Skip to Content

نمایش محتوا نمایش محتوا

آزاده ابرکوهی که در اسارت مترجم صلیب سرخ شد؛

اکثرأ در بازی ها می باختیم که بچه ها را اذیت نکنند/ ساخت تسبیح با هسته خرما در دوران اسارت+ عکس


آزاده ابرکوهی گفت: در دوران اسارت در قالب تیم های ورزشی با عراقی ها مسابقه می دادیم، وقتی پیروز می شدیم، بچه ها را اذیت می کردند، برای همین اکثرأ از روی عمد بازی را می باختیم.

به گزارش سرو ابرکوه، هر سال 26 مرداد سالروز ورود نخستین کاروان اسرای جنگ تحمیلی به ایران، فرصتی است تا از استقامت و ایثار این جان برکفان تقدیر و با بازگو کردن خاطراتشان، رشادت ها و شهامت های آنان به نسل آینده انتقال داده شود.


خبرنگار سرو ابرکوه، اینبار سراغ حسین جلایی متولد 1346 یکی از دلاور مردان محله گلکاران رفت، تا برگی از دفتر قطور دوران دفاع مقدس را برای مخاطبان بخواند.


در منطقه زبیدات اسیر و در اردوگاه شهر الرمادی بازداشت شدم
جلایی که هم اکنون در سمت مدیریت مدرسه نمونه ابن سینا با بیش از 30 سال سابقه، در حال خدمت به مردم شهرش می باشد، در تاریخ 19 تیرماه سال 67 در منطقه بیات زبیدات توسط نیروهای عراقی اسیر و در اردوگاه شهر الرمادی کمپ شش، بازداشت شد.


آزاده سرافراز در بیان خاطرات خود چنین می گوید: 26 ماه اسارت در اردوگاه های عراق بسیار سخت و طاقت فرسا بود. ولی با تمام سختی هایش، اتحاد و همبستگی بین بچه ها هر روز محکم تر و قوی تر می شد.


عراقی ها جرأت سبک تلفظ کردن نام امام خمینی(ره) را نداشت
وی افزود: لذا دشمن به هیچ وجه نتوانست در آنها نفوذ کند، تا جایی که جرأت سبک تلفظ کردن نام امام خمینی(ره) را نداشت و همیشه به اسم آیت الله خمینی صدا می زد. برگزاری و شرکت در جلسات قرآن، عبادت و نماز جماعت؛ علت این همه صبر و ایستادگی بود.


ساخت تسبیح با هسته خرما و آلبوم عکس با پلاستیک در دوران اسارت
جلایی گفت: هیچ یک از افراد در دوران اسارت وقت خود را به بطالت سپری نمی کردند، بلکه فعالیت های مختلف آموزشی و فرهنگی انجام می دادند.

همیشه در حال علم آموزی بودند حتی در مواقع صرف ناهار و شام، لغت های انگلیسی حفظ می کردند. در کنار کلاس های زبان خارجه، قرآن و حفظ قرآن و سواد آموزی که برگزار می شد، برخی هم مشغول ساخت تسبیح با هسته خرما و آلبوم عکس با پلاستیک بودند.


در دوران اسارت پس از یادگیری زبان انگلیسی مترجم صلیب سرخ بودم
وی بیان کرد: در زمان اسیری پس از طی کردن دوره 40 یا 50 روز شاگردی در کلاس زبان خارجه، به عنوان معلم به دیگر همرزمان خود یاد می دادم و بعد از 3 ماه به عنوان مترجم با صلیب سرخ صحبت می کردم. البته اینها همه بخاطر وجود بچه های رزمنده قدیمی بود که ما را راهنمایی می کردند که از فرصت استفاده کنیم.


کتاب های زبان خارجه، دفتر و خودکار را نیروهای صلیب سرخ در سرکشی از اردوگاه ها، برایمان می آوردند.


اکثرأ در بازی ها می باختیم که بچه ها را اذیت نکنند
جانباز 30 درصد ابرکوهی عنوان کرد: همچنین ورزش هایی مثل فوتبال دستی، والیبال و پینگ پنگ از جمله برنامه های دیگر بود، در آن دوران انجام می دادیم. بعضأ عراقی های تیم تشکیل داده و با ما مسابقه می دادند.

وی افزود: هر زمان که پیروز می شدیم، از سر عصبانیت بچه ها را اذیت می کردند و برای همین بیشتر سعی می کردیم بازنده میدان باشیم، ولی باز هم برایمان می خندیدند و ما را دست می انداختند.

