخصوص شما جوانید؛ این جوانى را قدر بدانید؛ این حوصله و نشاط جوانى را قدر بدانید. ماها در دوران اختناق – حالا نباید خیلى از خودمان بگوئیم؛ شماها از آن وقت ماها خیلى جلوترید؛ اما حالا بد نیست این را هم بدانید – که به سن حالاهاى شما بودیم، جوان بودیم، وضعیت از لحاظ امنیتى یا غیره طورى بود که نمیشد رفت یک جائى نشست؛ وقتى مجبور بودیم یک جائى صحبت کنیم، سه ساعت، چهار ساعت سر پا به بحث و تبادل نظر و گفتن و شنفتن میگذشت! جوان نیرو دارد، نشاط دارد، توانائى دارد؛ میتواند با پشتوانه‌ى همین نیروى جوانى خود اثرگذارى کند. پس عوامل تضعیف اعتماد به نفس را بایستى هرچه میتوانیم، حذف کنیم؛ عوامل تقویت اعتماد به نفس را هرچه میتوانیم، تقویت کنیم.

پروردگارا ! این جوانهاى عزیز را، این دلهاى پاک و نورانى و روشن و بااستعدادِ تقرب به خودت را هرچه بیشتر نورانى کن؛ آنها را به خودت هرچه بیشتر نزدیک کن؛ آنها را عاقبت به خیر کن. پروردگارا ! آینده‌ى این کشور را که به دست این جوانها ساخته خواهد شد، از امروز و گذشته‌ى آن بمراتب بهتر و زیباتر قرار بده. پروردگارا ! معلمان بزرگ این راه را و در رأس آنها امام بزرگوارمان را و شهداى عزیزمان را با اولیائت محشور کن. پروردگارا ! شهداى برجسته‌ى این شهر و این استان – شهید بزرگوار، مرحوم آیةاللَّه صدوقى و بقیه‌ى شهداى عزیز این استان – را با اولیائت محشور کن.

والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

بیانات مقام معظم رهبری در دیدار مردم  یزد

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

والحمدللَّه ربّ العالمین والصّلاة والسّلام على سیّدنا و نبیّنا ابى‌القاسم المصطفى محمّد و على اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین سیّما بقیةاللَّه فى الأرضین.

خیلى خوشحالم و خداى متعال را سپاسگزارم که این توفیق را عنایت فرمود که در میان جمع صمیمى، باصفا و مؤمن و متدین مردم عزیز یزد، بتوانم حضور پیدا کنم و این وظیفه‌اى را که مدتهاست بر دوش احساس میکردم براى سفر به نزد شما مردم عزیز، انجام بدهم.

شهر شما و استان شما – برادران و خواهران عزیز یزدى! – مرکز دانش، مرکز هنر، مرکز کار و تلاش و ابتکار، مرکز ایمان و دین‌باورى است. همواره مردم عزیز شهر یزد و استان یزد را به عنوان مردمى بااستعداد، نجیب، سرشار از ایمان و باور دینى، سرشار از نیروى کار و ابتکار و تحرک و آماده در همه‌ى میدانهائى که در طول تاریخ معاصر ما از ملت ایران انتظار میرفته است، هم قبل از انقلاب به چشم دیدیم؛ تجربه کردیم، هم بعد از پیروزى انقلاب، مردم یزد درخشیدند؛ در عرصه‌هاى دفاع مقدس، در عرصه‌ى دفاع از هویت انقلاب اسلامى و پس از پایان دفاع مقدس، تا امروز هم در عرصه‌ى دفاع از ارزشهائى که مورد تهاجم سیاسى و فرهنگى دشمنان قرار گرفته بود. در همه‌ى این میدانها، مردم عزیز یزد را پابه‌رکاب، آماده‌به‌کار، کمربسته و داراى عزم و تصمیم مشاهده کردیم و آزمودیم.

من فراموش نمیکنم آن روزهائى که هنوز ملت ایران شهد پیروزى را نچشیده بود؛ مردم شهرهاى مختلف این کشور هر کدام به قدر توانائى‌شان، به قدر همتشان براى به سرانجام رساندن این حرکت عظیم کارى میکردند، من آمدم یزد. وضعیتى که در شهر یزد من دیدم، براى من شگفت‌آور بود. آن روحیه‌ى پرتپش انقلابى در کنار نظم و انضباط و آرامش و متانت. در این شهر من مرحوم آیةاللَّه شهید صدوقى را – در آن دوره نه به عنوان فقط یک روحانى برجسته در یک شهر بلکه به عنوان یک رهبر دینى و سیاسى و فرهنگى؛ یک رهبر انقلابى تمام‌عیار در این شهر یزد و در شهرهاى سرتاسر استان – مشاهده کردم و احساس کردم. چند روزى من در یزد بودم، وضع شهر را دیدم. از تبعید مى‌آمدم، شهرهاى دیگر را هم دیده بودم و بعد دیدم؛ اما وضع یزد بدون اغراق یک وضع استثنائى بود. درباره‌ى مناقب مردم عزیز یزد لازم است مثل منى آنچه را که مى‌بیند و میداند و احساس میکند، مخلصانه با شما مردم یزد و با ملت ایران – آنچه لازم است – در میان گذارد.

من همواره در همه‌ى شهرهاى این کشور با مردم وقتى مواجه شدم، بر روى این مطلب تکیه کردم که مردم ما – این مردمِ داراى ریشه‌هاى عمیق تاریخى، علمى و فرهنگى و سیاسى – باید شناسنامه‌ى خودشان را، شهر خودشان را بدرستى و دقت بشناسند؛ قدر خودشان را بدانند. اگر از مناقب شهر یزد و مردم یزد و استان یزد سخن میگوئیم، براى این است.

عزیزان من! دهها سال دشمنان این ملت سعى کرده‌اند شناسنامه‌هاى تاریخى ما را پاره کنند، امحاء کنند، از بین ببرند. ما را با یک ملت بى‌ریشه اشتباه گرفتند؛ ما را با ملتهائى که نه تاریخ دارند، نه سابقه‌ى تمدن دارند، نه طومار بلندى از نام عالمان و دانشمندان و هنرمندان در طول تاریخ دارند، اشتباه گرفتند؛ با ما بد رفتار کردند. یک عده هم از میان خود ما متأسفانه فریب خوردند، قضاوت دشمن را درباره‌ى ملت ایران و درباره‌ى مردم ایران پذیرفتند.

شهر یزد همانطورى که اشاره کردم، شهر علم است. نام آوردن از علماى یزد در رشته‌هاى مختلف علوم، بخصوص علوم دینى، ساعتها وقت میبرد که انسان فقط اسم اینها را بیاورد و یاد مختصرى از آنها بکند. این فقط مربوط به گذشته نیست. زمان خود ما، در دوران تحصیلات دینى خود ما، در دوران فعالیتهاى اجتماعى خود ما، در همین استان، علماى برجسته، شخصیتهاى برجسته، چهره‌هاى درخشان بودند. امروز هم وقتى نگاه میکنیم، مى‌بینیم استان یزد در طول چهارده سال پى‌درپى بیشترین نسبت قبولى در دانشگاهها را نسبت به شرکت‌کنندگان در کنکور سراسرى کشور ارائه دادند. این چیز کمى نیست، این نشان‌دهنده‌ى این است که استعداد علمى، استعداد دانشمند شدن، استعداد نخبه شدن، استعداد تبدیل شدن به بازوان توانا و مغزهاى متفکرى که میتواند این ملت را تکان بدهد و به سوى آینده‌اى که انقلاب اسلامى براى او ترسیم کرده است به پیش ببرد، در این استان فراوان است. جوان یزدى، مرد و زن یزدى، روحانى یزدى، روشنفکر یزدى، استاد یزدى باید قدر این استعداد را بداند. و همه بدانند که شکر این نعمت، در شناختن آن، در به کار گرفتن آن، در راه‌اندازى آن است.

تجربه‌ى مردم یزد و استان یزد در دفاع مقدس هم تجربه‌ى موفقى بود. مردم یزد تو خانه‌ها ننشستند تا براى پیروزى رزمندگان فقط دعا کنند؛ وارد میدان جنگ شدند. من فراموش نمیکنم در جبهه‌ى نبرد، تیپ الغدیر و پادگان الغدیر یزدیها یکى از بهترین، قوى‌ترین، پرخطرپذیرترین و منضبطترین مجموعه‌هاى نظامى‌اى بود که ما در میدان جنگ دیدیم. شهداى برجسته‌ى شما، جانبازان شما، آزادگان سرافراز شما، خانواده‌هاى صبور آنها، همه شواهد صدقى هستند بر این حضور شجاعانه‌ى مردم یزد در میدان خطر، آنوقتى که به آنها نیاز هست.