 


حضور نیروهای عراقی در مراسم رحلت امام در اردوگاه
جلایی در بیان خاطرات خود به رحلت امام خمینی اشاره کرد و گفت: چهاردهم خرداد 1368 از آسایشگاه بیرون و همگی خمسه خمسه جهت آمار نشستیم. بعد از آمار گیری با صدای سوت عراقی هر کدام از بچه ها به کارهای شخصی خود مشغول شدند.


بنده هم با توجه به اینکه صف دستشویی شلوغ بود، به طرف میز پینگ پنگ رفتم و با یکی از رفقا بازی را شروع کردیم و گاه گاهی هم با کلمات شوخ طبعی، صدای خنده مان بالا می گرفت. تا اینکه یکی از بچه ها جلو آمد و با لحن تندی گفت: بازی نکنید... و رفت.


به دنبالش دویدم، سلام کردم و علت را جویا شدم اما یکدفعه صدای گریه اش بالا گرفت و فقط یک کلمه گفت: امام.... و دیگر حرفی بزند.


ناگهان صدای رادیو عراق از چهار سوی اردوگاه خبر ناگوار رحلت امام(ره) را پخش کرد؛ همگی زمین گیر شدیم به قدری صدای شیون و زاری در اردوگاه حاکم شد که سربازان عراقی محوطه را ترک کردند. همه کلاس ها تعطیل شد؛ هیچ بازی در محوطه اردوگاه انجام نمی شد. آن روز به سختی گذشت.


فردای آن روز، در تیم هشت نفره ای که قبلا جهت تصمیم گیری ها در موارد ضروری تشکیل شده بود و بنده حقیر یکی از آن ها بودم، مقرر شد برای رحلت حضرت مجلس یادبود برگزار کنیم و با هرگونه مزاحمت از طرف عراقی ها، برخورد شود.


اما به رسم ادب، لازم بود از فرمانده اردوگاه کسب اجازه شود، ولی متاسفانه فرمانده عراقی ها به شدت خواسته ما را رد کرد و گفت: عواقب آن خطرناک است.


خلاصه تصمیم بر این شد که مراسم برگزار شود و اگر مزاحمتی ایجاد شد، تا حد مرگ ایستادگی کنیم...


مجلس با صوت قرآن رسما آغاز شد؛ ناگهان از پایین اعلام شد 10 نفر عراقی وارد اردوگاه شده اند.


همگی حواسمان را جمع کردیم؛ وقتی عراقی ها به در آسایشگاه آمدند و موقعیت را حساس دیدند، عکس العملی نشان ندادند و فقط تسلیت گفتند و نشستند.
آیاتی از قرآن خواندند و یک لیوان چای هم خوردند. بدون هیچ اعتراضی مجددا ابراز همدردی کردند و رفتند و مجلس ختم امام(ره) در اردوگاه به خوبی برگزار شد.

زیارت عتبات عالیات در زمان اسارت
وی ادامه داد: یکی از اتفاقات بسیار خوب زمان اسارت، زیارت عتبات عالیات بود. سال 68 با اتوبوس ما را برای زیارت حرم امام حسین و حضرت ابوالفضل(ع) و بعد از آن زیارت امام علی(ع) در نجف حرکت دادند.


معلم ابرکوهی تصریح کرد: از سر شوق مسیر ورودی حرم تا ضریح را بچه ها سینه خیز و گریه کنان رفتند و دعا می کردند، یا امام حسین(ع) یا آزاد و یا خلاصمان کنید...


وی اذعان کرد: در تاریخ 26/5/69 دو سال پس از پذیرفتن قطعنامه، اولین گروه اسرا وارد ایران شدند. کاروان ما نیز هشت روز بعد در تاریخ سوم شهریورماه که می توان گفت: حدودأ 6 یا 7 ماه پس از دعای بچه ها در حرم امام حسین(ع)، به کشور بازگشت.


گلایه از مسئولان بخاطر بی توجهی به آزادگان
جلایی در پایان تاکید کرد: همچنان که به عملکرد رزمندگانی که مردانه در پشت میله های زندان عراق، شعار هیهات من الذله را احیا کردند، افتخار می کنیم، از عدم توجه مسئولین نسبت به آنها معترضیم. برخی به وضعیت کشور توجه نداشته و احترامی برای آزاده ها قائل نیستند.


وی گفت: در بعضی نهادها و ارگان ها علیرغم بی توجهی به آزادگان، برای انجام امورات آنها مانع تراشی هم می کنند.

 

نمونه تسبیح با هسته خرما 

 

 

آلبوم ساخته شده با پلاستیک

 

 

 

انتهای پیام/ ف




Your Rating
Average (2 Votes)
The average rating is 5.0 stars out of 5.


شهرستان ابرکوه شهرستان ابرکوه

استان یزد استان یزد