در دانشگاه خوبید، در میدان جنگ خوبید، در میدان صنعت خوبید، در میدان کشاورزى هم با وجود خشکى طبیعى این منطقه و این اقلیم، خوبید. یک یزدى چشمه‌ى آبى اگر در گوشه‌اى پیدا میکند که ساعتى به قدر یک سطل کوچک از آن آب مى‌آید، همین آب را قدردانى میکند، هدایت میکند؛ با او یک کشتزار را، یک مزرعه را، یک باغ را به وجود مى‌آورد و از برکات آن، خود و دیگران را برخوردار میکند. اینها خیلى قیمت دارد؛ سختکوشى.

پنجاه سال قبل من در عراق باغستانهائى را دیدم بین کربلا و نجف؛ همه‌ى مردم عراق – آنهائى که ما دیدیم – میدانستند اینها کار یزدیهاست. گفتند یزدیها از ایران آمده‌اند این باغستانهاى بین کربلا و نجف را در آن منطقه‌اى که کار و تلاش خیلى معنى ندارد، انجام دادند. هرجا در سرتاسر کشور رفتند، این سختکوشى خودش را نشان داده است؛ سختکوشى همراه با قناعت.

من درباره‌ى اسراف با مردم عزیز کشورمان بارها صحبت کردم؛ در نماز(۱) گذشته هم همین مطلب را بیان کردم، از مردم خواستم. یکى از آن‌جاهائى که میتواند در مورد اجتناب از اسراف الگو قرار بگیرد، شهر شما و استان شماست. البته این را در پرانتز عرض بکنیم؛ این خوىِ طبیعى این مردم است، به شرط اینکه عارضه‌ى اشرافیگرى، خود را تحمیل نکند. اشرافیگرى مثل یک بیمارى است. بر هر کجا که وارد شد، بسیارى از خویهاى مستحسن و پسندیده را تحت‌الشعاع قرار میدهد، کم‌کم آنها را ضعیف میکند و شاید از بین میبرد. اسیر اشرافیگرى نباید بشویم ما مردم ایران.

خوى طبیعى یزدى قناعت است؛ سختکوشى است. در کنار آن – آن هم با آن استعدادى که شرح دادم در زمینه‌هاى مختلف – علمش و هنرش است. این آثار معمارى، همین مجموعه‌ى معمارى بسیار زیبائى که الان در آنجا هستیم، این مجموعه‌ى امیر چخماق، مسجد جامع و سایر مراکزى که در این شهر و در این استان وجود دارد، نشاندهنده‌ى ذوق هنرى‌اى است که در طول تاریخ ماندگار است، بومى است؛ میراثهاى بومى یک شهر و یک استان است.

خوب، من از همه‌ى اینها یک مطلب را میخواهم استحصال کنم و این را زمینه‌ى بحث کوتاهى که میخواهم با شما بکنم، قرار بدهم و او اعتماد به نفس است. یزدیها جزو خصوصیاتشان این است: اعتماد به نفس دارند. اینى که شما مى‌بینید در شهر غربت، در کشور غریب، در بیابانهاى بین کربلا و نجف، در هر نقطه‌ى دیگر از این کشور، یک نفر یزدى وقتى که آنجا میتواند جاى پاى خود را محکم کند، شروع میکند به تولید و سازندگى و تولید ثروت، همراه با همان خصوصیات مثبتى که گفته شد، این ناشى از اعتماد به نفس است.

من امروز میخواهم به شما و همه‌ى ملت ایران عرض بکنم ملت ما یکى از داروهاى بسیار لازم و مؤثرى که نیاز دارد – داروى روحى و فکرى – و باید این را در میان خود توسعه و ترویج کند، داروى اعتماد به نفس است. ملت ایران باید اعتماد به نفسى را که به برکت انقلاب و به برکت ایستادگى در میدان پرخطر انقلاب به دست آورد و بعد در میدان دفاع مقدس با همه‌ى آن مشکلات با ایستادگى خود، این اعتماد به نفس در او تقویت شد، این اعتماد به نفس را باید حفظ کند. این اعتماد به نفس، به ملت ایران این جرئت را، این همت را، این توانائى را میدهد که این راه طولانىِ تا آرمانهاى ترسیم‌شده‌ى براى جامعه‌ى اسلامى را طى بکند؛ بدون او نمیشود. بدون اعتماد به نفس نمیشود این راه را رفت.

برادران و خواهران عزیز من! انقلاب ما فقط این نبود که یک حکومتى برود، یک حکومتى بیاید قدرت را به جاى او در دست بگیرد. مسئله این نبود. اگر این بود، ملت با این فداکارى چرا وارد میدان بشود؟ خوب، دو گروه با هم رقابت مى‌کنند؛ یکى مى‌آید علیه آن یکى. مثل اینکه مى‌بینید در کشورهاى دیگر؛ وارد میدان میشوند، میزنند یا میبرند یا میبازند. اینى که یک ملت با همه‌ى وجود، با همه‌ى تن و جان، با همه‌ى توان، با جوانش، با مالش وارد میدان میشود، این معناش این است که این حرکتى که دارد اتفاق مى‌افتد، فقط دست به دست شدن قدرت بین دو گروه نیست؛ این یک تحول عظیم، متوجه و معطوف به یک سلسله آرمانهاى مردمى و ملى است؛ معناش این است.

انقلاب ما یک آرمانهائى را ترسیم کرد. مردم مؤمن ما وقتى به هدایت دین خودشان نگاه کردند، دیدند این آرمانها همان چیزهائى است که به آن نیاز دارند. لذا در راه او حرکت کردند؛ جوانشان را هم دادند، جانشان را هم دادند، مالشان را هم دادند، پاش ایستادند. ما میخواهیم به این آرمانها برسیم. این آرمانها چیست؟ اگر در یک جمله بخواهیم این آرمانها را بگوئیم، «جامعه‌ى اسلامى» است. ما امروز در راه جامعه‌ى اسلامى داریم حرکت مى‌کنیم.

جامعه‌ى اسلامى آن جامعه‌اى است که در او عدالت به نحو کامل استقرار داشته باشد؛ اخلاق اسلامى به صورت گسترده در میان مردم وجود داشته باشد؛ مردمان همان ترازى را به دست بیاورند که پیامبران الهى میخواستند این تراز ساخته بشود در میان جامعه‌ى اسلامى؛ قدرتمند، شجاع، عزیز، برخوردار از مواهب زندگى و در عین حال عبد خدا؛ تسلیم اراده‌ى پروردگار. آزادى حقیقى براى یک ملت و براى یک انسان این است که اراده‌ى خودش را، همت خودش را، نیرو و توان خودش را به کار بیندازد براى بهروزى خود و آن بهروزى را در عبودیت خدا و بندگى خدا ببیند. ما دنبال این هستیم.

امروز خلأ بزرگ دنیاى لیبرال دموکراسى غرب همین است. کارخانه‌ها را زیاد کردند، چرخهاى گردنده را زیاد کردند، دامنه‌ى علم را گسترش دادند؛ اما عدالت اجتماعى را نتوانستند تأمین کنند. اخلاق انسانى به انحطاط کشیده شده؛ این حرفى نیست که من اینجا بگویم. مگر میشود در یک تریبون و منبر جهانى، که امروز این حرفها در دنیا منعکس میشود، چیزى برخلاف آنچه که احساس مردم آن کشورهاست، بر زبان آورد؛ حرفى است که خودشان میزنند.

امروز بحران اخلاقى گریبانگیر لیبرال دموکراسى غرب است. امروز بحران جنسى، بحران اقتصادى، بحران اخلاقى، بحران خانوادگى، گرفتاریهاى همان کشورهائى است که از لحاظ علمى چشم تاریخ را خیره کردند از پیشرفتهاى خودشان.

بشر سعادتمندى‌اش به این نیست که دانش او پیشرفت کند – دانش ابزار سعادت است – سعادت بشر به آسایش فکر است، به آسایش روح است، به زندگى بى‌دغدغه است، به زندگى همراه با امنیت اخلاقى و معنوى و مادى است، به احساس عدالت در جامعه است. این را غرب ندارد؛ نه اینکه ندارد، روزبه‌روز هم از او دارد دورتر میشود. ما این را براى نشان دادن به دنیا به عنوان آرمان خودمان ترسیم کردیم؛ ما نکردیم، خدا کرد. ملت ایران به اقتضاى ایمان خود به این راه، دنبال این راه افتاد.

برادران و خواهران عزیز من! مردم عزیز یزد! ملت عزیز ایران! اگر بخواهیم به آن آرمان برسیم، احتیاج دارد به اعتماد به نفس. باید بگوئیم میتوانیم؛ همچنانیکه تا امروز آن کارهائى را که اراده‌ى ملى به آن تعلق گرفت، توانستیم انجام بدهیم. مگر شوخى بود در یک کشورى که زیر فشار استکبار و استعمار است، فاسدترین حکومتهاى جهان بر آن حکومت میکند و شرق و غرب عالم، منافعشان را در حکومت آن خاندان منحوس مى‌بینند، این خاندان را به زیر کشیدن؛ بنیاد پوشالى حکومت سلطنتى موروثى را بکلى از بین بردن؛ یک نظام مردمى، متکى به آراء ملت، متکى به عواطف مردم، در یک چنین کشور استبدادزده‌ى در طول قرنهاى متمادى به وجود آوردن؛ این کار شوخى است؟! این کار را ملت ایران کرد. امروز در این منطقه، هیچ کشورى از لحاظ اتکاء به آراء و عواطف مردم، به جمهورى اسلامى نمیرسد.

انسان غصه میخورد که بعضیها به خاطر ملاحظات سیاسى – ملاحظات جناحى باید بگویم – جورى حرف میزنند که گوئى در این مملکت دموکراسى، مردم‌سالارى نیست. این بى‌انصافى است. بیست و هشت سال است که این ملت هر سال به طور متوسط یک انتخابات دارد؛ انتخابات آزاد، انتخابات از روى عقلانیت، انتخابات با حضور گسترده‌ى مردم، داراى نوسان، با حضور گرایشهاى مختلف. چرا براى دلخوشى دشمنانمان که سعى میکنند انکار کنند وجود دموکراسى در سایه‌ى اسلام را و مرتباً منفى‌بافى میکنند، ما هم همان حرفهاى آنها را تکرار کنیم؟

ملت ایران با اعتماد به نفس خود این بناى مبارک را گذاشت؛ توانست مردم‌سالارى را به وجود بیاورد، آن هم با یک شیوه‌ى تازه و بى‌سابقه؛ مردم‌سالارى دینى. در همه‌ى جاى دنیا دموکراسیها در یک چهارچوب قرار دارند. هیچ جا وجود ندارد که یک دموکراسى‌اى باشد، اما به وسیله‌ى یک چهارچوب و یک هدفگذارى خاصى هدایت نشود؛ یا به وسیله‌ى احزاب است، یا به وسیله‌ى دستگاههاى قضائى است، یا به وسیله‌ى دستگاههاى خارج از دستگاه قضائى و اجرائى است. همه جاى دنیا اینجور است. ما این چهارچوب را اسلام قرار دادیم؛ چون ملت ایران ملت مسلمانند؛ چون ملت ایران مؤمنند. این شد مردم‌سالارى دینى، مردم‌سالارى اسلامى.

علت اینکه ملتهاى مسلمان از کشورهاى دیگر، به چشم عظمت به ملت ایران نگاه میکنند، این است که ملت ایران اولاً جرئت کرد وارد میدان بشود و نظام حکومتى جرئت کرد به مردم میدان بدهد و بعد هم یک معناى خاصى، یک شکل خاصى، صیغه‌ى خاصى از مردم‌سالارى را که دنیا او را نمیشناخت، در دنیا مطرح کرد؛ مثل پرچمى در دست گرفت.

همه جاى دنیا ملتها و دولتها تحت تأثیر هوچى‌بازیهاى تبلیغاتى دشمنانشان قرار میگیرند؛ ملت ایران تحت تأثیر هوچى‌بازیها قرار نگرفت. در قضیه‌ى مردم‌سالارى دینى، در بسیارى از قضایاى دیگر، در مسئله‌ى زنان، در مسئله‌ى شیوه‌هاى معمول ما در سیاست خارجى، در ارتباطمان با قطبهاى قدرت جهانى، در هیچ کدام از اینها، ملت ایران به خاطر هوچى‌بازیهاى تبلیغاتى منفعل نشد؛ راه خودش را عوض نکرد، بعد از این هم همین خواهد بود. من میگویم این اعتماد به نفس را ملت ایران باید حفظ کند.

یکى از نشانه‌هاى این اعتماد به نفس، قدم گذاشتن ملت ایران در میدانهاى کشفیات علمىِ سطح بالاست، یکى‌اش مسئله‌ى انرژى هسته‌اى است که حالا در دهان همه‌ى مردم ما هست؛ اما فقط این نیست؛ در بخشهاى بسیار حساس، بسیار دقیق، بسیار نو، جوانان ما، دانشمندان ما، برجستگان ما وارد میدان شدند، کارهاى بزرگ انجام دادند؛ همین مسئله‌ى سلولهاى بنیادى، کشف داروهاى جدید و بى‌سابقه براى برخى از بیماریهاى صعب‌العلاج – که اعلان کردند، بعد هم باز ان‌شاءاللَّه اعلام خواهند کرد – در مسائل گوناگون. ایرانى استعداد خودش را به میدان آورد و اعتماد به نفس نشان داد و پیش رفت و بعد از این هم پیش خواهیم رفت.

فاصله‌ى ما را با دنیا از لحاظ علمى در طول دهها سال گذشته، که سالهاى رشد دانش در عالم بود، افزایش دادند؛ اما به فضل الهى ما این فاصله را کم خواهیم کرد و به علم هم اکتفا نمیکنیم؛ معنویت، اخلاق، سازندگى خود؛ این را ما باید به عنوان یک وظیفه براى خودمان بدانیم. یک جمله راجع به انتخابات بگویم، یک جمله هم راجع به استان شما و شهر شما عرض بکنم.

مسئله‌ى انتخابات، مسئله‌ى مهم امسالِ ملت ایران است. البته مسائل مهم داشته‌ایم، این آخر سالى شاید مهمترین مسئله‌ى کشور که در سال جارى ما اتفاق مى‌افتد، انتخابات مجلس است. البته هنوز تا آن وقت فاصله داریم و زمان براى حرف زدن و گفتن هنوز باقى است، بنده هم عرایضى دارم که ان‌شاءاللَّه در وقت خود خواهم گفت. آنچه که امروز میخواهم به شما بگویم، این است که ملت ایران انتخابات را قدر بدانند. انتخابات یک نمایشگاه است براى نشان دادن عزم و رشد ملى ملت ایران، استقامت ملت ایران، دانائى و هوشیارى ملت ایران، پایبندى ملت ایران به نظام مردم‌سالارى دینى.

آنچه که بنده در همه‌ى انتخاباتها تأکید کرده‌ام، امروز هم همان را در درجه‌ى اول تأکید میکنم، حضور مردمى و قدردانى مردمى است از انتخابات. من به شما عرض بکنم – البته حالا سربسته میگویم – سعى شد در این کشور، باب انتخابات بسته شود تا دشمنان بتوانند بگویند نظام جمهورى اسلامى نظام مردمى نیست؛ تلاش شد براى این کار، خداى متعال نگذاشت؛ اراده‌ى الهى بر اراده‌ى بدخواهان فائق آمد، دلهاى مردم به سمت انتخابات جذب شد در دوره‌هاى متعدد و بخشهاى مختلف؛ على‌رغم دشمن، مردم در انتخابات شرکت کردند. این انتخابات هم همانجور است.

آنچه که من عرض مى‌کنم، در درجه‌ى اول حضور مردمى است. در درجه‌ى بعد که البته حائز اهمیت بسیارى است این هم، پیدا کردن نماینده‌ى اصلح است. آن کسانى که به وسیله‌ى شوراى نگهبان صلاحیت آنها اعلام میشود، معنایش این است که این از حداقل صلاحیت مورد نیاز برخوردار است. در بین این کسانى که اعلام میشوند، افرادى هستند با صلاحیتهاى بالاتر، افرادى هستند در سطح پایین‌تر. هنر ملت ایران و مردم شهرها و حوزه‌هاى انتخابیه این است که دقت کنند، نگاه کنند، بشناسند اصلح را، بهترین را انتخاب کنند؛ بهترین از لحاظ ایمان، بهترین از لحاظ اخلاص و امانت، بهترین از لحاظ دیندارى و آمادگى براى حضور در میدانهاى انقلاب؛ دردشناس‌ترین و دردمندترین نسبت به نیازهاى مردم را انتخاب کنند. اینها فرصتهائى هست، بایستى مردم عزیز ما در همه جاى کشور – این دیگر مخصوص استان یزد نیست – هوشیارانه، با بصیرتِ تمام تلاش کنند، پیدا کنند و با رأى خود مسجل کنند و مجلس را – آن مجلسى را که مورد نیاز جامعه‌ى کنونى ماست – تشکیل بدهند.

البته مردم توجه باید داشته باشند که تبلیغات رنگین و متنوع ملاک نیست؛ وعده‌هاى غیر عملى ملاک نیست. من با خودِ نماینده‌هاى محترم در دوره‌هاى مختلف وقتى مواجه شدم، به اینها گفتم: آقایان و خانمهاى نماینده! وظیفه‌ى نماینده این نیست که وعده‌ى عمرانى و فلان پروژه، فلان کار را در منطقه‌ى انتخابى خود به مردم بدهد؛ اینها کار اجرائى است، کار دولت است. وظیفه‌ى نماینده این است که بتواند قانون مورد نیاز کشور را پیدا کند، آن قانون را جعل کند. وقتى قانون شد – یعنى قاعده‌اى گذاشته میشود – دستگاههاى اجرائى و قضائى مجبورند برطبق قانون عمل بکنند و عمل میکنند. وعده‌هاى غیر عملى دادن، وعده‌هاى بزرگ دادن، اینها ملاک نیست؛ باید مردم توجه کنند؛ گاهى علامت منفى هم هست. از طرف علاقه‌مندان به نامزدهاى انتخاباتى گوناگون، بداخلاقیهاى انتخاباتى، شایسته‌ى ملت ما نیست؛ تهمت زدن آدمهاى مؤمن را، مصونیت‌دار از لحاظ اسلامى و شرعى را؛ در معرض هتک آبرو قرار دادن در شبنامه‌ها، در مطبوعات، در پایگاههاى اینترنتى و غیره، اینها اصلاً مصلحت نیست. من به طور جد از همه‌ى کسانى که نسبت به نامزدهاى مختلف علاقه‌مندى‌اى دارند، درخواست میکنم، اصرار میکنم که این علاقه‌مندى خودتان را از راه تخریب دیگران، اهانت به دیگران، متهم کردن دیگران نشان ندهید. هرچه میخواهید، از نامزد مورد علاقه‌ى خودتان تمجید کنید، تعریف کنید؛ اما دیگران را تخریب نکنید. این علامت بدى است. بعضى جاها در دنیا معمول است اسرار خانوادگى یکدیگر را برملا میکنند، عکسهاى پنهانى از هم میگیرند، افشا میکنند. خوب، همانهائى هستند که وقتى هم رفتند مجلس – دیده‌اید در تلویزیون – سر یک مسئله‌اى مى‌افتد به جان هم، با مشت و لگد با هم رفتار میکنند! اینکه امتیاز براى نماینده نیست.آنچه که در مورد انتخابات باید به یاد مردم عزیز ما باشد، آماده شدن براى حضور همه‌جانبه و گسترده در انتخابات و کوشش کردن براى شناسائىِ اصلح و مراعات کردن رفتارهاى انتخاباتى است، که این را عرض کردیم.

در مورد یزد؛ چه استان یزد، چه شهر یزد. البته دوستان یزدى ما همیشه به من اعتراض میکردند در این چند سال که آمدن ما به یزد تأخیر پیدا کرد. من البته تصدیق میکنم این را. خوب، حالا بحمداللَّه سفرهاى استانىِ مسئولین دولت هم هست؛ سفر میکنند، نیازها را میسنجند. بنده هم هنوز استانهائى هست که نرفته‌ام؛ استان فارس در همسایگى شماست، هنوز نرفته‌ایم؛ استان کردستان، استان کرمانشاه؛ اینها استانهائى است که در ردیف بازدیدهاى ما قرار نگرفته هنوز، ان‌شاءاللَّه اگر عمرى باشد، در آینده از آنها هم بازدید خواهیم کرد. خدا را شکر میکنیم که این توفیق پیدا شد. آنچه مهم است، این است که براى آبادى استان، براى پیشرفت استان، هم دولت با همه‌ى دستگاههایش، هم مجموعه‌هاى غیردولتى، آحاد مردم، مؤسسات غیر دولتى، مؤسسات اقتصادى و فرهنگى و غیره باید همکارى کنند.

دولت باید این مصوباتى را که در مورد این استان انجام داده‌اند در سفرى که به این استان کردند، ان‌شاءاللَّه توفیق پیدا کنند به طور کامل انجام بدهند. البته این حرکت دولت – سفر به استانها – بسیار حرکت خوب و مبارکى است. بنده قدردانى میکنم از این حرکت مجموعه‌ى دولت که به شهرها میروند، به راههاى دور میروند، مشى مردمى اتخاذ میکنند؛ اینها باارزش است. با همه‌ى شهرها از دور و نزدیک ملاقات میکنند. بعضى از شهرها هستند که مردم آنها یک مدیر کل را هم هرگز نمیتوانسته‌اند ببینند، حالا رئیس جمهور را، وزیر را، نزدیکِ خودشان مى‌بینند، با آنها حرف میزنند؛ اینها باارزش است. ما باید قدردان این چیزها باشیم. مصوباتى هم که در استانها تصویب میشود، اگر فرض کنیم بعضى از این مصوبات هم اجرا نشود، آنچه که اجرا میشود، براى استانها مغتنم است و باارزش است. باید تلاش کنند.

اشاره کردند به مسئله‌ى آب. من میدانم مسئله‌ى مهم استان یزد، مسئله‌ى آب است. البته در نظرسنجیهاى مردم، مسئله‌ى اشتغال، مسئله‌ى گرانى، جزء مسائلى است که مورد اهتمام شماست. همه‌ى مسئولین؛ چه آنهائى که باید قانون بگذارند، چه آنهائى که باید اجرا کنند، چه آنهائى که باید متخلف را تعقیب کنند – یعنى قواى سه‌گانه – وظیفه دارند در این زمینه‌ها کار کنند. ما هم سفارش کردیم، تأکید کردیم، باز هم تأکید میکنیم؛ اما پیشبردن کارها، مواجه شدن با مشکلات، دست و پنجه نرم کردن با موانع راه – که مسئولین در سطوح مختلف با آن مواجه هستند – کار آسانى نیست؛ دارند تلاش میکنند. باارزش است این تلاشى که دارند انجام میدهند. مهم این است که اعتماد ملت ما به مسئولینش اعتماد عمیقى است و این اعتماد را باید همچنان حفظ کنیم.

البته دشمن سعى میکند ارتباط قلبى و عواطفِ بین مسئولین را و بین مردم را تضعیف کند. هر وقتى به تناسب بخشى از دستگاه جمهورى اسلامى را تضعیف میکنند، متهم میکنند؛ یک روز قوه‌ى مجریه را، یک روز قوه‌ى مقننه را، یک روز قوه‌ى قضائیه را، یک روز دستگاههاى گوناگون دیگر نظام را؛ کار دشمن است، براى اینکه مردم را دچار حیرت و سردرگمى کنند. مردم ما خوشبختانه هوشیارند؛ بصیرند، مسائل را محاسبه میکنند و درست هم محاسبه میکنند. لذا رابطه‌ى بین مردم، رابطه‌ى بین مسئولین و مردم، رابطه‌ى گرم و مستحکمى است. ان‌شاءاللَّه روزبه‌روز این رابطه مستحکم‌تر بشود و مردم ببینند و عملاً حس کنند که مسئولین براى آنها دلسوزى میکنند؛ و مسئولین آماده‌ى به کارند و کارائى دارند و میتوانند کارها را پیش ببرند.

من لازم میدانم از شما مردم عزیز به خاطر محبتتان، صفاتان، اجتماعتان در این روز سرد، در این میدان و در خیابانهائى که در راه شما را زیارت کردیم، تشکر کنم. از خداى متعال توفیقات شما را مسئلت میکنم و ان‌شاءاللَّه در این زمینه‌ها در طول روزهائى که در این استان هستم، مطالب دیگرى هست که بتدریج عرض خواهم کرد.

پروردگارا ! رحمت خود، برکات خود، تفضلات خود را بر این مردم عزیز نازل بفرما. پروردگارا ! این مردم را همچنانى که دل آنها و روح آنها در مقابل تو خاضع و خاشع است، دل و جان آنها را با انوار لطف خود نورانى بگردان. پروردگارا ! شهداى عزیز این جمع انبوه و این استان را با شهداى صدر اسلام محشور کن. پروردگارا ! علماى بزرگ، پیشوایان مذهبى برجسته‌اى که ما در طول این سالها خودمان دیدیم – مرحوم شهید صدوقى، مرحوم آیةاللَّه خاتمى، مرحوم آیةاللَّه اعرافى از میبد و علماى بزرگ دیگرى که ما اینها را از نزدیک دیدیم، اهمیت کار آنها را و حضور آنها را احساس کردیم – درجات آنها را عالى کن. پروردگارا ! جوانان خوب، پدر، مادرهاى خوب و مؤمن در این استان را مشمول توفیقات و هدایت خود قرار بده؛ روزبه‌روز بر پیشرفت و اعتلاى مادى و معنوى این مردم بیفزا؛ روح مطهر امام بزرگوار را که سلسله‌جنبان این حرکت عظیم است و حق به گردن همه‌ى ملت ایران دارد، با ارواح مطهر انبیاء و اولیاء محشور بفرما.

والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته




Your Rating
Average (0 Votes)
The average rating is 0.0 stars out of 5.


شهرستان ابرکوه شهرستان ابرکوه

استان یزد استان یزد